یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ - ۱۷:۰۶
دواني يك اشعري فيلسوف و عارف بود

نشست نقد و بررسي كتاب جديد غلامحسين ابراهيمي‌ديناني با عنوان «جلال‌الدين دواني، فيلسوف ذوق و تأله» در سراي اهل قلم خانه كتاب برگزار شد. ابراهيمي‌ديناني در اين نشست گفت: دواني در عين پايبندي به اشعريت، فيلسوف و عارف بود و اين امر، هنرمندي او را نشان مي‌دهد._

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين نشست خصوصي عصر امروز (يكشنبه، 27 آذر) با حضور غلامحسين ابراهيمي‌ديناني، مجيد حميدزاده، علي اوجبي و فاطمه فنا (نويسندگان و كارشناسان فلسفه) و مالك شجاعي، مدرس حوزه فلسفه، به صورت پرسش و پاسخ ميان حاضران و ابراهيمي‌ديناني در سراي اهل قلم برگزار شد.

نخستين سوال به انگيزه نويسنده از نوشتن كتاب اختصاص داشت و ابراهيمي‌ديناني در پاسخ گفت: «دواني» اشعري، فيلسوف و عارف بود، در حالي كه جمع كردن اين سه در يك شخصيت، امري بديع است. به همين دليل، به بررسي انديشه او جذب شدم كه حاصل آن، در قالب اين كتاب منتشر شد.

وي در پاسخ به سوال ديگري مبني بر چگونگي تاثيرگذاري منازعات فكري دشتكي و دواني گفت: تنازعات فكري در جهان اسلام بسيار مفيد بودند. درگيري فكري بدي‌هايي دارد اما منافعش بيشتر است، زيرا از پرسش و پاسخ پديد مي‌آيد. اختلاف فكري دشتكي و دواني بنيادي نبود و بيشتر به روش انديشديدن آنان مربوط مي‌شد. اين نزاع‌ها به هر حال فايده بسياري داشتند.

سپس سوال ديگري مطرح شد مبني بر اين كه شخصيت دواني چگونه از تفكر اشعري فراتر رفت و گرايش‌هاي عرفاني پيدا كرد. ابراهمي‌ديناني نيز پاسخ داد: بيشتر عارفان ما از جمله مولوي، پيش‌زمينه اشعري دارند و در جواني اشعري بودند، زيرا فكر اشعري در دوره‌هاي گذشته غالب بود و هنوز هم غلبه دارد. اين تفكر با دين سازگارتر است. البته رواج اشعريت دليل سياسي نيز دارد و اساسا كلام يعني سياست.

وي افزود: عارفان وقتي قدم به راه عرفان مي‌گذارند، ديگر نمي‌توانند اشعري باقي بمانند، زيرا اشعريت، فكري كلامي است و ميان خالق و مخلوق سنخيتي نمي‌بيند، در حالي كه قدم نخست عارف، وحدت وجود است و وحدت وجود، ركن عرفان است. فردي كه به وحدت هستي مي‌رسد، ديگر جايگاهي براي شريعت قايل نيست. بنابراين، عجيب نيست كه افرادي مانند مولانا و ابن‌عربي، در جواني اشعري باشند و سپس به عرفان بگرايند.

اين نويسنده و استاد دانشگاه ادامه داد: دواني در مرحله نخست متكلم و سپس فيلسوف و عارف است. به همين دليل، چيزي در او ديدم كه در كمتر فردي يافت مي‌شود. او همواره بر موضع اشعريت ثابت‌قدم ماند و در عين حال خواست فيلسوف و عارف نيز باشد. اين امر، هنرنمايي او را نشان مي‌دهد. به همين دليل است كه ذوق و تاله در او معنا پيدا مي‌كند. او وحدت وجود را مانند عارفان نمي‌پندارد، بلكه عالم را نسبت حق مي‌داند.

وي در پاسخ به سوال ديگري با اين مضمون كه آيا تفكر اشعري، زمينه تفكر عرفاني دارد يا خير گفت: اين زمينه در تفكر اشعري، هم وجود دارد و هم وجود ندارد. اشاعره بر اين باورند كه «آن‌چه خدا انجام مي‌دهد، خوب است» اما معتزليان مي‌گويند «آن چه خوب است، خدا انجام مي‌دهد.» اشاعره عقيده معتزله را قبول ندارند، زيرا آن را مخل توحيد مي‌دانند، چون گويي معيار خوبي و بدي، وراي اراده خداوند است. معتزله نيز به اين دليل عقيده اشاعره را رد مي‌كنند كه آن را به معناي بي‌معيار و حكمت دانستن اعمال خدا مي‌دانند. دواني خواست از اين اشكالات عبور كند و بنابراين، عالم را نسبت حق دانست.

در ادامه اين نشست، سوال ديگري مطرح شد كه بر مبناي مخالفت ابراهيمي‌ديناني با اشعريت پرسيده شد؛ مبني بر اين كه «تفكر اشعري براي فلسفه اسلامي بي‌فايده نبود، بنابراين آيا نمي‌توان اين تفكر را با وجود مخالفت با آن، جزيي از فلسفه اسلامي قلمداد كرد؟»

ابراهيمي‌ديناني پاسخ داد: اشعريت به يك اندازه به عرفان نزديك و از آن نيز دور است، زيرا اشعريت گاهي اوقات نامعقول است كه با عرفان جور درنمي‌آيد. من عرفان را معقول مي‌دانم اما اشعريت ملاك عقلانيت و در نتيجه، حكمت را از دست مي‌دهد، در حالي كه عرفان نمي‌تواند بي‌حكمت باشد.

وي عارف شدن را موهبت الهي دانست كه به استعداد انسان نيز بستگي دارد. ابراهيمي‌ديناني گفت: دواني بر اشعري بودن اصرار دارد اما مي‌خواهد از بي‌حكمتي اشاعره دور بماند. شهود عارفان، عين عقلانيت است. حرف‌هايي كه در فلسفه معاصر غرب از زبان هايدگر و هوسرل مي‌شنويم، تلاش براي فهم چيستي درك و شهود اوليه است. شهود اوليه، يك مفهوم نيست، بلكه عقل بي‌واسطه است.

استاد دانشگاه تهران در پاسخ به سوال ديگري مبني بر اين كه پاسخ دواني به شبهه ابن‌كمونه چه بود گفت: اين شبهه بدون اصالت وجود حل‌شدني نيست. در يك فصل از كتاب توضيح دادم كه نقطه ضعف دواني اين است كه نمي‌تواند به شبهه ابن‌كمونه پاسخ دهد، زيرا قايل به اصالت وجود نيست.

وي با اشاره به اين كه شبهه ابن‌كمونه متعلق به سهروردي است، گفت: دواني قايل به اصالت ماهيت و منكر سنخيت خالق با مخلوق بود. اگر قدر جامعي ميان ماهيات نباشد، چگونه مي‌توان دو ماهيت متباين به تمام ذات بسيط داشته باشيم.

سوال ديگري از ابراهيمي‌ديناني پرسيده شد با اين مضمون كه آيا در بررسي آثار دواني، ترتيب تاريخي آنها نيز در نظر گرفته شده است يا خير. اين نويسنده پاسخ داد: اين موضوع را تا جايي كه امكان آن داشتم، پي‌گيري كردم اما مراعات اين ترتيب تاريخي در اين كتاب چندان دقيق نيست.

در پايان،مباحث تطبيقي كتاب از جمله مهم‌ترين نقاط قوت آن معرفي شدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط