موضوعاتي مانند اينكه درونمايه يك اثر و مسايلي مانند پرداختن به لذت هاي دنيوي و بازگشت به دوران كودكي، نوستالژي و نگاه كودكوار به جهان در دوران كهنسالي و موضوع مرگآگاهي بايد در يك اثر داستاني چگونه مطرح شود، بحث جنجالي احمد شاكري، فيروز زنوزيجلالي و كامران پارسينژاد در غرفه «ديدار» نمايشگاه كتاب يود. در اين جلسه كه به نقد مقاله «قره قيطاس1و2و3» اختصاص داشت، شاكري، اصرار كرد كه شخصيت كتاب «طبقه هفتم غربي» با گرايش به لذتگرايي دنيايي از معنويات غافل است و زنوزيجلالي و پارسينژاد، احساسات اين شخصيت كتاب را در دوران پيري، تمايل او به پاكي دانستند._
در اين نشست ابتدا مسايلي مانند اينكه در نقد يك كتاب بايد به چه مسايلي توجه كرد و اينكه اساسا نقد بايد براساس محتواي يك اثر نوشته شود يا هر اثري ميتواند نقد و بررسي شود،پرسش و پاسخي طرح شد.
در اين جلسه شاكري بر وجوه جستوجوگري در درونمايه اثر سوالاتي را براي منتقدان ديگر مطرح كرد. در اين راستا مسايلي پيرامون اينكه نظرگاههاي سه منتقد درباره نگاه به جهان و اين مساله كه انسانها در چه شرايطي بايد به مرگآگاهي مجهز باشند و اينكه در لايههاي پنهان هر اثر بنيانهاي مذهبي يا معنوي چگونه نمود يابد و آيا هر اثري كه به احساسات و مسايل دنيوي نيز نظر دارد، فارغ از ديدگاههاي خدا جويانه است، بحثهاي مفصلي ميان اين سه نويسنده در گرفت كه در نهايت زنوزيجلالي گفت: مگر پيرمرد در اين كتاب دل ندارد؟ آيا بايد در پايان عمر هم بنشيند و موعظه كند؟ آيا دوچرخهسواري نماد غفلت از روحيات خداطلبي است؟
خلاصه گزارش:
در ابتداي اين جلسه نقد، شاكري با اشاره به اينكه نقد هر اثر را بايد براساس سبك و نوع نگاه نويسنده تعيين كردژ گفت: در نقد، انتخاب رويكرد و قالب اهميت دارد كه هم در روشها و هم در مباني و موضوعات كتاب نمود دارد و هم درديدگاههاي نويسنده نسبت به جهان داراي نقش است. يكي از نكات در بحث رئاليسم، مساله حضور و غيبت نويسنده است؛ تاريخ ادبيات هر قدر به زمان كنوني نزديكتر باشد، نويسنده غايبتر شده است. به نظر ميرسد واقعيت بيروني يگانه جزو اصول غير قابل ترديد اين كار است و به نظر من نويسنده بايد دليلي براي رفتار پيرمرد در اين داستان داشته باشد.
وي در ادامه با طرح يك سوال گفت: اگر فرض بر اين باشد كه نويسندهاي نباشد، اصل غيبت نويسنده در داستان يكسري لوازمي را ايجاد ميكند و مساله اين است كه اين موضوع در ساختار، زاويه ديد و درونمايه چگونه بايد خود را نشان بدهد؟
در اين باره زنوزيجلالي گفت: واقعيتها از جهان بيروني در فضاي داستان يكي نيستند.
پارسي نژاد نيز در ادامه جلسه گفت: از وظايف منتقد آن است كه چيزي فراتر از داستان بگويد و نقد او به عنوان برگ برنده فراتر باشد. مننقد بايد سوالات ذهن مخاطب را پيشبيني و مطرح كند. انتظار من اين است كه اگر بخواهيم نقد را تكميل كنيم، بايد براي مباحث جامعهشناسي، پيرامون تقابل در فرهنگ، تحليل داشته باشيم. در اين كتاب، نوجواني، ناگهان از يك فضا به دنياي ديگر ميآيد. در اين بحث يك پيشينه نيز بايد تحليل شود؛ در حالي كه نويسنده فقط طرح مساله كرده و وارد عمق مباحث نشده است.
زنوزيجلالي نيز گفت: منتقد بايد همپاي نويسنده كار كند، اگر ميخواهد جهان دنياي او را ببيند! اين كتاب در مقايسه با ديگر آثاري كه به دست ما رسيد، كاري منسجم و اصولي بود. بسياري از آثار معرفي كتاب بودند و كمتر شباهتي به نقد داشتند. البته برخي نقدها نيز با نگاهي شيفتهوار است و برخي ديگر براساس عقدههاي روزمرهمان. ولي مشخص است كه در اين اثر منتقد به نويسنده باج نداده است. از سوي ديگر كدهايي كه در اين نقد آمده سبب شده كه جلوههاي تمثيلي كتاب شفاف و باز شود.
سپس شاكري در ادامه اين نشست گفت: اينكه يك اثر در چه اوضاعي برگزيده شده، موضوع اين جلسه نيست. ما در اينجا مخاطب يك اثر هستيم.
وي افزود: تجربه مبتني بر آگاهي و آگاهي زاست. بنابراين جستوجوگري اين نوجوان نسبت به دنياي خود و اطرافش آغاز ميشود كه هم نگاهي آفاقي دارد و هم انفسي كه در درون خودش به آنها ميرسد. از سوي ديگر كه بايد گفت كه منطق داستان براساس منطق حسي يا تجربي است يا عقلي.
اين داستاننويس در ادامه سوال ديگري را مبني بر اينكه آيا وجه غالب داستان درونمايه است و اگر درونمايه است، معيارهاي ما براي نقد درونمايه چيست طرح كرد.
زنوزيجلالي سوالي ديگر را مطرح كرد و گفـت: آيا نويسنده ملزم است كه به همه اين سوالها پاسخ دهد؟ اگر نويسنده اين قدر به خودش سخت بگيرد، ديگر چيزي بر قلمش جاري و ساري نميشود. ما در نقد بايد بدانيم نويسنده چه ميخواسته بگويد و در وهله دوم آيا توانسته به خوبي حرفش را بزند؟
شاكري گفت:نيابد در مواجهه با اثر تسليم آن باشيم؛ اگر براساس ادعاي منتقد اثري رئال باشد، از رئال تعريفي وجود دارد كه بايد آن را عرضه كنيم. مساله ما كنكاش در ارزشهاي يك اثر است و اينكه يك اثر چگونه معرفتي را در اختيار ما قرار ميدهد.
وي در اين بخش از جلسه دوباره سوال خود را درباره نقد درونمايه كتاب تكرار كرد و پارسينژاد در پاسخ گفت: در اين كتاب ما با يك نوجوان عادي مواجه نيستيم و او آدم بزرگي است؛ يعني زود بزرگ شده است. البته وجوه معنوي هم ميتوان از آن استخراج كرد كه درباره اين اثر به نظر ميرسد به وجوه هستيشناسي هم مي توان اشاره كرد. عمدهترين مساله اين كتاب هستيشناسي و معرفتشناسي است كه به نظر ميرسد در لايههاي پنهان آن وجود دارد.
و شاكري گفت: چه چيزي مشخصا در پشت اثر وجود دارد؟
پارسينژاد در پاسخ گفت: نميتوانم دقيقا بگويم.
شاكري نيز اينگونه گفت: پس در پشت اين داستان گفته شده كه معنويات اهميت ندارد، برو خوش باش!
در اين قسمت از بحث منتقدان، زنوزيجلالي توضيح داد: چرا اينگونه نگاه نكنيم كه يك انساني كه به پيري ميرسد و حالات كودكياش را با يك كودك در مواقعي دنبال ميكند و با او همبازي ميشود، نميخواهد يك بار ديگر زندگياش را مرور كند و شايد ميخواهد بازنگري كند تا به خودشناسي برسد.
و شاكري با تاكيد و لحني معترض گفت: درونمايه اين كار بالاخره كجاست؟ در اين داستان خدا كجا قرار دارد؟ و جايگاه دين چيست؟ من در اين كتاب پيرمردي را يافتم كه به سرخوشي ميپردازد و از مرگانديشي غافل است.
و زنوزيجلالي در ادامه گفته شاكري، اينگونه ديدگاهش را مطرح كرد: در اين كتاب مفهوم دم غنيمتي را نميبينم. پيرمرد در اين اثر از بچههاي خودش خسته است و از انضباط روزمره زندگي گريزان؛ چرا اينگونه نگاه نكنيم كه ميخواهد بازگردد به دوران كودكي و پاكي. در اين داستان فقط يك نوجوان، يك پيرمرد و يك دوچرخه داريم ، آيا بايد يك نماينده ايدئاليستي هم بالاي سر خودمان قرار دهيم؟ اميرعلي در اين كتاب بچهاي فهيم است كه ميخواهد براي به خانوادهاش كمك كند؛ اين ارزش نيست؟ آيا اين پيرمرد در آخر عمرش بايد حتما موعظه بگويد و آيا حتما بايد نهجالبلاغه بخواند؟
شاكري ادامه داد: در اين احساس لذت پيرمرد چه ارزشي نهفته است؛ در حالي كه بزرگترين هشدار براي انسان در چنين موقعيتي مرگآگاهي است.
و پارسينژاد در ادامه اين گفتوگو گفت: پيرمرد هنوز مرگ را تجربه نكرده و اين طبيعي است كه ميل به زندگي دارد. از نظر قرآن در زندگي روزمره خودمان كوچكترين كارها حتي شستن يك ظرف، عبادت است و ميتواند هدفمند باشد.
وي گفت: ما نبايد در ادبيات دچار شعارزدگي شويم و مسايل ديني را به صورت شعار القا كنيم و اگر اينگونه داستان بنويسيم به شعار زدگي متهم خواهيم شد.
و زنوزيجلالي در پايان گفت: ادبيات ملزم نيست به همه اين سوالها پاسخ بگويد. ادبيات مسايل خودش را دارد.
در نهايت اين نشست هم به پايان رسيد، ولي آنچه كمتر از نظرگاههاي ديگر درباره آن شنيديم، خود مقاله «قره قيطاس 1و 2و 3» بود! مقالهاي نوشته فرخنده حقشنو، در نقد كتاب «طبقه دوم غربي»، برگزيده هشتمين دوره جايزه نقد كتاب!
نظر شما