«سفر به شهريور» داستان شش بچه محل است كه فوتبال و كتاب آنها را به يكديگر نزديك ميكند. اين رمان نوجوانانه حال و هواي طنز، فوتبال و دفاع مقدس دارد./
اين كتاب ماجراي نخستين سفري را روايت ميكند كه يك نوجوان همراه اعضاي گروه فوتبال محلهشان تجربه كرده است. پسرشانزده سالهاي به نام بنيامين كه عاشق فوتبال است. داستان به شكل يك گزارش تمام عيار فوتبال آنهم از زبان يك فوتباليست حرفهاي شروع ميشود:
«در چهارده بازي گذشتهي ليگ، هفده گل زده بودم و سي و هفت پاس گل هم داده بودم، ولي هتتريك نكرده بودم. دوست داشتم در اين بازي حتماً سه گل بزنم تا يك هفته همهي شبكهها نشانم بدهند. دقيقهي يازدهم بازي بود و تا آن موقع حتي يكبار هم توپ از خط وسط زمين رد نشده بود، چه برسد به اينكه پاي من به توپ برسد. مربي حسابي كلافه شده بود. حريف واقعاً قدر بود. انگار همهشان مليپوش بودند بيانصافها.»
چند پاراگراف كه پيش ميرويد تازه متوجه ميشويد كه بنيامين فوتباليست حرفهاي نيست و نوجواني مثل همهي نوجوانهاي ايراني است؛ پسري كه آرزوي فوتباليست شدن و توپ زدن در ليگهاي حرفهاي دنيا را دارد. بنيامين يك برادر نوجوان هم دارد اينكه تنها 2 سال از بنيامين كوچكتر است اما اختلافات شخصيتي زيادي با او دارد؛ آيدين اهل كتاب و كتابخواني است.
بنيامين اسامي فوتباليستهاي خارجي را ميداند و آيدين خيلي راحت از هاكلبريفين و هولدن كالفيلد حرف ميزند. آيدين بنيامين را تشويق ميكند كه مثل شخصيتهاي داستاني مورد علاقهاش راهي سفر شوند و تجربه كسب كنند؛ پيشنهادي كه خيلي زود به گوش پدر و مادر ميرسد و به اجبار فراموش ميشود.
ورود يك خانواده جديد به ساختمان محل سكونت بنيامين و آيدين زندگي آنها را تغيير ميدهد: «يونس لباس ورزشي پوشيده بود. انگار خدا براي من و آيدين همزمان رسانده بود. اولينبار بود من و آيدين اشتراكتمان اينقدر نزديك به هم بود. آيدين كتابهاي آقا مصطفي را ميخواند، من هم با يونس فوتبال بازي ميكردم. جان ميداد براي دروازهباني. هيچكدام از پسرهاي مدعي كوچه حاضر نبودند توي دروازه بايستند. خدا چند تا گره را يك دفعه باز كرد.»
پس از آمدن خانواده يونس به محله، فوتبال و كتابخواني رونق ميگيرد. حالا بنيامين فوتبال دوست هم كتاب ميخواند و آيدين پاي ثابت فوتبال شده است:
«آيدين كه تا يك هفته قبل از فوتبال دل خوشي نداشت، به عشق آقا مصطفي كه يك وانت كتاب داشت، چنان فوتباليست متعصبي شده بود كه از فورواردي كمتر را قبول نداشت. »
اين چنين است كه تيم فوتبال محله شكل ميگيرد و با انتخاب نام «حركت» وارد بازيهاي درون منطقهاي ميشود. بازيهايي كه جايزهي وسوسهكنندهاي دارد:
«قرار بود تيم برنده همراه با خانوادههايشان با هزينه برج آسمان يك سفر داخلي يك هفتهاي با هواپيما و هتل به هر كجا كه دلشان خواست بروند. با يك حساب سرانگشتي ميشديم بيست – سي نفر.»
براي اينكه بدانيد بچهها ميتوانند قهرمان محله شوند و به يك سفر رويايي بروند يا نه، بايد رمان نوجوانانهي «سفر به شهريور» را بخوانيد. اين كتاب لحن ساده و خودماني دارد، لحني كه شايد شما را به ياد دفترچهي خاطرات خودتان بياندازد.
«سفر به شهريور» نوشتهي «هادي خورشاهيان» است و انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان اين كتاب را با شمارگان 15 هزار نسخه و به بهاي 1700 تومان در پاييز 1390 روانهي بازار كتاب كرده است.
نظر شما