به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) همايش دو روزه «علم ديني» به همت كانون انديشه جوان عصر امروز (8 خرداد) در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شد. رضا داورياردكاني، استاد فلسفه و رييس فرهنگستان علوم و همچنين يوسف اباذري، عضو هيات علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران، دو تن از سخنرانان اين نشست بودند.
سخنراني داورياردكاني به موضوع «مواجهه مسلمين با دانش يوناني» اختصاص داشت. او در ابتداي سخنانش گفت: من هميشه به اين مساله فكر ميكنم، براي مثال مساله من، همواره اين بوده است كه ابنسينا و فارابي چگونه فيلسوف شدند، يعني چه پرسشي داشتند كه دنبال فلسفه رفتند.
وي افزود: با خواندن كتاب و مقاله، ميتوان باسواد و مطلع شد، اما مطالعه ضرورتا سبب صاحبنظر شدن فرد نميشود. بايد هدف، پرسش و مقصدي داشته باشي و سپس متن و استادت را در آموختن علم انتخاب كني.
داورياردكاني جامعهاي را كه مساله در آن به دشواري يافت ميشود، جامعهاي مهجور دانست و گفت: نسل امروز ايران مسالهدارتر از نسل قبل است. اين نسل در زمان مسايل به سر ميبرد و اين از يك جهت، يكي از خوشوقتيهاي نسل جديد ايران است.
رييس فرهنگستان علوم به يكي از كتابهايش با عنوان «ما و تاريخ فلسفه اسلامي» اشاره كرد و گفت: من در سراسر كتاب بارها اشاره كردم كه اين اثر، تاريخ فلسفه اسلامي نيست، بلكه در پي روشن كردن نسبت ما با تاريخ فلسفه اسلامي است. در اين كتاب بيان كردهام كه اساسا ما چه سر و كاري با فلسفه اسلامي داريم و اين فلسفه چرا به وجود آمده است.
وي ايرانيان را تنها ملتي در سراسر عالم دانست كه فلسفه يونان را احيا كردند و گفت: مقصود از اين سخن تفاخر نيست. مساله اين است كه چرا فلسفه يونان تنها از سوي ايرانيان مورد توجه قرار گرفت و كتابهايش ترجمه شد و از طريق آنان به دست غربيان رسيد؟ مستشرقان بر اين باورند كه ايرانيان تنها به امانتداري از فلسفه يونان پرداختند و سپس آن را به اروپا فرستادند. به اعتقاد من اين نظر آشكارا نادرست است.
اين نويسنده و استاد دانشگاه ادامه داد: نظر ديگري نيز در اين باره وجود دارد مبني بر اينكه ايرانيان بر اساس برخي ملاحظات سياسي، بخشي از فلسفه يونان را كه با دين مطابق بود، ترجمه كردند و از آن بهره گرفتند و بخش ديگري از آن را كه قابليت تطابق با دين نداشت، كنار گذاشتند. اين نظر نيز مردود است، زيرا اگر قرار بر اين بود، مسلمانان، ارسطو را استاد خطاب نميكردند.
وي به رسوخ تعبير «توهم توطئه» در علم اشاره كرد و گفت: عالم، امانتدار علم است و بايد پاسدار آن باشد و نميتواند بر اساس مصلحت خود، در علم تصرف كند. عالمي كه به قصد غير از علم، سخن بگويد ديگر عالم نيست.
داورياردكاني با عالم واقعي خواندن انديشمنداني مانند ابنسينا و فارابي گفت: درباره اين دو متفكر نميتوان ادعا كرد كه آنان فلسفهشان را با فهم زمان خود و بر اساس مصلحت آن دوران تغيير دادند تا مقبوليت بيابند. اگر ابنسينا در طلب موجه كردن خود بود، پس چرا از محمود غزنوي گريزان بود؟
وي در بخش ديگري از سخنانش گفت: اگر در حوزه علم، انديشمندي نظري نادرست را بيان كرد، نبايد او را خائن يا دروغگو پنداشت، زيرا خطاي علمي از جهت اخلاقي، شر نيست.
اين استاد دانشگاه، به نظر ديگري درباره چرايي احياي فلسفه يونان باستان از سوي ايرانيان اشاره كرد و گفت: عدهاي بر اين عقيدهاند كه ايرانيان مسلمان، فلسفه يونان را با هدف محكمتر كردن اصول ديني اسلامي احيا كردند، در حالي كه روشنگري درباره اصول ديني و تبيين آن،كار متلكمان است نه فلاسفه. بسياري از فلاسفه ما عنوان «متكلم» را براي خود نميپسنديدند.
وي افزود: گروه ديگري نيز ميگويند كه ايرانيان فلسفه يونان را گرفتند و چيزهايي را بر آن افزودند،در حالي كه اين يك تلقي مكانيكي است و صحت ندارد.
رييس فرهنگستان علوم تصريح كرد: ايرانيان فلسفه يونان را فراگرفتند كه سوالاتشان را پاسخ دهند. فلسفه يوناني در ايران،به همان شكل نخستين باقي نماند، زيرا اصلا فلسفه يوناني عينا نميتوانست در ايران اسلامي پياده شود.
سخن گفتن از مدرنيته ماجرايي تكراري است
يوسف اباذري،يكي ديگر از سخنرانان همايش بود. او درباره مواجهه ايرانيان با علم ديني سخنراني كرد. وي گفت: علم جديد در ايران با شكست ايرانيان از سپاه روسيه و نياز ما براي كسب علم آغاز شد و با تاسيس مراكزي نظير دارالفنون ادامه يافت.
او سخن گفتن از مدرنيته را ماجرايي تكراري دانست كه هيچ حرف جديدي درباره آن باقي نمانده است و گفت: به تدريج از تعداد كتابهايي كه درباره مدرنيته نوشته ميشوند، كم ميشود، زيرا همه ابعاد مدرنيته به اندازه كافي كاويده شدهاند. تا حدود 10 سال آينده موضوع مدرنيته از دستور كار خارج ميشود. حتي افرادي كه قبلا كتابهايي را در اين باره نوشتهاند، اكنون از اينكه تحت تاثير مد،چنيين كتابهايي را نوشته اند خود را به سخره ميگيرند. بنابراين نبايد سرنوشتمان را به موضوعاتي گره بزنيم كه در سطح جهاني به كار خود پايان دادهاند.
عضو هيات علمي دانشگاه تهران ادامه داد: با دنبال كردن چنين موضوعاتي، اگر مواجهه ما با علم بخواهد با دنياي مدرن و علم مدرن پيوند بخورد، آنگاه دستمان خالي خواهد ماند. متاسفانه ما با نوعي لكنت با اين مفاهيم مواجه ميشويم.
اباذري در بخش ديگري از سخنانش به نحوه مواجهه محمدرضا پهلوي با افكار چپ اشاره كرد و گفت: او در اين مواجهه، دانشكده علوم اجتماعي را ايجاد كرد، زيرا بر اين باور بود كه جامعه با مطالعه كتابهاي انديشمنداني مانند پارسونز ديگر به هواخواهي چپها برنميخيزند. همچنين در اين دوران، دو نيرو به موازات يكديگر شروع به مقابله با حكومت و چپها كردند.
وي توضيح داد: نراقي و سيدحسين نصر در يك گروه، در پي بازگشت به خويش از بالا بودند و آلاحمد و شريعتي بازگشت به خويش را از پايين جستوجو ميكردند. عاملي كه انديشه شريعتي و آلاحمد را براي جوانان آن دوره جذاب كرد، جنبه نفيكننده آن بود. آلاحمد با تكيه بر فرهنگ اسلامي و سنتي دستگاهي فكري را بنيان گذاشت كه بتواند در برابر قدرت بايستد، اما آلاحمد را نبايد تنها به اين جنبه فروكاست، زيرا او كتاب «سنگي بر گوري» را نيز نوشت و با مدرنترين شعرا و رماننويسان نيز نشست و برخاست داشت.
اباذري تصريح كرد: راز تاثير شريعتي نيز اين بود كه او از افكار شيعي براي حمله به قدرت استفاده كرد. من از يك دوست افغاني شنيدم هنگامي كه آنان به دليل جنگ و كشمكش در شرايطي دشوار به سر ميبردند، خواندن كتابهاي شريعتي به آنان اميدواري ميداد.
وي به انديشه نصر و نراقي اشاره كرد و گفت: آنان دنبال خرد جاودان بودند. انديشه آنان برخلاف تفكرات شريعتي و آلاحمد، با جامعه درگير نبود. اين دو متفكر با رواج نوعي عرفان و بازگشت به خويشتن در طرز معماري و لباس پوشيدن قصد داشتند گرايشهاي قدرت را اندكي تعديل كنند و آن را به جنبههاي بومي و اسلامي برگردانند.
اين استاد دانشگاه به تاثيرپذيري انديشه شريعتي و آلاحمد از غرب اشاره كرد و گفت: شريعتي از سارتر و آلاحمد از داستايوفسكي و كامو متاثر بودند. نراقي و نصر نيز از برخي متفكران غربي مانند شوان تاثير گرفتند. بنابراين ميبينيم كه انديشه ديني مدرن جنبههاي داخلي و خارجي را توامان دارد، اما نحوه امتزاج آنها در جريانهاي مختلف، متفاوت است.
وي در بخش ديگري از سخنانش با تاكيد بر اينكه تنها با ايجاد دستگاههاي معرفتشناسي و بسط آنها نميتوان با علوم جديد و دنياي مدرن مواجه شد،گفت: ما هميشه در حيطه معرفتشناسي دست و پا ميزنيم و مدام به فكر پالايش دستگاه معرفتشناسي خودمان هستيم، در حالي كه مشكل اين است كه بايد نحوه منطبق كردن معرفتمان را با دنياي جديد دريابيم. اين دستگاههاي معرفتي به تنهايي ارتباطي با زندگي من و شما پيدا نميكنند.
دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۹:۳۶
نظر شما