پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
در وصف گشوده و بسته شدن برخی کتاب ها

مسعود پیوسته،روزنامه نگار و كارشناس رسانه:در مصاحبه های نرم و راحت با هنرمندان در صفحات روزنامه ها و سایت ها و ... می خوانیم و می بینیم که لا به لای پرسش های مصاحبه گر موضوع «کتاب» هم مطرح مي شود. مثل اين كه بهترین کتابی که خوانده اید كدام است. یا آخرین بار کی بود که یک رمان یا مجموعه داستان کوتاه خوانده اید و ...

خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)مسعود پیوسته،روزنامه نگار و كارشناس رسانه:در مصاحبه های نرم و راحت با هنرمندان در صفحات روزنامه ها و سایت ها و ... می خوانیم و می بینیم که لا به لای پرسش های مصاحبه گر موضوع «کتاب» هم  مطرح مي شود. مثل  اين كه بهترین کتابی که خوانده اید كدام است. یا آخرین بار کی بود که یک رمان یا مجموعه داستان کوتاه خوانده اید و پرسش هایی از این دست که برای اهالی کتاب و قصه وادبیات، خوشایند ومطلوب است و البته برای جامعه عموماً بصری و دیداری ایران، شاید خیلی «درگیرکننده» نباشد. چراکه شنیدن یا تماشای کنسرت و دیدن فیلمی برای اکثریت جامعه ایرانی جالب تر است .کماکان «کتاب» در غربت است. بویژه آنکه توسعه فن آوری و اطلاعات، کار را راحت تر و لقمه ای تر کرده است. تراک های موسیقی در گوشی موبایل یا در ام پی تری پلیر به اندازه کافی هست که هنگام طی سفرهای درون شهری حالا با اتوبوس یا تاکسی یا قطار، جوان امروز،دانش آموز یا دانشجو بخواهد آن ها رابشنود.اگر شماي علاقمند به عالم مکتوبات، می بینی در مترو در لا به لای انبوه مسافران نشسته و ایستاده، گوشه گشوده شده کتابی، نشان می دهد کسی علاقمندی از این فرصت فراهم آمده، خود را تا مقصدش غرق در صفحات کتاب کرده، خوشحال می شوی و احتمالاً همان جا سرانگشتی ممکن است درگیرآمار کتاب خوانی درکشور شوی وبخواهی با عینیاتت آنچه را ديده اي مطابقت بدهي و به این نتیجه برسی که انگار هنوز موضوع «کتاب» درحاشیه است.در مترو درگیرودار محاسبه ای که تعداد هندز  فری دارانِ شنونده( حالا موسیقی یا هر چیز دیگر) بیشتر است یا کتابخوانان، که می بینی پیرمردی ناتوان در حدفاصل این خواننده وآن شنونده ایستاده است.محاسبه را رها می کنی و به تحلیل رفتار و احتمالاً پیش داوری نسبت به این دو شنونده و خواننده می پردازی که هر دونشسته اند و یک مرد میانسال در آستانه پیری که توشه ای هم در دست دارد و با دست ضعیف دیگرش میله را گرفته، ایستاده است.کدامیک زودتر بر می خیزند و جای خود را به آن مرد آرام ولی خسته و پیر می دهند؟ شنونده جوان یا خواننده میانسال؟ هردو غرق در اطلاعات دریافتی شانند! هنوز هیچ کس درآن شلوغی مترو، جایش را به پیرمرد نداده است و خودت هم با او سه متر فاصله داری و تکان نمی توانی بخوری.جوانِ شنونده، حالا دیگر چشم هایش را هم بسته است که دیگر هیچ چیز نبیند! مرد میانسالِ خواننده، همزمان با ورق زدن کتاب، نگاهش به مرد بالای سرش می افتد که بی اظهار کمک، نیازمند استراحت لحظه ای و قرارگرفتن است.خواننده کتاب، کتابش را می بندد و برمی خیزد و با لبخندجایش را به پیرمرد می دهد.در این شرایط جدید، تو در دلت اظهار خرسندی می کنی ومی گویی خدارا شکر! که ادبیات، فرهنگ ومعرفت، هنوز در این جامعه پرشتاب و خسته، زنده و سرِپاست ؛ و واقعاً که بهترین آموزگار ما همین کتابی است که لحظاتی پیش، به موقع بسته شد!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها