ایبنا نوجوان: «لولو شبها گریه میکند» اثر «مهدی رجبی» داستان شهر عجیب و غریبی است. شهری که در آن بچهها خواب یک لولوی ترسناک را میبینند: «پسر مو هویجی که تا آن لحظه ساکت مانده بود، با صدایی لرزان رو به آقای خال خالی گفت: «من خر نیستم. خودم دیدمش؛ آنجا بود. یک لولوی ترسناک. چشمهایش سفید بود.»
در بخش دیگری از این کتاب آمده است: «آقای خال خالی با خنده پرسید: «چرا همیشه دندانهایتان را میکَنید؟» مرد که همچنان با دندانش طفره و تقلا میکرد، گفت: «چون سالهاست که دندانهایم را میکَنم و دندان جدید در میآورم. شاید تا حالا هزار تا دندان کنده باشم.»
بعد دندانهای ریز روی لثهاش را با انگشت نشان داد و گفت: «اینها را هم وقتی بزرگ بشوند، میکَنم. دوباره جایشان در میآید. من هزار دندانم!»
مرد اینرا گفت و با یک فشار ناگهانی، دندان را از فکش جدا کرد. دندان را که ریشهی خونآلودی داشت، کف دستش انداخت. بالا و پایینش کرد و انداختش میان بوتهها.»»
مهدی رجبی در مقدمه کتاب خودش را اینطور معرفی میکند: «در خمین به دنیا آمدم. شهریور 59. جادو شدم، سال دوم ابتدایی، همان اولینباری که توی سالن سینما نشستم. شیفتگیام به سینما با خواندن «سپید دندان» جک لندن به ادبیات هم پیوند خورد. از آن به بعد تقریباً تمام چیزهایی که مینوشتم برگردان ناقصالخلقهای بودند از فیلمها و کتابهایی که دیده و خوانده بودم. این روزها فیلمنامه مینویسم که زندگی کنم اما زندگی میکنم که داستان بنویسم.»
داستان «لولو شبها گریه میکند» با شمارگان هزار و 200 نسخه و به بهای چهار هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما