یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
شوهر عزیز من

ايبنا - خواندن يك صفحه ازيك كتاب را مي توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه اي ازاكسير دانايي، لحظه اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و..

شنا

شبی که کریس رونالدو داشت توی زوریخ جایزه بهترین مرد فوتبال جهان را می‌گرفت و ذره‌ای به فکرش نمی‌ر سید به مردم غزه هم فکر کند، من از خانه فرار کردم تا تغییر ملموسی در زندگیم ایجاد کرده باشم. درستش این است که من فرار کردم اما نه از خانه. بلکه از ماشین کورش که ماشین محبوب من هم بود و هر موقع می‌خواستم با خودم لجبازی کنم درش را محکم به هم می‌زدم. کورش هم که می‌فهمید لجم از چیزی درآمده ساکت می‌شد و می‌گذاشت کم‌کم ‌آرام بگیرم. می‌خواهم بگویم اتفاقاً آن شب هم از چیزی لجم گرفته بود و دقیقاً هم می‌دانستم از چه چیزی دارم می‌سوزم. زخمی قدیمی سرباز کرده بود و نسرین ماجدی مقصر بود. برای ‌آرام گرفتن زق زق این زخم بود لابد که راه افتادم توی خیابان‌های زوج و فرد گیشا. 

از صبح شاهین نق نق‌ می‌کرد و می‌گفت حوصله‌ا‌ش سررفته است. سه روز مریض بود و توی خانه استراحت می‌کرد. تبش را از چهل رسانده بودم به سی و هشت که برای بچه‌‌ی خرتبی مثل شاهین موفقیت بی‌نظیری بود. 

دقیقاً بعد از آمدن نسرین برنامه‌ی استخر رفتنم شروع شد. روزهای زوج می رفتم استخر سر خیابان گیشا. روزهای فرد هم می‌رفتم استخری در امیرآباد. غافل می‌شدی داشتم توی آب شلپ شلپ می‌کردم. شنا که بلد نیستم. 

صفحه 89/ شوهر عزیز من/ نوشته فریبا کلهر/ انتشارات آموت/ سال 1390/ 320 صفحه/ 9000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها