دوشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۰ - ۱۸:۴۲
هزار راه نرفته

لعيا درفشه - سقراط جمله مشهوري دارد با اين مضمون كه «زندگي بررسي نشده ارزش زيستن ندارد». اين سخن سقراط شايد ناظر بر يادآوري هدف و اهميت فلسفه به عنوان يك ابزار معرفتي در زندگي انسان بوده اما از حدود يك قرن و نيم پيش كه علم روان‌شناسي با چارچوبي نظام‌مند از دل فلسفه بيرون آمد، اين ابزار به ابعاد كاربردي‌تري مجهز شد. روان‌شناسي از همان ابتداي ظهورش با تولد مكتب روان تحليل‌گري، گرچه چندان خوش اقبال نبود اما در عين حال با وجود همه موضع‌گيري‌هايي كه در برابر آن صورت گرفت به حيات خود ادامه داد و با ظهور مكاتب مختلف گسترش يافت و پيش رفت. كشور ما اما در اين رشته از علم نيز متأسفانه به استفاده از آثار ترجمه‌اي اكتفا كرد و از تجربه، پژوهش و توليد فكر بازماند. با اين همه، امروز شمارگان بالاي كتاب‌هاي روان‌شناسي در مقايسه با ديگر رشته‌ها در كشورمان صرف‌نظر از آسيب‌ها و اشكالاتي كه بر آن مترتب است ـ نشانگر دركِ اهميت اين حوزه از علم در ميان مردم است. بررسي برخي كاركردهاي علم روان‌شناسي و چالش‌هايي كه در اين حوزه به ويژه در بخش آثار تأليفي و ترجمه‌اي وجود دارند، انگيزه‌اي شد تا با دكتر شهريار شهيدي متخصص حوزه سلامت و باليني و از روان‌شناسان با سابقه كشورمان به گفت‌وگو بنشينيم و علاوه بر بررسي آثار نوشتاري او، پاسخ برخي از پرسش هاي مطرح را در اين زمينه از زبان او بشنويم./

خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) ـ دكتر شهريار شهيدي متولد 1343 در تهران، فارغ‌التحصيل كارشناسي روان‌شناسي عمومي (پلي‌تكنيك لندن)، كارشناسي ارشد روان‌شناسي پزشكي و سلامت (دانشگاه گيلفورد) و دكتري روان‌شناسي باليني (دانشگاه لندن) است. وي از سال 1369 تا 1371 به عنوان استاديار روان‌شناسي سلامت در بخش روانپزشكي بيمارستان لندن و بيمارستان رويال فري لندن فعاليت كرد و از سال 1372 به بعد در دانشگاه شهيد بهشتي تهران به عنوان استاديار و سپس دانشيار مشغول به كار شد. دكتر شهيدي زماني نايب رييس انجمن روان‌شناسي ايران و رييس شاخه روان‌شناسي باليني انجمن روان‌شناسي بوده است. وي علاوه بر تأليف و ترجمه كتاب در حوزه روان‌شناسي، به كار ترجمه و سرايش شعر نيز اهتمام داشته و چنان كه خود مي‌گويد از دوران كودكي با دنياي شعر و ادبيات مأنوس بوده و اين علاقه باعث شده تا با برگزاري جلساتي با عنوان «شعر درماني» اين شاخه از هنر را با روان‌شناسي پيوند دهد. تأليف كتاب «اصول و مباني بهداشت رواني» ترجمه كتاب «روان‌درماني و معنويت»، ترجمه شعري از توماس اليوت با نام «دشت سترون» و چاپ مجموعه شعري با عنوان «پريشان يادها» برخي از مهم‌ترين آثار شهيدي اند.
 
از كارنامه شما چنين برمي‌آيد كه به حوزه ادبيات هم علاقه‌مند بوده‌ايد، چطور شد سراغ روان‌شناسي رفتيد و چه انگيزه‌اي باعث شد روان‌شناسي بخوانيد و نه ادبيات؟
زماني كه براي تحصيل به خارج كشور اعزام شدم علاقه عمده زندگي‌ام ادبيات بود و همين علاقه بود كه باعث شد تا امروز كه در اواسط عمر قرار گرفته‌ام يك دفتر شعر و يك ترجمه شعر از تي.اس.اليوت و همچنين مقالاتي در مورد شاعران خارجي مثل لوركا و ديگران بنويسم ولي از همان نوجواني علاقه‌ اصلي‌ام ادبيات بود و هدفم هم اين بود كه در اين رشته ادامه تحصيل بدهم. زماني كه ديپلم مي‌گرفتم به تنها چيزي كه فكر نمي‌كردم، روان‌شناسي بود! من در آن زمان در آكسفورد بودم و با چند نفر از استادان ايراني كه در دانشگاه آكسفورد تدريس مي‌كردند، مراوده‌اي پيدا كردم و در همان دانشگاه هم در رشته تاريخ و ادبيات خاورميانه پذيرفته شدم. در آن زمان من ارز دولتي از دولت ايران مي‌گرفتم و از آنجا كه طبق قانون، دولت فقط به رشته‌هاي پزشكي و مهندسي ارز اختصاص مي‌داد، من مجبور شدم رشته‌اي را بخوانم كه بتوانم از ارز استفاده كنم. در نتيجه از سال آخري كه مي‌خواستم ديپلم بگيرم، يكي از درس‌هايم را تبديل كردم به جامعه‌شناسي و وقتي به سفارت ايران مراجعه كردم متوجه شدم تنها رشته‌اي كه مي‌توانم ـ با توجه به ديپلم انساني كه داشتم ـ انتخاب كنم و توان ادامه‌اش را هم دارم، روان‌شناسي است. به اين ترتيب در سال 1361 در لندن وارد دانشگاه شدم. رشته من در اين مقطع، روان‌شناسي عمومي بود چون رشته روان‌شناسي باليني در هيچ جاي دنيا در مقطع كارشناسي وجود ندارد و فقط در مقطع كارشناسي ارشد و دكترا تدريس مي شود. درباره اين رشته (روان‌شناسي عمومي) هيچ اطلاعي نداشتم و نمي‌دانستم چيست و چه اهدافي دارد. از طرف ديگر، سفارت باز هم به من ارز نداد و گفت بايد روان‌شناسي باليني بخواني وگرنه ارز تعلق نمي‌گيرد. من حدود يك سال گرسنگي و تشنگي و زجر كشيدم تا اين كه با تعهدهاي عجيب و غريب، مشروط به اين كه كارشناسي ارشد را حتماً روان‌شناسي باليني بخوانم، بالاخره ارز دادند و اين طور شد كه من تحصيلاتم را در رشته روان‌شناسي ادامه دادم و البته به تدريج اين علاقه در من به وجود آمد. شايد اگر دست خودم بود ادبيات را انتخاب مي‌كردم و اگر نشد جامعه‌شناسي را و در حقيقت، روان‌شناسي انتخاب سومم بود كه ناگزير در همين رشته ادامه تحصيل دادم. 

هنوز هم چنين احساسي داريد؟
نه. اين اجبار و تقدير باعث شد من وارد دنيايي شوم كه به تدريج به آن علاقه‌مند شدم؛ اين اتفاق شايد مصداق ضرب‌المثل «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد» بود. خوشبختانه در دوره كارشناسي چون به روابط بين فردي و روابط انساني خيلي علاقه‌مند بودم در خيلي از درس‌هاي روان‌شناسي موفق شدم. ديگر اين كه خوشبختانه استاداني داشتم كه بسيار توانمند بودند و واقعاً در دانشجو ايجاد انگيزه مي‌كردند، در نتيجه از سال دوم به بعد در دانشگاه لندن واقعاً به روان‌شناسي علاقه‌مند شدم. اما مشكل، دوباره از آنجايي شروع شد كه بنا به تعهدي كه داده بودم بايد در مقطع كارشناسي ارشد، روان‌شناسي باليني مي‌خواندم اما در اين رشته قبول نشدم، به دليل اين كه رشته بسيار سختي است و در كشورهاي خارجي هر كسي نمي‌تواند روان‌شناسي باليني قبول شود. به اين ترتيب بهترين كاري كه مي‌توانستم بكنم اين بود كه در رشته روان‌شناسي پزشكي (روان‌شناسي سلامت) در دانشگاه گيلفورد در جنوب لندن ادامه تحصيل بدهم.

روان‌شناسي پزشكي چه فرقي با روان‌شناسي باليني دارد؟
روان‌شناسي پزشكي يا روان‌شناسي سلامت در حقيقت دو بعد دارد. يكي كاركردن با بيماراني است كه به دليل داشتن بيماري‌هاي جسماني، مسائل روان‌شناختي پيدا مي‌كنند مثل بيماران مبتلا به ايدز، سرطان و بيماري‌هايي كه معلوليت‌زا هستند يا بيماراني كه از نظر جسمي دچار تروما يا ضربه شده‌اند و نياز به مداخله روان‌شناسي دارند. بخش ديگر هم مربوط به ارتقاي سطح سلامت مي‌شود، يعني بخش بهداشت رواني كه بيشتر به فعاليت‌هايي مي‌پردازد كه در ارتقاي سطح سلامتي افراد مي‌تواند مؤثر باشد. من در طول كار خودم به عنوان بخشي از آموزشم هرگز با بيماران رواني كار نكردم و هنوز هم كار نمي‌كنم اما افرادي كه دچار اختلالاتي و در نتيجه به بيماري رواني مبتلا مي شوند، در حيطه تخصصي من قرار مي‌گرفتند. بنابراين من هيچ وقت روان‌شناسي باليني سنتي نشدم و الان هم تمايل چنداني به كار كردن با بيماران رواني ندارم.

به چه دليل؟ 
من رسالت روان‌شناسي را در درمان بيماري نمي‌بينم و اين را بيشتر رسالت روانپزشكي و متخصصان و همكاران پزشك در زمينه مغز و اعصاب مي‌دانم.

يعني شما دليل بيماري‌هاي رواني را صرفاً مشكلات بيولوژيكي مي‌دانيد؟
نه. اما فكر مي‌كنم بسياري از مشكلات انسان در حيطه بيماري قرار نمي‌گيرد. يك اقليت مشخصي وجود دارد كه مي‌توان آنها را به عنوان بيمار شناخت. فكر مي‌كنم عمده مشكلات انسان، مشكلاتي است كه به صورت عادت و بخشي از شخصيت او درآمده و من نام بيمار را به اين افراد اطلاق نمي كنم بكله افرادي را به عنوان بيمار شناسايي مي‌كنم كه شديداً درگير بدن و ذهن خودشانند. وقتي رفتار نامطلوب و نابهنجار در انسان متبلور و مزمن شد، به نظرم ديگر روان درماني نمي‌تواند كاري از پيش ببرد و روان‌درماني به يك كار فرسايشي، خسته‌كننده و دردناك، هم براي بيمار و هم براي درمانگر تبديل مي‌شود. نظر شخصي من اين است كه كاربرد روان‌درماني در حيطه زندگي طبيعي بيشتر است تا در حيطه بيماري‌هاي رواني.

از كتاب «روان‌درماني و معنويت» بگوييد. چطور شد اين كتاب را براي ترجمه انتخاب كرديد؟
«روان‌درماني و معنويت» در سال 2001 توسط ويليام وست نوشته شده است. قسمت عمده ترجمه اين كتاب هم شامل توضيحاتي است كه در قالب پاورقي يا با شيوه‌هاي ديگر بسط داده و به تفسير آن پرداخته‌ام. به نظرم كتاب ارزشمندي است به دليل اين كه قدري از مرز بين دين و روان‌شناسي فراتر مي‌رود و من فكر مي‌كنم در روان درماني اين پديده‌اي بود كه خيلي به آن نياز داشتيم.

به چه معنا فراتر مي‌رود؟
ببينيد! ما در روان‌شناسي خيلي با دين دست به گريبان بوده‌ايم. كارل يونگ در مورد دين كتاب دارد، فرويد در مورد اين موضوع اظهارنظرهاي زيادي دارد و حتي كتابي با عنوان «موسي و يكتاپرستي» را در اين زمينه نوشته است. بعدها در اواسط قرن بيستم اريك فروم كتاب «روانكاوي و دين» را نوشت و به طور كلي روان‌شناسي در طول زمان توانست موضع نسبتاً مشخصي را با دين بگيرد. اين كتاب در حقيقت يك كنكاش است در اين كه يك روان‌شناسي معنوي چگونه مي‌تواند با يك ديدگاه مثبت به تجربيات معنوي انسان نگاه كند. در ابتداي صحبتم گفتم يك مشكلي كه خود من با روان‌شناسي دارم اين ديدگاه بيمارنگري است و اين كه ما با پديده‌هاي دنيا عمدتاً با يك ديد طبقه‌بندي شده و بيمارگونه برخورد مي‌كنيم.

اينها كه مي‌گوييد به نظر مي‌رسد ناظر به همان معناگرايي فرانكلي و رويكرد وجود ـ انسانگراست كه بيشتر به اضطراب وجود تأكيد دارند و حتي پرهيز دارند از اين كه نام «بيمار» را در روان‌درماني در مورد افراد به كار ببرند؛ اين كتاب هم ظاهراً چنين رويكردي دارد.
مسلماً لوگوتراپي (معنادرماني) و نظريه فرانكل و هم قطارانش و حتي اگزيستانسياليست‌ها و در عين حال انسانگرايان در حقيقت التقاطي از مجموعه اينهاست كه روان‌شناسي را به سمت معنويت مي‌برد. ما در ديدگاه معنوي اين را يك مكتب متفاوت يا مجزا از روند كلي دين يا روانكاوي نمي‌بينيم. به عبارت ديگر بخش‌هايي از مباحثي كه وجودگرايان ارايه دادند مثل اضطراب وجودي كه بحثي مشخص و قاطع  در روان‌شناسي است يا مسأله انسانگرايان كه نيازهاي مختلف را بررسي كردند و در حقيقت، انسانيت انسان را به عنوان محور درمان قرار دادند و همين‌طور نظريات و تجربيات فرانكل، مسلماً هر يك از اينها در رويكرد معنوي نقش دارند و باعث مي‌شوند ما بتوانيم با يك ديدگاه متفاوت، هم به دين و هم به فرايند درمان نگاه كنيم. 

اين كتاب بيشتر صبغه فلسفي دارد تا بعد روان‌شناختي؟
اصلاً روان‌شناسي در واقع نوعي فلسفه كاربردي است. به نظر من منطقي‌ترين نگرش اين است كه ما به روان‌شناسي به عنوان يك فلسفه عملياتي نگاه كنيم. شما قوي‌ترين مباني فلسفي را در نظريه روان تحليلگري مي‌توانيد ببينيد ولي دليل اين كه به آن فلسفه نمي‌گوييم و جدايش مي‌كنيم، كاربردي بودن آن است و اين كه مي‌شود با يك سري آزمايش و تجربه‌هايي آن را در عمل و زندگي افراد پياده كرد. شايد وجه تشابه دين با روان‌شناسي هم ـ همان طور كه فرانكل مي‌گويد ـ همين است. دين هم در واقع دارد معنويت را عملياتي مي‌كند. ما هم در روان‌شناسي در واقع فلسفه را عملياتي مي‌كنيم و حالا يك قدم فراتر از آن، اين است كه آنچه را ما در روان‌شناسي عملياتي مي‌كنيم، مي‌خواهيم جنبه درماني هم داشته باشد يعني به درمان اختلالات بپردازد و مشكلات افراد را رفع كند كه ما باز هم اينجا تا حدي با دين‌هاي سازمان‌يافته شباهت پيدا مي‌كنيم مثلاً مي‌گوييم اگر شما فلان‌كار را انجام بدهي براي سلامتي‌ات بهتر است و يك دستور‌العمل هم ارائه مي‌كنيم. خوب بعضي از اديان هم همين‌كار را انجام مي‌دهند.
 
در نهايت كدام ويژگي شاخص و متفاوت اين كتاب (روان‌درماني و معنويت) باعث شد ترجمه‌اش كنيد؟
يكي از اين ويژگي‌‌ها تأكيد نويسنده بر ابعاد عملي درمان بود يعني چيزي كه هنوز هم خلاءاش وجود دارد. اين كه ما بخواهيم با شعار يك سري باورها را انتقال دهيم فرق دارد با اين كه در عمل و با توجه به مشكلات معنوي كه براي افراد پيش مي‌آيند، سعي كنيم با يك رويكرد روان‌شناختي با آن روبه‌رو شويم و اين كتاب به نظر من تلاش دارد چنين كاري كند. خود دكتر وست كه من چندين سال پيش افتخار ديدارش را داشتم، يك كشيش بود؛ از اين رو تجربه‌اي طولاني را در كار مشاوره ديني و مشاوره معنوي با افراد داشت و پس از اين تجربه به كار درمانگري روي آورده بود. بنابراين مؤلف اين كتاب با يك تجربه دوگانه و خيلي جالب اين كار را نوشته است.

يعني نويسنده كتاب صرفاً متكي بر تجربياتش است و هيچ چارچوب نظري خاصي ندارد؟
اصلاً يكي از ويژگي‌هاي اين كتاب اين است كه برخلاف آنچه در روان‌شناسي معمول است كه در يك چارچوب خاص متمركز مي‌شود، در پي چنين نگاهي نيست. مثلاً نويسنده در يك قسمت از كتاب تقابل راجرز را به عنوان يك انسانگرا و مراجع‌محور با بوبر كه يك كشيش مرتد است ذكر مي‌كند و مي‌پردازد به اين كه روان‌شناسي در مواجهه اين ديدگاه‌ها چه طور مي‌تواند نقطه عطفي را ايجاد كند. در نتيجه، تجربيات عملي را از نظر فلسفي و روان‌شناختي به نحوي به اطلاع خواننده مي‌رساند و مي‌گويد كه روان‌شناس چگونه بدون سوگيري و بدون درگيري با ايدئولوژي‌هاي مختلف، مي‌تواند خدمات معنوي ارائه كند. مساله ديگري كه در مورد اين كتاب مرا به چالش واداشت، اين بود كه متن بسيار سختي داشت و من فكر مي‌كنم شايد خيلي از متخصصان قبل از اين نتوانسته بودند ترجمه‌اش كنند و حدس مي‌زنم دكتر گلزاري  پيش از اين كه پيشنهاد ترجمه اين كتاب را به من بدهند، از مترجمان ديگر هم اين كار را خواسته بودند كه خوب نهايتاً به من رسيد و همين دشواري متن بود كه باعث شد توضيحات و پاورقي‌هاي زيادي را در كتاب بياورم. 

به نظر مي‌رسد در يكي ـ دو دهه اخير آثار ترجمه‌اي حوزه روان‌شناسي در كشور ما بيشترين آمار شمارگان كتاب را به خود اختصاص داده‌اند كه البته بخش عظيمي از اين آثار جنبه بازاري دارند و غير علمي‌اند و غالباً هم عنوان كتاب‌هاي «خوديار» به آنها اطلاق مي‌شود؛ ارزيابي شما از اين وضعيت چيست و به نظر شما در حال حاضر نياز ما به ترجمه كتاب در اين حوزه تا چه حد است؟
در كشور ما نياز به ترجمه هم هست و هم نيست! از سويي به ترجمه نياز داريم چون نظريه‌پرداز نداريم تا كار تأليفي صورت بگيرد در حالي كه پژوهش‌هايي كه در خارج انجام مي‌شوند روزآمد و قاطع اند و ما ناگزيريم اطلاعات علمي روان‌شناختي‌مان را از خارج بگيريم كه نهايتاً اين موضوع باعث مي‌شود بازار ترجمه گرم شود كه البته اين عذر بدتر از گناه است! از سوي ديگر وضعيت آثار ترجمه‌اي به گونه‌اي است كه مثلاً دانشجويان ترجيح مي‌دهند بروند اصل كتاب را بخوانند چون هم توانمندي‌اش را دارند و هم با امكاناتي مثل اينترنت دستيابي به متون علمي، ديگر كار دشواري نيست. نكته ديگر اين است كه براي مثال اگر من يك روان‌شناسي مولد هستم، كار ترجمه برايم يك كار بيهوده است چون به جاي صرف وقت براي ترجمه مي‌توانم كار تحقيق انجام دهم و تأليف كنم و در نتيجه اثري را ارائه دهم كه شايد ارزشش خيلي بيشتر از ترجمه باشد. به ياد دارم يكي از استادان سابقم كه بعد از چند سال به ايران برگشته بود، از من پرسيد تو در هفته چند ساعت درس مي‌دهي؟ گفتم بيست ساعت. بعد با تعجب پرسيد چه دروسي را تدريس مي‌كني! گفتم مثلاً روان‌شناسي شخصيت، باليني و ... . بعد كمي تأمل كرد و گفت: در اين بيست ساعت چه مي‌گويي؟! گفتم مثلاً فلان كتاب ترجمه را درس مي‌دهم. او با تأسف سرش را تكان داد و گفت من كه الان استاد شده‌ام هفته‌اي دو ساعت درس مي‌دهم كه آن دو ساعت را هم راجع به كارهاي پژوهشي خودم صحبت مي‌كنم و درباره كتاب‌هاي ديگر مي‌گويم خودتان برويد بخوانيد!‌ روان‌شناسان صد سال است كتاب نوشته‌اند؛ برويد و مطالعه كنيد؛ من آنچه را خودم كار كرده‌ام طي يك دو ساعت در هفته به بچه‌ها درس مي‌دهم آن وقت تو مي‌گويي يك كتاب ترجمه دست دوم قديمي را كه بيست سال پيش درآمده، سركلاس براي دانشجويان بازگو مي‌كني؟! اين واقعاً جنايت است! البته اين را هم بگويم كه ما در عين حال ترجمه‌هاي خوبي هم داشتيم يعني برخي از كارها هستند كه با ترجمه آنها براي خودمان انگيزه ايجاد مي‌شود كه ببينيم راه پژوهش به چه شكل است و چطور مي‌توايم علم را ارتقا بدهيم. 

روان‌شناسي به مفهومي كه امروز مطرح است، در غرب متولد شد و نهايتاً پيشه‌اي حدود يك و نيم قرن دارد؛ فكر مي‌كنيد مي‌شود اميد داشت كه ما هم روزي روان‌شناسي بومي خودمان را داشته باشيم؟
روان‌شناسي مال ما بوده! من وقتي متون مختلف ايراني را مي‌خوانم مي‌بينم بسياري از مطالبي كه در روان‌شناسي غربي مطرح است در متون قديمي ما وجود دارند. در برخي آثار آدم حتي شوكه مي‌شود؛ مثلاً بابافيض كاشاني پديده خودكارآمدي بندورا را دويست سال پيش مطرح كرده. اما آنچه ما به آن روان‌شناسي غربي مي‌گوييم در حقيقت همين علم تجربي يا تأكيد روان‌شناسي است بر اين كه از طريق آزمايش‌هاي ميداني بتواند به نتيجه برسد و اين همان چيزي است كه ما از آن عقبيم. مشكل اينجاست كه ما همه نتايج به دست آمده در روان‌شناسي غرب را ـ متأسفانه مثل هر چيز ديگري‌ ـ كپي كرده‌ايم و به همين دليل است كه مي‌گوييم اين علم مال آنهاست.
 
منظور من توليد فكر و طرح آن به شكلي نظام‌مند است.
ببينيد! ما چون نظريه‌پرداز نداريم همچنان طبق عادت ديرين مشغول كپي‌برداري هستيم و در نتيجه حرفي نداريم بزنيم. اگر قرار باشد مثلاً من بگويم روان‌شناسي ايراني چيست؛ واقعاً چيزي ندارم كه بگويم چون اصلاً اطلاعي راجع به اين كه ملت من و فرهنگ من چگونه فكر مي‌كند و مي‌انديشد ندارم دليلش هم اين است كه از نظر تجربي و آزمايش كاري صورت نداده‌ام. ما در وهله اول بايد بتوانيم جامعه خودمان را در مقايسه با جوامع ديگر شناسايي كنيم و ببينيم در اين ميان چه تفاوت‌هايي وجود دارند؛ اين يك اصل مهم است. يك بار يكي از استادان از من پرسيد فرهنگ ايراني اسلامي چيست؟ من توضيحاتي با استناد به شاهنامه فردوسي و قرآن و ... دادم. گفت اينها كه همه فقط حرف است؛ مي‌تواني بگويي كدام تحقيق، كدام پژوهش و كدام داده اين را نشان مي‌دهد؟ و من چيزي نداشتم كه بگويم. من اين را مي‌دانم كه مثلاً وقتي از شعر درماني استفاده مي‌كنم اين روش در مورد 15 دانشجوي افسرده بسيار سودمند بوده و بهتر از مثلاً درمان شناختي نتيجه داده است اما آنچه مهم است اين است كه من بدانم چرا اين طور است، چه خصوصيتي در فرهنگ ماست كه ما را به اين سمت گرايش مي‌دهد. اين كه به اين پاسخ برسيم كه بومي‌سازي يعني چه،‌ مستلزم يك حركت مهم اجتماعي است تا بتوانيم به خيلي از پرسش ها پاسخ بدهيم.

كتاب «روان‌شناسي شادي» از جمله كارهاي تأليف شماست؛ چرا سراغ اين موضوع رفتيد؟
انتخاب اين موضوع به همان علاقه و رسالتي برمي‌گردد كه من در ابتداي صحبتم درباره تمركز بر سلامت انسان گفتم،‌ يعني اين كه روان‌شناسي در وهله اول بايد بيشتر به سمت سلامتي انسان و ارتقاي آن پيش برود. در سال‌هاي اخير نهضتي در روان‌شناسي به وجود آمده با عنوان روان‌شناسي مثبت‌نگر كه سردمدارش پروفسور سليگمن است. در اين زمينه پژوهش‌هايي انجام شده تا ما بتوانيم توانايي‌ها و خصلت‌هاي مثبت را در انسان شناسايي كنيم به نحوي كه انسان بتواند از اينها كمال استفاده را براي بهتر زيستن ببرد. يكي از اين خصلت‌ها شادي است. در تحقيقي كه مدتي پيش در دانشگاه لستر انگلستان درباره ميزان شادي جوامع انجام شد، جامعه ايران در ميان 220 كشور دنيا به عنوان دويست و دومين كشور شناخته شد و كشورهايي كه از ما ناشادتر بودند كشورهايي مثل زيمباوه، افغانستان، عراق و ... بودند كه البته خيلي افتخار نيست كه ما بالاتر از آنها باشيم!
اين موضوع براي من خيلي تعجب‌آور بود و همين مرا به كنكاش واداشت تا بفهمم اصلاً ابعاد شادي چيست و اين كه چرا ما به اين كه چگونه بايد شاد باشيم كم توجه‌ايم و نهايتاً به راهكارهايي هم رسيدم. من در اين كتاب تأليفي سعي كردم با توجه به آخرين نظريه‌ها و پژوهش‌هايي كه انجام شده، تصوير روشن و واضحي را از مفهوم شادي در فرد و به طور غايي در جامعه ارائه بدهم تا اين كتاب در حقيقت بتواند نقطه آغازي باشد براي اين كه پژوهش‌هاي آينده بتوانند به راهكارهاي درستي برسند چون فكر مي‌كنم ارائه راهكارهاي عملياتي و درماني به پژوهش‌هاي بيشتري نياز دارد.

علاقه‌تان به شعر چطور شكل گرفت؛ در اين مورد تحت تأثير كسي بوديد؟
من از كودكي به شعر علاقه داشتم و شعر هم مي‌سرودم. مشوق اصلي‌ام هم در اين باره پدربزرگم بود ولي هيچ وقت شاعر نشدم. يعني نتوانستم به عنوان يك شاعر زندگي كنم و فكر مي‌كنم اين در من يك اختلال شخصيت ايجاد كرد و اين حس هيچ‌وقت ارضا نشد يعني در شعر زندگي كردم ولي شاعرانه زندگي نكردم. به نظرم در اين زمينه كم آوردم! 

خواندن روان‌شناسي نقشي در كمرنگ‌كردن حس شاعرانه‌تان داشت؟
بله،دقيقاً. من اصلاً‌ معتقدم كسي نمي‌تواند آقاي دكتر هنرمند يا آقاي مهندس هنرمند باشد! گرچه من هميشه سعي كردم شعر را وارد كارم كنم و همان طور كه گفتم، شعر درماني هم انجام داده‌ام اما هميشه حسرت مي‌خورم كه نتوانستم آن طور كه دلم مي‌خواهد به شعر وصل شوم. با اين حال مقالاتي در مورد شعر نوشته‌ام و ترجمه من از تي.اس.اليوت در واقع نقد و بررسي روانكاوانه اشعار اوست. 

چطور شد تصميم به چاپ «پريشان‌ يادها» گرفتيد؟
«پريشان يادها» را كه در واقع مجموعه‌اي از شعرهاي من است و در گذشته به صورت جسته گريخته نوشته بودم، براساس يك انگيزه كاملاً شخصي چاپ كردم، يعني دليلش همين عقده‌اي بود كه در وجودم بود. خودم مي‌دانم شعرهايم از نظر هنري ارزشي ندارند و خودم را شاعر نمي‌دانم. 

شكسته نفسي مي‌كنيد؟!
نه. اين طور نيست. من زماني شعرهاي زيادي به انگليسي مي‌گفتم. در دهه 70 ميلادي شعرهايم را براي 10 مجله انگليسي فرستادم و همه‌شان با بدترين لحن ممكن اين شعرها را پس دادند و گفتند قابل چاپ نيستند. اين مسأله براي من عقده شده بود كه چرا شعرهايم چاپ نمي‌شوند. حتي در ايران هم همين‌طور بود. مثلاً بعضي شعرهايم را در جواني براي برخي مجلات فرستادم اما چاپ نشدند. بعدها وقتي وارد رشته روان‌شناسي شدم، فهميدم كه اين اصلاً كار من نيست. در سن ميانسالي يعني در 40 ـ 42 سالگي فكر كردم آن قدر شعر دارم كه بشود در يك دفتر جمع‌آوري‌اش كرد و چون دلم مي‌خواست اين دفتر از من بماند براساس يك انگيزه شخصي و كاملاً‌ خودخواهانه، تصميم به چاپشان گرفتم و به هر حال اين اتفاق افتاد.

از شاعراني كه آثارشان را ترجمه كرده‌ايد تأثير گرفته‌ايد مثل اليوت، لوركا و ديگران؟
بله،خيلي زياد. اين تأثيرپذيري گاهي آنقدر زياد بوده كه شايد شعرم چيزي شبيه كپي از آب درآمده و البته همان‌طور كه در مقدمه شعر اليوت هم نوشته‌ام، اكثر شعرهاي معاصر ما كه ركني در شعر فارسي اند، مستقيم تحت تأثير اليوت بوده‌اند مثل فروغ فرخزاد، شاملو و بسياري ديگر از شاعران.

تا به حال چند كتاب شعر ترجمه كرده‌ايد؟
يكي از شعرهاي طولاني اليوت را به نام «دشت سترون» كه حدود 4000 واحد سطر است ترجمه كرده‌ام كه بعدها متوجه شدم «خراب‌آباد» عنوان بهتري براي روح اين شعر بود ولي با همين عنوان «دشت سترون» همراه نقد و بررسي آن چاپ شد كه نشر هما در سال 77 منتشر كرد.

از شاعران معاصر به چه كساني علاقه‌منديد؟
به طرز خيلي شديد و عميقي تحت تأثير اخوان ثالث بوده و هستم. به طور كلي به 4 ـ 5 شاعري كه در قرن بيستم حرفي براي گفتن داشتند خيلي علاقه‌مندم و ايرج ميرزا و ملك‌الشعراي بهار را هم دوست دارم.

و از شاعران كلاسيك؟
سعدي و فراتر از همه به خيام علاقه‌مندم. از خيام در حرفه‌ام و فلسفه زندگي‌ام تأثير گرفتم. 

چرا؟ چون بر زيستن در لحظه حال تأكيد دارد؟
بله و شايد بيش از اين؛ به دليل پيشفرض خيام كه با درك واقع‌بينانه و بدون توجه كردن به چيزي، زندگي را قدر مي‌داند. فكر مي‌كنم هميشه بايد به ياد داشته باشيم كه هدف اصلي زندگي خدمت به خلق است و اگر بخواهيم كوچكترين چشمداشتي به آن حلواي نسيه داشته باشيم، شايد سود كمتري ببريم. فلسفه خيام يعني پذيرش اضطراب وجودي به معني واقعي كلمه. با اين فلسفه من شخصاً به خدا رسيدم. معنويت از نظر من يعني رابطه با خدا به صورتي كه چشمداتشي به پاداش نداشته باشيم يعني رابطه من با خدا بر مبناي بده ـ بستان‌ها شكل نگيرد و يك رابطه خالص و حقيقي و به دور از موجه‌نمايي باشد و فهميدن اين كه چه چيزي موجه‌نمايي و چه چيزي حقيقي است، بستگي دارد به اين كه من خودم را چگونه تجزيه و تحليل كرده‌ام و اينجاست كه روان‌شناسي وسط مي‌آيد.
 
خوب اين نگاه در همه عرفان ما ديده مي‌شود چنان كه حافظ هم مي‌گويد:
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن/ كه خواجه خود روش بنده‌پروري داند

بله. اما من با آن رابطه خواجه و بنده مشكل دارم! كه اين را البته در فلسفه خيام حل شده مي‌دانم چون در او غايت خلوص را مي‌بينم و رابطه‌اي كه مرا به آن معنويت، بدون جنبه‌هاي كاسبكارانه‌اش مي‌رساند اما اين كه مي‌گويم روان‌شناسي مي‌تواند در اين شناخت راهگشا باشد، دليلش اين است كه من با تجزيه و تحليل خودم و با شناخت، ابعاد ناخودآگاه، عقده‌ها و تفكراتم، رابطه‌ام را با خدا مي‌فهمم و مي‌فهمم كدام قسمتش پاچه‌خواري است، كدام قسمتش ترس است، كدام قستمش فرار است و كدام قسمتش مكانيزم دفاعي است و هر قدر اينها صادقانه‌تر باشند و رهاتر و زلاتر، من به معنويت نزديكترم و در حقيقت شناخت خدا از طريق شناخت خود من اتفاق  مي‌افتد. اگر دغدغه من از شناخت خودم رسيدن به خدا باشد اين مي‌شود معنويت و آن وقت مي‌توانيم ببينيم كه دين چقدر خوب مي‌تواند افراد را در اين چارچوب به دور از آن نگاه معامله‌گرانه جلو ببرد.
و يكي از شعرهاي خودتان كه دوستش داريد؟
شعري است براي پدرم:
در راه ورده باد مي‌آيد
چندان كه تك درخت توت كهنسال
با قامتي خميده و لرزان
در اضطراب و ترس و پريشاني‌ست
غمگين غروب سرد زمستاني‌ست!
در راه ورده برف مي‌آيد
چندان كه كوه سنگي مغرور
تنديس انجماد و سردي و ويراني‌ست
سبزينه بهار
خاطره‌اي مبهم است و دور
....
در راه ورده باد مي‌آيد
همواره تازيانه اين باد برف و سوز
غوغا و نوحه و فرياد زاغ‌ها
آيد به گوش هنوز
مردان سوگوار
نعش شهيد خاطره‌ها را
از روي نهر يخ زده، از راه مال رو
بر دوش مي‌برند
سوي امامزاده متروك روستا
تا مشهد ترانه و نور و گل و صدا
تا مرز وحشت اهلي خواب‌ها
تا آن سوي نهايت و پايان و انتها


كتاب‌ها
شهیدی٬ شهریار (1388) پریشان یادها (مجموعه اشعار) نشر قطره٬ تهران
شهیدی٬ شهریار (1388) روان شناسی شادی. نشر قطره٬ تهران
الیوت٬ توماس(1377) دشت سترون. ترجمه منظوم٬ شهیدی٬ شهریار انتشارات هما٬ تهران
شهیدی٬ شهریار و مصطفی حمدیه اصول و مبانی بهداشت روانی  (چاپ اول1381؛چاپ دوم  1383 و چاپ سوم  1387) انتشارات سمت٬ تهران 
هال٬ استانلی (1389 زیر چاپ) مقدمات روان‌شناسی فروید ترجمه شهیدی٬ شهریار انتشارات جیحون
وست٬ ویلیام، روان درمانی و معنویت ترجمه شهیدی٬ شهریار و شیرافکن٬ سلطانعلی (چاپ اول 1383؛چاپ دوم 1387 و چاپ سوم1388) انتشارات رشد
 
مقالات
شهيدي، شهريار (1369) مروري بر عوامل رواني كه خطر بيماري رواني را افزايش مي‌دهند. فصلنامه علمي برانوش، كمبريج انگلستان، دوره دوم، شماره اول 20 ـ 35.
شهيدي، شهريار و جان‌نثاري، نرجس تكتم (1382) اثرات آموزش بر نگرش دانشجويان نسبت به سالمندان. پژوهش‌هاي روان‌شناختي، دوره 7 شماره 2، 78 ـ 92.
شهيدي، شهريار و صريحي، نفيسه (1387) رابطه روش‌هاي فرزندپروري با توانايي ابراز وجود و بررسي تأثير برنامه آموزشي ابراز وجود در دانش‌آموزان. روان‌شناسي معاصر، دوره سوم، شماره اول 14 ـ22.
اصلانخاني، محمدعلي و شهيدي، شهريار (1378) بررسي و مقايسه منتخبي از ويژگي‌هاي دانشجويان دختر و پسر ورزشكار زير پوشش وزارت فرهنگ و آموزش عالي مستقر در تهران. مجله حركت دانشگاه تهران، دوره سوم، شماره اول، 57 ـ 78.
جعفری٬ مصطفی و شهیدی٬ شهریار و عابدين، عليرضا (1388) مقایسه اثربخشی درمان فرانظری و درمان شناختی رفتاری بر افزایش خودکارآمدی پرهیز در نوجوانان وابسته به مواد. مجله علوم رفتاری٬ دوره 7، شماره اول، 1 ـ 12.
مهدی‌پور٬ سمیه شهیدی٬ شهریار روشن٬ رسول دهقانی٬ محسن (1388) تعیین اعتبار و روایی پرسشنامه تجربه سوگ در نمونه ایرانی. دو ماهنامه دانشور رفتار دانشگاه شاهد.
شهابی زاده٬ فاطمه٬ شهیدی٬ شهریار٬ مظاهری٬ محمدعلی (1385) ادراک دلبستگی دوران کودکی و رابطه آن با دلبستگی به خدا و بزرگسالان. مجله روان شناسی٬ دوره 10 ٬ شماره 4 ٬ 422 – 440.
آزموده٬ پیمان٬ شهیدی٬ شهریار و دانش٬ عصمت (1386) رابطه جهت‌گیری مذهبی با سرسختی و شادکامی در دانشجویان. مجله روانشناسی٬ دوره 11 ٬ شماره اول٬ 60 – 75.
کرامتی مقدم٬ رضا٬ شهیدی٬ شهریار و مرتضوی٬ شهرناز (1386) بررسی رابطه وابستگی به اینترنت با نظام ارزش ها در دانشجویان. مجله روان‌شناسی٬ دوره 11، شماره 4 ٬ 414 – 425.
نوری٬ مهشید٬ میناکاری٬ محمود٬ صدرالسادات٬ جلال٬ شهیدی٬ شهریار و حیدری٬ محمود (1382) بررسی سلامت روانی زنان سرپرست خانوار. مجله توانبخشی، دوره 13 ٬ شماره 4 ٬ 2 ـ 58.
يوخابه، محمديان، شهيدي، شهريار، زاده محمدي، علي، مهكي، بهزاد (1389) اثر شعر درماني گروهي بر كاهش نشانه‌هاي افسردگي. مجله علمي دانشگاه علوم پزشكي ايلام، دوره 18، شماره 2، 9 ـ 16.

مقالات ارايه شده در گردهمایی‌های علمی:
شهیدی٬ شهریار و قاریان٬ فاطمه (1376) روابط خانوادگی٬ امید به آینده و بهداشت روانی در نوجوانان ایرانی. نخستین کنگره انجمن روان شناسی ایران٬ دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی٬ تهران.
شهیدی٬ شهریار (1388) روان‌شناسی مثبت نگر: طبقه‌بندی توانمندی‌های انسان و نقش این توانمندی‌ها در سلامت روان. سخنرانی ویژه٬ همایش ملی معناداری زندگی٬ دانشگاه اصفهان.
قنبرزاده٬ محمد٬ شهیدی٬ شهریار و قدیانی٬ مجتبی (1388) رابطه احساس معنابخش بودن زندگی با کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان پستان با دو نوع درمان جراحی (رادیکال ماسکتومی و جراحی نگهدارنده) و مقایسه آن با افراد غیر مبتلا. همایش ملی معناداری زندگی٬ دانشگاه اصفهان.
شهیدی٬ شهریار٬ محمدیان٬ یوخابه٬ زاده محمدی٬ علی٬ مهکی٬ بهزاد و آقایی میبدی٬ فاطمه (1388) اثر شعر درمانی گروهی بر کاهش نشانه های اضطراب. دومین کنگره سراسری هنر درمانی در ایران٬ دانشگاه شهید بهشتی٬ تهران.
یوخابه٬ محمدیان٬ شهیدی٬ شهریار٬ زاده محمدی٬ علی٬ مهکی٬ بهزاد (1388) بررسی اثر شعر درمانی گروهی بر کاهش باورهای غیر منطقی: آیا شعر انعطاف فکری را بیشتر می کند؟ دومین کنگره سراسری هنر درمانی در ایران٬ دانشگاه شهید بهشتی٬ تهران.

جوايز علمي (دستاوردها و افتخارات)
عضویت در مراکز علمی و پژوهشی
1. عضو پیوسته انجمن روان شناسی ایران
2. عضو هسته پژوهشی اختلالات یادگیری دانشگاه شهید بهشتی
3. عضو انجمن روان شناسی بریتانیا
4. مدیر مسوول نشریه روان‌شناسی معاصر

سوابق کاری:
1. استادیار روانشناسی سلامت بیمارستان لندن 92-1990
2. مربی و استادیار روانشناسی بیمارستان سلطنتی لندن 92-1990
3. استادیار دانشگاه شهید بهشتی از 1372 تا 1384
4. دانشیار دانشگاه شهید بهشتی از 1384 تا حال حاضر
4. مشاور در مرکز مشاوره دانشگاه شهید بهشتی 79-1372
5. مشاور در مراکز خصوصی شهر تهران 83-1379
6. مدیر گروه روان‌شناسی دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی از سال 1387 تاکنون

علایق پژوهشی و علمي (زمينه‌هاي علمي مورد علاقه):
1. روانشناسی معنویت و مذهب
2. روانشناسی شخصیت
3. تغییر و اصلاح رفتار
4. بهداشت روانی
5. روانشناسی سلامت

سوابق تدریس:
1. 1989-1992 در لندن
2. 1372 تاکنون در دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، دانشگاه علوم پزشکی ایران (انستیتو روانپزشکی) دانشگاه آزاد

سوابق تحصیلی:
1. 1982 ـ 1985 پلي‌تكنيك لندن کارشناسی روان‌شناسی
2. 1985 ـ 1987 دانشگاه گیلفورد درساری انگلستان کارشناسی ارشد روان‌شناسی سلامت و پزشكي
3. 1987 ـ 1991 یونیورسیتی كالج دانشگاه لندن دکتری روان‌شناسی گرایش بالینی

دروس ارايه شده:
1. بهداشت رواني
2. روش‌هاي تغيير اصلاح رفتار
3. متون تخصصي
4. روان‌شناسي شخصيت
5. روان‌شناسي عمومي و آسيب‌شناسي رواني
6. نظريه‌هاي روان‌درماني
7. روان‌شناسي باليني

 


 



:books

Shahidi, S (Editor) (2005) UK and Iran
Collaboration in Higher Education and Research: Achievement and Challenges. Published by British Council, Iran in collaboration
with Ministry of Science and Shahid Chamran University, Ahwaz.
Articles and Papers
Shahidi, S (1992) Beliefs and fears underlying the Type A behaviour pattern in
adolescents. British Journal of Medical Psychology, 65(2))
Shahidi, S and Powell, GE (1988) Biofeedback training of relaxation: Effects of false
feedback and the influence of suggestibility. Personality and Individual
Differences, 9(6), 995 - 999
Shahidi, S & Baluch, B (1991) False heart rate feedback, social anxiety and the self
Attribution of embarrassment. Psychological Reports, 69(3), 1024 - 1026
Shahidi, S & Salmon, P (1992) Biofeedback training of relaxation in healthy adults:
Can Type As relax by competing ? Journal of Psychosomatic Research, 36) 5),
Shahidi, S & Devlin, J (1993) Attitudes of British medical students towards the aged.
Medical Education, 27, 286 – 288
Shahidi, S Henley, S Willows, J and Furnham, A (1991) Competition in Type A subjects:
Effects of heart rate and performance on a driving game. Personality and
Individual Differences, 12(12), 1277 - 1282
Shahidi, S Khodapanahi, MK, Heydari, M & Baezat, F (2004) Motivational and
educational self – regulation in Iranian students. Psychology & Education: An
Interdisciplinary Journal, 41(1), 17 - 25.
Jafari, M and Shahidi, S (2010) Comparing locus of control, assertiveness and general health
Among young drug dependent patients in Iran. Iranian Journal of Psychiatry, 5, 11 – 16.
Baluch, B and Shahidi, S (1991) Linguistic characteristics of beginning readers of Persian
Perceptual and Motor Skills, 72(3), 670 -
McManus, IC Lefford, F Furnham, A Shahidi, S and Pincus, T (1996) Personality factors
as predictions of choice of specialty in medical schools. Psychology, Health
and Medicine, 1(3), 235 – 248
Furnham, A Shahidi, S and Baluch, B (2002) Sex and culture differences in perceptions
of estimated multiple intelligence for self and family: A British-Iranian
Comparison. International Journal of Cross Cultural Psychology, 33(3), 270 –
Besharat, MA and Shahidi, S (2010) Perfectionism, anger, and anger rumination,
International Journal of Psychology, 45(6),427 – 434.
Besharat, MA and Shahidi, S (in press) What is the relationship between alexithymia and ego
defense styles? A correlational study with Iranian students. Asian Journal of Psychiatry
Papers Presented in Scientific Conferences
Shahidi, S (2003) Cancer Ethics: Some psychological considerations. Panel presentation
At the 1st International Congress of Cancer Genetics, Tehran University of
Medical Sciences
Shahidi, S (2004) Forgiveness training in cancer patients: A spiritual model. Oral
presentation at the International Congress of Psychotherapy in the East and
Dialogue between Civilizations, Iran University of Medical Sciences, Tehran
Iran
Aslankhani, MA and Shahidi, S (2001) A comparative study of some psychological
characteristics of male and female athlete and non-athlete students in Tehran
universities. Poster presented at the International Society for Sports
Psychology, Skiathos, Greece
Shahabizadeh F, Shahidi, S and Mazaheri, MA (2004) Relationship between childhood
attachment quality and attachment to God and sudden religious conversion
Paper presented at the 28th International Congress of Psychology, Beijing
China
Molaie, A, Shahidi, Bagherian S & VazifehS (2010) Comparing the effectiveness of cognitive
behaviour therapy and movie therapy on improving abstinence self efficacy in Iranian substance
dependent adolescents. Paper presented at the World Congress on Psychology, Counselling
and Guidance. Antalya, Turkey
Shahidi, S (Editor) (2005) UK and Iran
Collaboration in Higher Education and Research: Achievement and Challenges. Published by British Council, Iran in collaboration
with Ministry of Science and Shahid Chamran University, Ahwaz. 
Articles and Papers
Shahidi, S (1992) Beliefs and fears underlying the Type A behaviour pattern in
adolescents. British Journal of Medical Psychology, 65(2))
Shahidi, S and Powell, GE (1988) Biofeedback training of relaxation: Effects of false
feedback and the influence of suggestibility. Personality and Individual
Differences, 9(6), 995 - 999
Shahidi, S & Baluch, B (1991) False heart rate feedback, social anxiety and the self
Attribution of embarrassment. Psychological Reports, 69(3), 1024 - 1026
Shahidi, S & Salmon, P (1992) Biofeedback training of relaxation in healthy adults:
Can Type As relax by competing ? Journal of Psychosomatic Research, 36) 5),
Shahidi, S & Devlin, J (1993) Attitudes of British medical students towards the aged.
Medical Education, 27, 286 – 288
Shahidi, S Henley, S Willows, J and Furnham, A (1991) Competition in Type A subjects:
Effects of heart rate and performance on a driving game. Personality and
Individual Differences, 12(12), 1277 - 1282
Shahidi, S Khodapanahi, MK, Heydari, M & Baezat, F (2004) Motivational and
educational self – regulation in Iranian students. Psychology & Education: An
Interdisciplinary Journal, 41(1), 17 - 25.
jafari, M and Shahidi, S (2010) Comparing locus of control, assertiveness and general health
Among young drug dependent patients in Iran. Iranian Journal of Psychiatry, 5, 11 – 16.
Baluch, B and Shahidi, S (1991) Linguistic characteristics of beginning readers of Persian
Perceptual and Motor Skills, 72(3), 670 -
McManus, IC Lefford, F Furnham, A Shahidi, S and Pincus, T (1996) Personality factors
as predictions of choice of specialty in medical schools. Psychology, Health
and Medicine, 1(3), 235 – 248
Furnham, A Shahidi, S and Baluch, B (2002) Sex and culture differences in perceptions
of estimated multiple intelligence for self and family: A British-Iranian
Comparison. International Journal of Cross Cultural Psychology, 33(3), 270 –
Besharat, MA and Shahidi, S (2010) Perfectionism, anger, and anger rumination,
International Journal of Psychology, 45(6),427 – 434.
Besharat, MA and Shahidi, S (in press) What is the relationship between alexithymia and ego
defense styles? A correlational study with Iranian students. Asian Journal of Psychiatry
Papers Presented in Scientific Conferences
Shahidi, S (2003) Cancer Ethics: Some psychological considerations. Panel presentation
At the 1st International Congress of Cancer Genetics, Tehran University of
Medical Sciences
Shahidi, S (2004) Forgiveness training in cancer patients: A spiritual model. Oral
presentation at the International Congress of Psychotherapy in the East and
Dialogue between Civilizations, Iran University of Medical Sciences, Tehran
Iran
Aslankhani, MA and Shahidi, S (2001) A comparative study of some psychological
characteristics of male and female athlete and non-athlete students in Tehran
universities. Poster presented at the International Society for Sports
Psychology, Skiathos, Greece
Shahabizadeh F, Shahidi, S and Mazaheri, MA (2004) Relationship between childhood
attachment quality and attachment to God and sudden religious conversion
Paper presented at the 28th International Congress of Psychology, Beijing
China
Molaie, A, Shahidi, Bagherian S & VazifehS (2010) Comparing the effectiveness of cognitive
behaviour therapy and movie therapy on improving abstinence self efficacy in Iranian substance
dependent adolescents. Paper presented at the World Congress on Psychology, Counselling
and Guidance. Antalya, Turkey

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها