ايبنا نوجوان: در ابتداي اين برنامه مژگان كلهر با بيان اينكه او و آتوسا صالحي به نام دوقلوها معروف هستند گفت: من فعاليتم را از سال 68 آغاز كردم. در همان زمانها با آتوسا صالحي آشنا شدم ما هر دو كارمان را از گزارشنويسي شروع كرديم و دوستي عميقي بين ما شكل گرفت.
آتوسا صالحي نيز گفت: نوشتن كارهاي مشترك در آن زمان خيلي مرسوم نبود و فكر ميكنم ما نخستين كساني بوديم كه با هم مينوشتيم؛ حتي براي ترجمه كتاب نيز با هم شروع كرديم. عدهاي ما را به نام دوقلوها ميشناسند.
پس از معارفهاي كه اين نويسندگان از خود داشتند و بخشي از كتابهايشان را براي حاضران در نشست خواندند، نشست به صورت پرسش و پاسخ پيش رفت و نوجوانان، پرسشهاي خود را مطرح كردند.
مزگان كلهر دربارهي اينكه چطور يك سوژه به ذهنش ميرسد و براي تبديل شدن به كتاب چه مراحلي را طي ميكند، گفت: پيدا كردن سوژه و موضوع، كار بسيار سختي است و نياز به فكر كردن دارد. اما بسياري از اتفاقهاي روزمره كه در اطراف ما ميافتد براي من تبديل به موضوع يك داستان ميشود. سپس آن را مينويسم و بعد به چند نفر ميدهم تا آن را بخوانند و نظر بدهند پس از آن كه اشكالات كار رفع شد، كار به ناشر سپرده ميشود و در شوراي بررسي كتاب انتشارات بررسي ميشود، پس از تاييد اگر نياز به تصويرگري داشته باشد، تصويرسازي ميشود. سپس براي دريافت مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ميرود و پس از دريافت مجوز وارد مرحلهي چاپ خواهد شد تا در نهايت به صورت كتاب به دست ما برسد.
يكي از نوجوانان حاضر در اين جمع دوستانه با بيان اينكه فكر كردن زياد به يك موضوع باعث از بين رفتن علاقه ميشود پرسيد: آيا فكر كردن دربارهي موضوع داستان باعث ميشود كه به آن موضوع بيعلاقه شويد؟
كلهر گفت: در واقع فكر كردن براي اين است كه بدانم داستان را از كجا شروع كنم و چطور موضوع را پرورش دهم كه زيباتر شود.
سوال ديگر اين بود كه نوجواناني كه تازه شروع به نوشتن كردهاند چطور ميتوانند داستانهاي خود را در جايي منتشر كنند و اشكالات خود را بدانند؟
كلهر در پاسخ به اين سوال گفت: آن زمان كه ما شروع كرديم مجلات كودك و نوجوان بسياري فعال بودند و داستانهاي ما را منتشر ميكردند؛ اما اكنون تعداد اين مجلات كم شده ولي ميتوان از كلاسهاي داستاننويسي استفاده كرد.
وي تاكيد كرد: خواندن براي بهتر نوشتن موثرترين راه است. هرچه كتابهاي بيشتري بخوانيد، ذهن براي نوشتن بازتر خواهد شد.
در ادامه صالحي افزود: البته هر فردي بايد ببيند چطور ميتواند بهتر بنويسد. برخي افراد در خلوت بهتر مينويسند و كلاسهاي جمعي براي آنها مخرب است؛ چون در كلاس آنقدر دربارهي سوژهي خود صحبت ميكنند كه موضوع جذابيتش را از دست ميدهد و ديگر نميتوانند بنويسند. از ديگر آسيبهاي كلاسهاي داستاننويسي، يكنواخت شدن سليقههاست. همانطور كه در كلاس نقاشي همه بچهها شبيه به استاد خود نقاشي ميكشند در داستاننويسي هم اين اتفاق ميافتد و سبك و سليقهي نوشتاري افراد يكسان ميشود.
اين نويسنده و شاعر حوزهي كودك و نوجوان خواندن نقد را توصيه كرد و افزود: نقد نيز روش موثري است. خواندن نقد داستانهاي مختلف ميتواند دنياي اثر را به ما نشان دهد. در واقع با خواندن نقد يك كتاب به سرزمين آن داستان سفر ميكنيم و آنچه نميدانستيم براي ما روشن ميشود.
در پايان كلهر يكي از خاطراتش را براي بچهها تعريف كرد: «روزي وارد جمع نويسندگان بزرگسال شدم، زماني كه خواستم در بحث آنها شركت كنم خود را به عنوان نويسندهي كودك و نوجوان معرفي كردم. آنها مرا تشويق كردند و گفتند خيلي خوب است شما الان با كارهاي كودك و نوجوان شروع كردهايد و كم كم ميتوانيد براي بزرگسالان هم بنويسيد.» اين موضوع من را متعجب كرد كه اين نويسندگان كار كردن براي كودك و نوجوان را نميشناختند.
سهشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۳:۲۰
نظر شما