به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، مراسم دو روزه بزرگداشت خواجهنصير طوسي عصر امروز(شنبه) در موسسه حكمت و فلسفه برگزار شد. غلامرضا اعواني، نصرالله پورجوادي و غلامحسين ابراهيميديناني، از سخنرانان روز نخست اين بزرگداشت بودند.
سخنراني اعواني به موضوع «فيلسوفان در زمان عسرت با تاكيد بر خواجهنصير» اختصاص داشت. وي گفت: فلاسفه به ويژه در دنياي اسلام، از اقشاري قلمداد ميشوند كه در عسرت به سر ميبردند. ابنسينا در يكي از آثارش به طور ضمني به دشواريهاي زمانهاش اشاره كرده است. خواجهنصير را نيز بايد از اين حيث بررسي كنيم، زيرا يكي از شروط بررسي انديشه يك فيلسوف، شناخت زمانه اوست.
وي افزود: مرحوم همايي در مقالهاي درباره روزهاي آخر زندگي ابنسينا مينويسد كه او پس از حمله سلطان محمود غزنوي و سپس سلطان مسعود غزنوي به ري، چه روزهاي دشواري را گذراند و چه آوارگيهايي در كوهها كشيد. وضعيت خواجه نيز بهتر از اين نبود. او در زمان خونخوارهاي مانند هلاكوخان مغول ميزيست و در دستگاه حكومتي وي، فرهنگ را نجات داد.
اعواني ادامه داد: خواجه در يكي از آثارش از دشواريهايي كه در زمان نوشتن «شرح اشارات» داشت، مينويسد. او ميگويد كه بخش اعظم اين اثر را در شرايط دشواري نوشتم كه دشوارتر از آن قابل تصور نيست و در زماني كه هر جزء آن، ظرفي براي يك عذاب دردناك بود. وي ادامه ميدهد كه چشمان من در هر لحظه از نوشته شدن اين اثر اشكبار بود. او در زمانه هلاكوخان مغول ميزيست و فرهنگ را در چنان شرايط دشواري نجات داد.
وي در مقام مقايسه خواجه نصير و ابنرشد گفت: در واقع خواجهنصير را بايد احياگر حكمت مشاء دانست، نه ابن رشد. خواجه با نوشتن چند كتاب و پرداختن به مسايل فلسفي توانست حكمت مشاء را نجات دهد و كاري فلسفيتر، عميقتر و حكميتر از ابنرشد در اين باره انجام دهد. نهايت كار ابنرشد، پاسخ به غزالي بود. فلسفه مشاء معاندان زيادي در شرق دنياي اسلام داشت. خواجهنصير با نوشتن دو كتاب با عناوين «نقد محصل» و «شرح اشارات» ريشه اعتراضات و حملههاي فخر رازي به ابنسينا را خشكاند. او همچنين در كتاب ديگري به شبهات «شهرستاني» عليه ابنسينا پاسخ گفت.
اعواني خواجهنصير را در برخي حوزهها بالاتر از ابنسينا دانست و گفت: او در فلسفه و طب شاگرد ابنسينا بود اما در رياضي و نجوم بالاتر از او ايستاد. خواجه همچنين مبتكر كلام سيستماتيك بود. ابنسينا نخستين فردي بود كه فلسفه را سيستماتيك كرد و خواجه همين شيوه را در كلام به كار گرفت.
وي نكتهاي درباره فلسفه سيستماتيك ابنسينا بيان كرد و گفت: جدا كردن الهيات اعم و اخص، نخستين بار از سوي ابنسينا مطرح شد. من بر اين باورم كه كتاب «فصوص» نيز از ابنسيناست، نه فارابي.
اعواني به مقايسه «سنتوماس» و خواجهنصير پرداخت و گفت: اين دو متفكر همعصر يكديگر بودند و به فاصله يك سال از هم فوت كردند. با مقايسه اين دو ميتوان وضعيت علم در جهان اسلام و غرب را تا اندازهاي دريافت. سنتوماس مانند خواجهنصير، عالم به علوم زمانهاش نبود و نجوم و رياضي نميدانست. خواجهنصير از اين منظر با «كوپرنيك» كه دو قرن پس از او متولد شد، قابل مقايسه است. در واقع، علم نجوم و رياضي كه خواجه از آن برخوردار بود، دو قرن بعد به اروپا راه يافت.
وي افزود: خواجه و سنتوماس را از منظر كلام ميتوان مقايسه كرد. خواجه موسس كلام در اسلام و سنتوماس موسس كلام در مسيحيت است. خواجه در حوزه كلام، كتابي با عنوان «اساس الاقتباس» نوشت كه همين اثر مقام او را در كلام، بالاتر از سنتوماس قرار ميدهد. اين در حالي است كه سنتوماس كتابهايي را در اختيار داشت كه خواجه در اختيار نداشت.
اعواني در ادامه سخنانش به اهميت مكتب «مراغه» در فلسفه اشاره كرد و گفت: مكتب مراغه بيشتر در حوزه علوم شهرت دارد، در حالي که این مکتب در قلمرو فلسفه نيز تاثير بسزايي داشت. سهروردي و استادش مجدالدين جيلي، قطبالدن شيرازي، اثيرالدين ابهري، سراجالدين ارموي، شمسالدين شهرزوري و همچنين شمسالدين خسروشاهي، از جمله عالمانياند كه سالهايي را در مراغه گذراندند و از مكتب فلسفي آن بهرهمند شدند. اين حلقه فلسفي با علماي اندلس و آثار آنان نيز آشنا بودند. افرادي كه به آنها اشاره كردم، از مشائيان و اشراقيان بزرگ بودند و پيوند اين دو سنت نيز توسط همين افراد ميسر شد.
وي در ادامه به باور غلطي مبني بر شكل گرفتن تشيع و عرفان همزمان با حمله مغول اشاره كرد و گفت: تشيع و عرفان دو جريان باطنياند كه از صدر اسلام وجود داشتند و حمله مغول مجالي بود كه بروز يابند. خواجهنصير از جمله علماي شيعه است كه تاثير عميقي بر تشيع در زمان حمله مغول داشت.
نصرالله پورجوادي، دومين سخنران اين مراسم بود. سخنراني او به موضوع «مثال موم و تبدل صور در خواجه و دكارت» اختصاص داشت. وي به عنوان مقدمه سخنانش به استفاده فلاسفه از مثال و تمثيل اشاره كرد و گفت: فلاسفه افلاطوني و به ويژه نوافلاطونيان بسيار از مثال و تمثيل مدد ميجستند. شيوه ارسطو و افلاطون در فلسفه متمايز است و اين تمايز ريشه در استفاده افلاطون از تمثيل دارد. آثار افلاطون جنبه ادبي دارند و در واقع، فلسفه او شاعرانه است.
پورجوادي به استفاده دكارت و خواجهنصير از مثل موم اشاره كرد و گفت: دكارت بيش از سيصد سال پس از خواجه ميزيست اما ميبينيم كه هر دوي آنها از مثل موم براي بيان مسالهاي تقريبا مشابه استفاده كردند. دكارت در «تاملات» دوم مثال موم را ذكر ميكند. او يك شيء ملموس را به موم تشبيه ميكند كه تازه از كندو جدا شده است و عطر گل از آن استشمام ميشود. اين موم در كنار آتش قرار ميگيرد و تغيير صورت ميدهد. مقصود او از بيان اين مثل اين است كه موم با وجود تغيير صورت، كماكان موم است.
وي درباره استفاده خواجهنصير از مثل موم گفت: خواجه دوستي به نام «اوحدالدين رازي» داشت. حكيم رازي يك مثنوي سرود و در آن از مثل موم براي بيان يك مساله فلسفي استفاده كرد و همين مثنوي منبع الهام خواجهنصير براي بيان نظراتش با استفاده از مثل موم شد. اوحدالدين رازي در مثنوياش درباره تغيير شكل موم استدلال ميكند كه موم در ذات خود داراي دو صورت است كه يكی، صورت نوعي است كه ذات است و صورت ديگر، عرضي يا فرعي است كه جنبه عارضي دارد. او بر اين باور است كه موم به صورت نوعياش قائم است، نه به صورت عرضي. او درباره تغيير صورت موم چنين نتيجه ميگيرد كه صورت ذاتي هيچ چيز از ميان نميرود و تنها صورت فرعي آنهاست كه از بين ميرود.
پورجوادي ادامه داد: خواجه در مثنوي ديگري وجهه عميقتر به اين داستان حكيم رازي ميدهد. مثنوي خواجه از همانجايي آغاز ميشود كه اوحدالدين رازي مثنوياش را ختم كرده بود. خواجه در پي سرانجام صورت عارضي است. خواجه بيان ميكند كه مقصود از موم و صورت، جسم و جان انسان است. دكارت نيز در تاملات دوم، ضمن بحث درباره ذهن يا نفس، اين موضوع را پيش ميكشد. به زعم خواجه جان، صورت موم است و ما بايد از اين صورت به صورتگر برسيم و اگر بخواهيم نقش موم را ببينيم، بايد به خدا برسيم.
وي در پايان سخنانش گفت: سوالي كه از منظر تاريخي مطرح ميشود، اين است كه آيا دكارت با آثاري كه در دست داشته است، از مثال موم اوحدالدين رازي و خواجه نصير آگاهي داشت يا اينكه مثال موم را بدون تاثير گرفتن از آنان در «تاملات» بيان كرد.
گزارش تکمیلی این مراسم متعاقبا منتشر می شود.
شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۹:۵۶
نظر شما