محمود پوروهاب به خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، گفت: در دوران ما ادبيات كودك و نوجوان را كسي نميشناخت. كساني هم كه در شهرها و روستاها زندگي ميكردند به مجلات دسترسي نداشتند. من هم كه در فضايي روستا زندگي ميكردم چنين شرايطي داشتم، به همين دليل بيشتر كتابها و شعرهاي بزرگسال را ميخواندم.
وي با بيان اينكه در كتابهاي درسي برخي شعرهاي عباس يمينيشريف، محمود كيانوش و پروين دولتآبادي بود، گفت: اين شعرها تنها راه ارتباطي من با شعر كودك و نوجوان بود. كمبود شعر كودك و نوجوان و ناشناخته بودن آن در شهرها و استانهايي غير از تهران تا اوايل دهه 60 نيز ادامه داشت اما پس از آن كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با راهاندازي مراكزي در ساير شهرها تا حدودي بار اين مشكل را كم كرد. علاوه بر آن پس از انقلاب شعر كودك و نوجوان ما به لحاظ كميت و كيفيت رشد چشمگيري داشته است.
سردبير مجله «سلام بچهها» افزود: در حوزه شعر و ادبيات، هر دورهاي از اتفاقات را دوره بروز شكوفايي در شعر و ادب ميدانيم؛ بهطور مثال، دوره مشروطه را دوره شعر سياسي و دوره پيش از انقلاب را دوران شعر نو(نيمايي) ميشناسيم. به نظر من اگر عصر حاضر را هم بخواهيم عصري بر اساس يك مقوله ادبي بشناسيم ميتوانيم آن را عصر شعر كودك و نوجوان بناميم.
پوروهاب درباره شعرهايي كه در دوران كودكي و نوجواني خود ميخوانده گفت: در آن زمان پدرم با سواد اندكي كه داشت به شعر علاقهمند بود و ما ديوان پروين اعتصامي و ديوان سعدي را در خانه داشتيم و من شعرهاي آنها را ميخواندم هر شعري را كه ميفهميدم كنار آن ضربدر ميزدم و بعضي از شعرهاي آن را نيز حفظ كرده بودم. هنوز آن كتابها در خانه پدرم هستند و من گاهي اوقات به سراغ آنها ميروم.
شاعر «درخت خانه ما» گفت: نخستين باري كه براي خودم شعر سرودم سال دوم ابتدايي بودم و با آهنگ شعر عباس يميني شريف «ما گلهاي خندانيم» درباره قالي خانهمان شعر گفتم. در دوران نوجواني آنقدر مشغول شعر بودم كه همه چيز را فراموش ميكردم. دفترهاي شعر آن روزگار را هنوز نگه داشتهام.
او با بيان اينكه شاعران حرفهاي در حوزه كودك و نوجوان زيادند، گفت: من از ميان شاعران كودك و نوجوان، بيشتر شعرهاي مهدي مرادي، اسدالله شعباني، ناصر كشاورز، جعفر ابراهيمي(شاهد)، عباس تربن، عباسعلي سپاهييونسي و آتوسا صالحي را ميپسندم.
پوروهاب در پايان يكي از شعرهايش را به خوانندگان ايبنا تقديم كرد:
پاي يك كوه بلند
چشمهاي پيدا بود
چشمه
چون آينهاي زيبا بود
من در آن آينه
خود را ديدم
او به من زد لبخند
من به او خنديدم
چشمه گرد و كوچك
شكل و اندازه كاسه شده بود
آسمان با خورشيد
توي آن كاسه خلاصه شده بود
شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰ - ۱۷:۳۴
نظر شما