مطالعهي افسانهها و داستانهاي قديمي ايراني، پيشنهاد «فاطمه مشهديرستم» براي تعطيلات نوروز است. به اعتقاد اين نويسنده، محتواي اين داستانها باعث جذابيت و ماندگاري آنها در طول تاريخ شده است. حالا كه بزرگترها كمتر وقت قصه گفتن دارند، مطالعهي اين افسانهها كه توسط نويسندگان گوناگوني بازنويسي و سادهنويسي شده، ميتواند ما را بيشتر با غناي ادبيات كهنمان آشنا كند.
او كه از سال 1364 وارد حوزهي نويسندگي براي كودكان و نوجوانان شده، معتقد است دوران كودكي و نوجوانياش را مانند يك كولهپشتي هميشه به همراه دارد. شايد به همين دليل هم خاطرات روشن و واضحي از نورزو آن دوران به خاطر دارد: «ماندنيترين خاطرات من از ايام نوروز مربوط زماني است كه ميديدم مادرم نيمهشبها مشغول خياطي است. او براي ما لباسهاي نو ميدوخت و گاهي هم براي پنجرههاي چوبي خانه پردههاي نو آماده ميكرد. هر سال نزديك نوروز كه ميشد پردهاي را از صندوقچه درميآورد و وسط اتاق آويزان ميكرد به شكلي كه اتاق پذيرايي از مهمانها جدا ميشد. پرده زمينهاي از شكل جنگل داشت كه دختري با يك زنبيل قرمز در آن بود. من عاشق اين بودم كه ميان آن پرده پنهان شوم. فكر ميكردم با اين كار وارد آن دنياي سبز ميشوم و اين بسيار لذتبخش بود.»
نويسندهي «موشي پرستار» از سفرهي هفتسين و شيرينيهاي آن هم خاطرههايي دارد: «وظيفهي چيدن سفرهي هفتسين به عهدهي خواهر بزرگترم بود. او در ظرفهاي قديمي و رنگارنگي كه در خانه داشتيم، آبنبات اطلسي و نقل ميريخت. آبنبات قيچي و شيريني پيچي هم كه پاي ثابت سفرهي هفتسين بود. زمان سال تحويل پدرم اسكناسي را به مادرم ميداد و بعد همهي ما دست به دست آن را ميگرفتيم تا اينكه به من كه آخرين نفر بودم ميرسيد. من هم اسكناس را به پدرم برميگرداندم تا آن را لاي صفحات قرآن بگذارد. هر سال اين كار را تكرار ميكرديم چون پدرم اعتقاد داشت با اين كار سال پر بركتي خواهيم داشت.»
براي خانم نويسنده، نوروز اتفاقي مهم و به معني وارد شدن به دنيايي جديد و بزرگتر بوده: «وقتي صداي دُهُل و نقاره را كه نشانهي تحويل سال جديد بود، ميشنيدم فكر ميكردم اتفاق بزرگي افتاده كه همهچيز را متحول ميكند. اتفاقي كه باعث ميشود من وارد سرزمين بزرگ و جديدي شوم؛ براي همين هم همهي اتفاقات مريوط به عيد نوروز برايم مهم بود و هنوز هم همينطور است.»
نويسندهي «روزهي كلهگنجشكي» كه در خانوادهاي اهل كتاب و مطالعه بهدنيا آمده و بزرگ شده، چند پيشنهاد خوب براي مطالعه در روزهاي تعطيل نوروز دارد. مهمترين آنها خواندن قصههاي قديمي ايراني است: «هر چه بيشتر كتاب ميخوانم، غناي ادبيات كهن فارسي را بيشتر درك ميكنم. قصههاي قديمي ايراني پرمحتوا، پربار، آموزنده و به ياد ماندنياند و به همين دليل هم ماندگار شدهاند. در روزگار قديم بزرگترهاي خانواده اين قصهها را هر شب براي كوچكترها ميگفتند اما حالا كه مادر و پدرها وقت كمتري دارند بچهها ميتوانند كتابهايي را كه بازنويسي قصهها و افسانههاي ايراني هستند، بخوانند.»
«داستانهاي خاله پانچيتا» يكي ديگر از پيشنهادهاي اين نويسنده است: «اين كتاب شامل داستانهايي بر اساس سنتها و افسانههاي مردم كاستاريكا است كه مشتركات زيادي با افسانههاي ايراني دارد. كتاب «لاكپشت پير و حقيقت شكسته» را هم به بچهها پيشنهاد ميكنم. اين كتاب مضموني فلسفي دارد و دربارهي سير و سلوك و تجربه براي رسيدن به حقيقت است.»
«داستانهاي خاله پانچيتا» اثر «كارمن ليرا» است كه با ترجمهي «سهيلا معصومي» منتشر شده است.
«لاكپشت پير و حقيقت شكسته» هم اثر «داگلاس وود» است. در اين كتاب تكهاي از حقيقت به شكل يك سنگ از آسمان به زمين ميافتد. هیچ یک از موجودات آن را از روي زمين برنميدارند چرا كه گمان ميكنند اين حقيقت شكسته است. در نهايت مردي سنگ را برميدارد و از آن پس جنگ و دعوا بر سر آن ميان مردم درميگيرد.
اين كتاب را مرحوم «حسين ابراهيمي (الوند)» ترجمه كرده است.
فاطمه مشهدي رستم در آخر سخنانش در گفتوگو با ايبنا نوجوان براي نوجوانان دنيايي پر از معرفت و روشني آرزو كرد: «اميدوارم بچهها در عين سلامت جسم و روح، از آيندهاي روشن بهرهمند شوند و فاصلهي كمي با بزرگترهايشان داشته باشند. اميدوارم دنيايي پار از معرفت، روشني، محبت، صلح و آرامش را تجربه كنند. دنيايي كه انوار معرفت الهي بر آن حاكم باشد تا ديگر جنگ و نفاقي ميان انسانها نباشد.»
نظر شما