سه‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۲
«لالو» با نوای كمانچه، اهالی ده را نجات می‌دهد

«لالو» داستان مردمي خرافه‌پرست است كه در دهكده كوچكي زندگي مي‌كنند. ماجراي كتاب هم‌زمان با تولد مراد (كه مردم او را لالو صدا مي‌زنند) آغاز مي‌شود. پسربچه‌اي كه اهالي ده او را به خاطر مرگ پدر و مادرش «سرخور» مي‌دانند و بچه‌هايشان را از هم‌بازي شدن با او منع مي‌كنند. اما در نهايت به دليل فداكاري او نجات مي‌يابند.

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- «لالو» يكي از رمان‌هاي مجموعه طرح «رمان نوجوان امروز» است. اين كتاب را يوسف قوجق نوشته و انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان آن را براي گروه‌هاي سني «د» و «هـ» روانه بازار كتاب كرده است.

داستان با شيوه‌اي توصيفي آغاز مي‌شود: «كلو چسبيده بود به گوشه‌ دامن يك كوه و كوه، مثل كوه‌هاي ديگر نبود كه روي قله‌اش برف خوابيده باشد و باد و سرما بريزد به آبادي. پر درخت نبود و بفهمي نفهمي كل بود و هرچه بود، سنگ‌هاي بزرگ داشت و تك و توكي هم درخت. بين آبادي و كوه، جنگل كوچكي بود. جنگلي پر از درخت.»

استفاده از شيوه توصيفي و معرفي تدريجي شخصيت‌هاي فرعي داستان، شيوه‌اي است كه روند بيان ماجرا را كند مي‌كند. انتخاب آغازي از اين نوع در داستاني براي مخاطبان نوجوان تا حدودي انگيزه و رغبت آنان را براي ادامه مطالعه اين اثر كاهش مي‌دهد. داستان در شب تولد مراد اتفاق مي‌افتد. مراد كه مردم ده به دليل ناتواني‌اش در سخن گفتن به او «لالو» نام داده‌اند، بسيار دير هنگام وارد داستان مي‌شود و نخستين فصل داستان بيشتر به توصيف خرافاتي اختصاص مي‌يابد كه بر فضاي كلو حكمراني مي‌كند.

مردم كلو خرافاتي‌اند. حتي كساني كه از اعماق قلبشان به خرافات باور ندارند در زمان درماندگي دست به دامان جادو و جنبل مي‌شوند و واكنش‌هايشان در مقابل حوادث ناگوار منطقي نيست و اعتقادي عجيبي به خرافات و چچو دارند؛ زني كه زندگي‌اش را از راه جادو و جنبل و باطل كردن سحر مي‌گذراند. اعتقادات مردم كلو فضاي اثر را تا حدودي به داستان عزاداران بيل شبيه مي‌كند.

داستان شخصيت‌هاي متعددي دارد. «قوجق» فضاي كلي داستان را به خوبي توصيف مي‌كند؛ اما وقتي به دليل تعدد شخصيت‌ها نمي‌تواند شخصيت‌پردازي كاملي داشته باشد و حتي پرداخت مناسبي از شخصيت قهرمان داستان، لالو ارائه نمي‌دهد.
 
يكي ديگر از ويژگي‌هاي شخصيت‌پردازي در كتاب لالو، عدم وجود شخصيت مثبت و موثري در ميان مردم ده است. هيچ يك از اهالي ده توان مقابله با خرافه را ندارند و حتي اگر از چچو و افكار خرافي‌اش دل خوشي نداشته باشند باز هم براي حل مشكلات‌شان دست به دامان خرافه مي‌شوند. به عنوان نمونه، «قليچ» كه يكي از شخصيت‌هاي مثبت داستان است در زمان بيماري فرزندش نخست از چچو كمك مي‌خواهد و وقتي از او نااميد مي‌شود از عاشيق آيدين مي‌خواهد براي فرزندش ساز بزند و بهبودي او را از قدرت جادويي موسيقي مي‌خواهد.

باورهاي خرافي مردم و نبود شخصيتي كه به نادرست بودن چنين عقايدي معتقد باشد، خصوصيتي است كه فضاي داستان را تيره مي‌كند. تيرگي كه تقريباً تا صفحات پاياني كتاب ادامه مي‌يابد و حتي با پايان روشن ماجرا نيز ردي از آن در ذهن خواننده باقي مي‌ماند. در ميان تيرگي فضاي داستان، تنها نقطه روشن، «لالو» است كه او هم جز كمانچه‌اش ابزاري براي مبارزه ندارد و در پايان هم تنها موفق مي‌شود ترس خرافي مردم ده از روح عاشيق آيدين را از بين ببرد و نشانه‌اي از نابودي خرافات در باور مردم روستا در كتاب بازگو نمي‌شود.
زمينه‌ كنش‌هاي داستان از همان صفحات نخستين به‌وجود مي‌آيد. آرامش كلو با فريادهاي چچو به هم مي‌ريزد. اتفاقات ديگري نيز تعليق را در فضاي روايت ايجاد مي‌كند. بيماري و مرگ شخصيت‌ها، آشنايي لالو و عاشيق آيدين و در نهايت خطري كه روستا را تهديد مي‌كند، از جمله اين اتفاقات است.
 
كنش‌هاي به‌وجود آمده در اين اثر، خواننده را جذب داستان مي‌كند اما در بيشتر اين اتفاقات، به استثناي حادثه‌ پاياني، لالو، قهرمان نوجوان داستان نقشي ندارد. نقش ندادن به قهرمان نوجوان داستان و روايت ماجرا از ديد داناي كل، وجه نوجوانانه داستان را تا حدودي كم‌رنگ مي‌كند. اعتقاد مردم ده به سرخور بودن لالو، آزار و اذيت‌هاي بچه‌هاي ده و در نهايت پناه بردن لالو به عاشيق آيدين و نجات ده از حمله راهزن‌ها تنها گره‌هاي داستاني هستند كه تا حدودي لالو را درگير ماجرا مي‌كند.

طرح اصلي داستان ساده است: كلو مردماني خرافاتي دارد. مردمي كه تحت‌تأثير خرافات، نوازنده هنرمند ده را از آنجا رانده‌اند. نويسنده در هيچ كجاي داستان درباره حادثه رانده شدن عاشيق آيدين از كلو سخن نمي‌گويد اما به نظر مي‌رسد اين ماجرا در اثر القائات چچو اتفاق افتاده باشد اما هيچ‌گاه مشخص نمي‌شود كه چرا پسرش، بايرام(پدر لالو) هم با مردم ده همراه شده است.

پايان داستان و پيروزي مردم ده بر راهزن‌ها يكي از نقاط مثبت داستان است؛ به‌ويژه به اين دليل كه قهرمان نوجوان داستان و ساير شخصيت‌ها بالاخره در چند صفحه‌ پاياني از انفعال بيرون مي‌آيند و حركتي در جهت نجاتشان انجام مي‌دهند و ترس خرافي مردم از عاشيق آيدين و شوم بودنش بالاخره از بين مي‌رود. ترسي كه جايش را به محبتي نسبت به روح خوبي مي‌دهد كه با صداي كمانچه‌اش ده را از خطر نجات داده است. البته نقش قهرمان كوچك داستان در اين ماجرا ناشناخته مي‌ماند و خواننده با اين سوال روبه‌رو مي‌شود كه آيا نگاه مردم ده به مراد يا همان لالو، تغيير مي‌كند؟ و از سرزنش او به خاطر مرگ پدر و مادرش دست برمي‌دارند؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها