ناصر حسينيپور نوشتن يادداشتهايش را بعد از گذشت دو ماه از آغاز اسارتش و در حالي كه بر اثر صدمات جنگ و اسارت معلول شده بود، شروع كرد. وقايع را با رمز روي زرورق سيگار، كاغذ بستههاي سيمان و حاشيههاي روزنامههاي عراقي مينوشت. حاصل اين روزنوشتها 15 فصل كتاب «پايي كه جا ماند» شد.-
حسينيپور كتاب خود را به گروهبان عراقي، وليد فرحان، سر نگهبان اردوگاه 16 تكريت تقديم كرده و آورده است: «نميدانم، شايد در جنگ اول خليج فارس توسط بوش پدر كشته شده باشد. شايد هم در جنگ دوم خليج فارس توسط بوش پسر كشته شده باشد. شايد هم زنده باشد. مردي كه اعمال حاكمانش باعث نفرين ابدي سرزمينش شد. مردي كه مرا سالها در همسايگي حرم مطهر جدم، شكنجه كرد. مردي كه هر وقت اذيتم ميكرد، علي جارالله نگهبان شيعه عراقي در گوشهاي مينگريست و ميگريست. شايد اكنون شرمنده باشد...»
وي نوشتن يادداشتهايش را بعد از گذشت دو ماه از آغاز اسارتش و در حالي كه بر اثر صدمات جنگ و اسير شدن معلول شده بود، شروع كرد. وقايع و نكاتي را كه احتمال ميرفت در اسارت دردسر ساز شود با رمز روي زرورق سيگار، كاغذ بستههاي سيمان و حاشيههاي روزنامههاي عراقي مينوشت و در لوله عصايش جاسازي ميكرد.
در شهريور 1369 و آخرين روزهاي اسارت، در بيمارستان 17 تموز در «حبانيه» فرصتي به دست آورد تا روز نوشتهاي خود را در دفترچهاي پاكنويس كند و موقع آزادي دفترچه را در بانداژ پاي معلولش به ايران بياورد. بعد از آزادي تاريخها، كدها و جملههاي كوتاه را كه هر كدام گراي خاطره و اتفاق خاصي بودند گويا كرد و حاصل اين روزنوشتها 15 فصل كتاب «پايي كه جا ماند» شد.
در روزنوشت شنبه 22 بهمن 1367 درباره وقايع اردوگاه 16 تكريت آمده است: «دهمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي بود. بچههاي تبريز و اروميه مسابقه گذاشته بودند. در اين روزها حساسيتها و مراقبتهاي شديدي از سوي نگهبانها اعمال ميشد. با وجود تنگناها و كمبودهاي فراواني كه داشتيم، از چند روز پيش تعدادي از اسرا به صورت خودجوش تصميم گرفته بودند سالگرد پيروزي انقلاب را جشن بگيرند.
جشنهاي ما ساده و دور از چشم عراقيها بود. با پيشنهاد حاج حسين شكري تعدادي از بچهها از هفتهها قبل مقدمات لازم را فراهم كرده بودند. تلاش من براي خريد ده عدد شمع از حانوت [فروشگاه] اردوگاه بيفايده بود. ميخواستيم ده عدد شمع به مناسبت دهمين سالگرد پيروزي انقلاب از حقوقمان بخريم و شب روشن كنيم.
مسابقه فرهنگي كار يزدانبخش مرادي بود. چند سؤال در موضوع امام و انقلاب طرح شد. برندگان جايزه گرفتند. سولههاي ديگر هم برنامههاي مسابقات كشتي، مشاعره و تئاتر داشتند. در مسابقه كشتي بچهها جوري وانمود ميكردند كه به حالت عادي دارند كشتي ميگيرند. روزهاي بعد كشتي گيران لو رفتند.
جوائز مسابقات را از صنايع دستي خودمان تهيه كرده بوديم و شامل كليه بند، كلاه، شال، تسبيح و ... بود. بچهها هر چه در توان داشتند، در اختيار مسوول فرهنگي قرار داده بودند. يكي از بچههاي آذربايجان كه ترك با سليقهاي بود، عكس امام خميني را روي پارچه سفيد دشداشه با نخ حوله و پتو گلدوزي كرده بود. نقاشياش كار علي يماني بود. كار قشنگي بود. علي گفت: براي ما كه دسترسي به تلويزيون ايران و عكس امام نداريم، وجود يه نقاشي از امام نعمته. هر كس دلش براي امام تنگ ميشه، بياد اين نقاشي رو ببينه!
بعضي از بچهها دوده حمام را كه از آبگرمكنهاي نفتي تهيه شده بود، با روغن مايع مخلوط كرده و با مركب آن تصوير امام را رنگآميزي ميكردند. بچهها با همان حقوق يك و نيم دينارشان از ماهها قبل شيريني و شكر تهيه كرده بودند. با استفاده از شير و شكر و خميرهاي خشكشده نان، شيريني درست ميكردند. آشپزهاي حزباللهي با وسايلي كه بچهها تحويلشان داده بودند، شيريني ميپختند. امروز بعدازظهر دو، سه نفر از نگهبانها، عطيه، حامد و سلوان شيريني جشن پيروزي انقلاب را خوردند. مهندس غلامرضا كريمي به آنها شيريني تعارف كرد. سلوان به مهندس كريمي گفت: شينو مناسبت؟ (چيه مناسبتش)؟ مهندس كريمي گفت: سيدي مناسبتش، جاءالحق و زهق الباطلِ.»
كتاب «پايي كه جا ماند» در قطع رقعي و 768 صفحه با شمارگان 2500 نسخه و بهاي 140 هزار ريال از سوي انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نظر شما