چاپ نخست كتاب «معرفتشناسي و مباحث جديد كلامي» نوشته حسن معلمي از سوي بوستان كتاب منتشر و روانه بازار نشر شد. در اين نوشتار، علاوه بر آگاهي دانشجويان و جوانان به مساله معرفتشناسي و مباحث جديد كلامي و بعضي پرسشهاي آنان پاسخ داده ميشود._
در طول تاريخ فلسفه، سوالهايي مطرح شده و ميشود، حتي در فلسفه غرب (يونان باستان) سوفسطائيان و شكاكاني وجود داشتهاند كه اعتبار علم و ادراك را مورد ترديد قرار دادهاند و در مواردي آن را انكار و شبهاتي را در اين باب مطرح كردهاند. آنان سخن خود را توسط تعارض فلاسفه و علما در باب فهم حقايق، خطاهاي حواس و تفاوت فرهنگها و آداب و رسوم تقويت ميكردند و افراد مختلفي در اين زمينه مطالبي عرضه كردهاند.
دوره رنسانس كه در مرحله دوم شكگرايي غرب است، شبهاتي در اين باب به طور جديتر مطرح كرد و دين، اخلاق و فلسفه مورد ترديد جدي قرار گرفت. گرچه فلاسفهاي نظير «دكارت» به مبارزه با شكگرايي پرداختند، ولي طولي نكشيد كه فلاسفه تجربي انگلستان، بنايي را پايهريزي كردند كه در نهايت توسط «هيوم» به شكگرايي مهمتري تبديل شد و «كانت» كه قصد مبارزه با شكگرايي داشت، فلسفهاي را مطرح كرد كه پايه و اساس معرفتشناسي واقعي را ويران ساخت، ولي مساله در فلسفه اسلامي كاملا متفاوت است، زيرا سير معرفتشناسي در فلسفه اسلامي به صورت تكاملي و اصلاحي است؛ يعني تا پيش از علامه طباطبايي(ره) معرفتشناسي به طور ضمني مطرح بوده است (گرچه در همين حد نيز مطالب ارزشمندي توسط فلسفه اسلامي مطرح شد كه پايه و اساس معرفتشناسي در فلسفه اسلامي قرار گرفت.)
بعد از علامه طباطبائي، شهيد مطهري و شهيد صدر و ديگر بزرگان مطالب ارزشمندي را در اين باب مطرح كردند. پس از آنها نيز كتابهايي در همين زمينه به نگارش درآمد و امروز با مطالب متنوع و فراواني در اين زمينه مواجه ايم، گرچه قدمهاي تكميلي هميشه لازم و ضروري است.
اين نوشتار بر آن است كه مروري گويا و مختصر در اين زمينه داشته باشد تا عموم دانشجويان و جوانان اهل مطالعه به آساني بتوانند در اين زمينه آگاه شوند و پاسخ سوالهاي گوناگون خود را دريافت كنند.
تعريف معرفتشناسي
معرفتشناسي، شناخت ذهن و دستگاه ادراك بشري است براي دستيابي به ميزان كارآيي ذهن در ارايه واقع و ميزان مطابقت ذهن با واقع و امكان واقعنمايي ذهن، توانايي يا ناتواني عقل و ذهن در رسيدن به واقع، هدف معرفتشناسي است.
توضيح آن كه ذهن دوگونه قابل مطالعه است؛ نخست اينكه مطالعه براي شناخت نحوه فعاليت ذهن در فرآيند يادگيري و ادراك و شناخت مراحل يادگيري و انواع و مراتب آن و شناخت ويژگيهاي علم، عالم، معلوم و نحوه ارتباط آنها با يكديگر؛ و ديگر اينكه مطالعه براي فهميدن ميزان توانايي ذهن و دستگاه ادراكي بشر در ارايه حقايق و واقعيتها و ملاك و معيار ارزشيابي انواع معرفت بشري و چگونگي دستيابي به ادراك معتبر و صحيح.
بر اساس مطالب کتاب، «مطالعه نخست را روانشناسي علمي و فلسفي و هستيشناسي علم به عهده دارند؛ يعني روانشناس و فيلسوف بدان ميپردازند، ولي مطالعه نوع دوم را معرفتشناسي به عهده دارد، گرچه گاهي اين وظيفه را فيلسوف در بخش معرفتشناسي برعهده ميگيرد؛ زيرا فلسفه غرب و فلسفه اسلامي مدتها مباحث معرفتشناسي را در ضمن مباحث فلسفي مطرح ميكردند تا اينكه در غرب بعد از رنسانس، فلسفه بيشتر جنبه معرفتشناسي يافت و در فلسفه اسلامي بعد از علامه طباطبايي به تدريج مباحث معرفتشناسي برجسته شد.»
به طور خلاصه ميتوان گفت معرفتشناسي علمي است كه انواع معرفت انساني، مبادي و ابزار و معيار و ملاك ارزشيابي آن را مورد مطالعه قرار ميدهد و هسته مركزي آن، تبيين توانايي يا عدم توانايي عقل و ذهن در رسيدن به واقع است.
موضوع معرفتشناسي
با توجه به تعريف معرفتشناسي، روشن ميشود كه موضوع آن، دانش بشري است.
هدف معرفتشناسي
هدف معرفتشناسي، تبيين توانايي عقل و حس در رسيدن به واقع و ارايه ميزان توانمندي دستگاه ادراك بشري است.
روش معرفتشناسي
چنان كه در مباحث كتاب آمده، روش معرفتشناسي عقلي است؛ زيرا تبيين توانايي دستگاه ادراكي بشري به تحليلهاي دقيق عقلي نيازمند است تا به مطالعه و تحقيق در باب انواع علم و نحوه پيدايش آنها و ميزان واقعنمايي آن بپردازد. از اينرو موضوع معرفتشناسي شناخت است و هدف آن، كشف ميزان توانايي مبادي ادراك در رسيدن به واقع و امكان و عدم اين توانايي و روش آن، عقلي ـ تحليلي است.
پيشينه تاريخي معرفتشناسي
معرفتشناسي در غرب، دو دوره كاملا متفاوت دارد؛ زيرا فلسفه در يونان باستان (پنج قرن قبل از ميلاد تا صفر ميلادي) و در قرون وسطي (از صفر ميلادي تا قرن شانزدهم) بيشتر هستيشناسي و شناخت حقايق هستي بود، ولي بعد از رنسانس، فلسفه بيشتر جنبه معرفتشناسي يافت. نخستين مباحث منظم معرفتشناسي توسط «جانلاك» عرضه شد و فلاسفه بعد نيز نظير هيوم و كانت بيشترين تحقيق خود را در اين زمينه مصروف داشتند.
در فلسفه اسلامي تا پيش از علامه طباطبايي، معرفتشناسي به طور ضمني مورد بحث فلسفه اسلامي بود، ولي به دليل وجود شبهات معرفتشناسي غرب در فضاي فرهنگي زمان علامه، توجه و عنايت بيشتري بدين مباحث مبذول داشت و مباحث معرفتشناسي را برجسته كرد و در كتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئاليسم» چند مقاله را به مباحث معرفتشناسي و شبهات مربوط بدان اختصاص داد و شهيد مطهري و شهيد صدر و بزرگان ديگر، كار علامه را ادامه دادند و اكنون در اين زمينه كتابها و مقالات فراواني نگاشته شده و گره مباحث تكميلي فراواني هنوز مورد نياز است.
به طور خلاصه، سير تاريخي معرفتشناسي از اين قرار است؛ معرفتشناسي در غرب در يونان باستان و قرون وسطي در ضمن مباحث فلسفي مطرح ميشد و بعد از رنسانس، فلسفه غرب اغلب بر مباحث معرفتشناسي متمركز شد و در فلسفه اسلامي تا قبل از علامه حالت ضمني داشت و بعد از وي مورد توجه و تاكيد قرار گرفت و در مواردي جداي از هستيشناسي مطرح شد.
كتاب حاضر در 10 عنوان، مباحثي را درباره معرفتشناسي مطرح كرده است. مباحث مقدماتي و شكاكيت، مطابقت، معرفت ديني، پلوراليسم و كثرتگرايي، هرمنوتيك (قرائتهاي مختلف)، عقل و ايمان«1»، عقل و ايمان«2»، گوهر و صدف دين، اخلاق و دين و حكومت ديني، عناوين دهگانه اين اثر را تشكيل ميدهند.
در انتهاي اين اثر، نمايهاي از آيات، روايات، اعلام و موضوعات نيز درج شده است.
چاپ نخست كتاب «معرفتشناسي و مباحث جديد كلامي» با شمارگان 1000 نسخه، 264 صفحه و بهاي 47000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما