خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، دهخدا در لغت نامه سترگش درباره چلههاي زمستان و تابستان اين گونه مينويسد: «چله بزرگ (...زمستان و... تابستان): چهل روز از موسم زمستان که آغاز آن برابر با نخستين روز دي ماه ( هفتم دي ماه جلالي) و پايانش دهم بهمن ماه (شانزدهم بهمن ماه جلالي) است. چهل روز از موسم تابستان که آغاز آن برابر است با نخستين روز تيرماه(پنجم تير ماه جلالي) و آخر آن دهم مرداد ماه( شانزدهم مرداد ماه جلالي) است. چله زمستان همان چله بزرگ است و گاه در تداول عامه، کنايه از سرماي سخت باشد.»
ابوريحان بيروني داستاني از مراسم خرم روز (جشن فرداي شب چله = اول دي) ميآورد و آن اين است که در اين روز شاه از تخت به زير ميآمده است و با برزيگران همنشيني ميکرده است و در يک خوان با آنان خوراک ميخورده است.
در زمان بيروني (440-362 ه. ق) به دي ماه، خور ماه(=خورشيد ماه) نيز ميگفتند که با نخستين روز خرمش (خرم روز=اورمزد روز)، پس از فروردين پر آيينترين ماه ايراني بوده است، چرا که نخستين روز دي ماه (خرم روز) بلندترين شب سال را پشت سر دارد. پيوند اين ماه با خورشيد بر پايهاي درست استوار است: در اين ماه، خورشيد از نو زاده ميشود. شايد ايرانيان از روزي که با گردش خورشيد آشنا شدهاند، خرم روز دي ماه را يکي از روزهاي خورشيد ناميدهاند.
درست هم همين بوده است، زيرا از اين روز است که خورشيد دوباره رو به بالندگي ميگذارد و زندگي روستاييان، که پيوندي تنگاتنگ با طبيعت دارد، از نو، نو ميشود. ايرانيان هنوز هم آيينهاي شب چله (يلدا) را برگزار ميکنند. چنين به ديد ميآيد که اين آيين اگر هم ريشههاي ديني دارد، تنها از سوي کشاورزان و دهگانان بدون نمايش ديني برگزار شده و توانسته است همچنان پويايي خود را نگه دارد و چون تا دهههاي نزديک به ما تودههاي کشور بيشتر کشاورز و روستايي بودهاند، اين جشن کم کم توانسته است از راه روستاييان آمده به شهرها و شهرنشين شده (از اين روي که جشن يادآور روزگار گذشته ايرانيان است) به ميان مردم رخنه کند.
امروزه اين جشن، به هر شکلي که انجام پذيرفته باشد، از يک سوي گوياي کهنسالي آن است و از سوي ديگر نماينده اين که تودههاي بزرگي از مردم سراسر ايران (همه کشاورزان و روستاييان) دلبسته اين جشن بودهاند. جشن پايان يک سال تلاش و ستيزه با طبيعت و طبيعت سالاران. جشن خورشيد باستاني، جشني خانوادگي و جشن آغاز بهرهبرداري از هر آن چه که در گذشته سال براي روزهاي آسايش زمستاني خانواده اندوخته شده است.
توجه به اندوختههاي کشاورزان و روستاييان براي زمستان سخت و براي ماههايي که ديگر هيچ کس توان ستاندن چيزي از طبيعت را ندارد، شايد بتواند علت خوردن آجيل و تنقلات را در شب چله (يلدا) روشن بکند: سنجد، بادام، گردو، مغز هسته زردآلو، تخم گل آفتابگردان، ميوههاي خشک (خشکبار)، کشمش و ... و در خانوادههاي کم درآمدتر دست کم برياني( گندم بو داده) و باقلاي پخته و عدسي پخته نيمه خشک، به راستي جشن شب يلدا، جشن خانوادگي بهرهبرداري از کِشتمان خانوادگي و کِشتمانهاي اربابي است و جشن بهرهبرداري از همه آن چيزهايي است که اعضاي خانواده پس از ماهها کار پويا و توان فرسا، براي روزهاي سخت و سياه خود اندوخته است. بر پايه اين باور ميتوان جشن شب چله را جشن دهقاني ناميد که با ريشههاي هميشگي و کهنسال خود ميتواند پيشينهاي هزاران ساله داشته باشد.
نشاندارترين آيين شب چله خوردن هندوانه است. با توجه به اين که زمستان فصل هندوانه نيست و اين ميوه را با دشواري تا آن هنگام نگاه ميدارند و از سوي ديگر خوردن هندوانه سرد و گاه غير شيرين چندان دلچسب نيست، بي گمان بايد در آن معنايي رمزي نهفته باشد. به گمان برخي پژوهشگران هندوانه گرد و سرخ در اينجا همان رمز خورشيد است که در شب سرد آغاز زمستان زاده شده است.
در «نامه آيينها و جشنهاي کهن در ايران امروز» اثر زندهياد محمود روحالاميني نيز ميخوانيم: زايش خورشيد و آغاز دي را، آيينها و فرهنگهاي بسياري از سرزمينهاي کهن آغاز سال قرار دادند، به شگون روزي که خورشيد از چنگ شبهاي اهريمني رهايي مييافت و روزي سپند براي مهرپرستان بود. انگيزههاي پايدار ماندن اين جشن را ميتوان بدين گونه شمرد: نخست شب زايش خورشيد(مهر) است از باورهاي ديني کهن است. دوم اين كه بلندترين شب سال، يعني طولانيترين تاريکي است، نشانه اهريمني شبي شوم و ناخوشايند که از فردا به کوتاهي ميگرايد و پايان برداشت فرآوردههاي کشاورزي و آغاز آسايش و آرامش در جامعه کشاورزي است. همه گروههايي که از دسترنج و تلاش کشاورزان بهرهمندند، در جشن نخستين روز دي ماه و برداشت اين دسترنج ها، در شگون و شادي کشاورزان شرکت ميکنند.
آيين شب چله (يلدا) در برخي از اشعار شاعران پارسيگوي نيز به روشني آشكار است: «برآي اي صبح مشتاقان دگر هنگام روز آمد/ که بگرفت اين شب يلدا ملال از ماه و پروينم» (سعدي)، «آري که آفتاب مجرد به يک شعاع/ بيخ کواکب شب يلدا برافکند» (خاقاني)، «به صاحب دولتي پيوند اگر نامي همي جويي/ که از يک چاکري عيسي چنان معروف شد يلدا» (سنايي)، «که دراز نامي از نام مسيح يافت يلدا» (سيف اسفرنگي).
به راستي كه فرهنگ مردم را بايد در درون زندگي مردم جست، ارزش بخشيدن به فرهنگ مردم، به راستي ارج نهادن به مردم است. سرزمين کهنسال ايران داراي فولکلوري دير پا، گوناگون، گسترده و سرشار است. بسياري از آداب و رسوم ما ريشه در پيشينه کهن ايران دارد و اين فرهنگ و آداب و رسوم از گذشته تا به امروز در متون كهن ما نيز به يادگار مانده است.
چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۲
نظر شما