حسن احمدي فارغ التحصيل رشته فيلمسازي در دانشكده صدا و سيماست. او نوشتن كتاب هايش را با «باران كه مي باريد» و «بوي خوش سيب» شروع كرد و ديگر آثارش را با عناوين «دستها، سوزن ها»، «داستان هفتم»، «داني و ماني»، «آيينه سرخ»، «به خاطر پرنده ها»، «كسي در آينه»، «تك درخت سيب»، «يك سبد تمشك...
- در اغلب كشورهايي كه جنگ هايي در آنها اتفاق افتاده است، ادبيات مقاومتشان، گاه، غني تر از ديگر آثارشان است. چرا در ايران اين گونه نيست؟
:يكي از علت ها، حضور نويسندگان خوب است؛ و مهمتر از آن، اهميت دادن به مقوله جنگ مي تواند باشد. براي نويسندگان آن كشورها، ثبت و ضبط و به تصوير كشيدن فراز و فرودها و بحران هايي كه پيش آمده ، اهميت بسزايي داشته و اگر هم، قهرماني در طول جنگ نداشته اند، سعي كرده اند آن را در آثارشان خلق كنند و يك شخصيت را بزرگ جلوه دهند. به واقع نويسندگان خارجي، نوشته هاي خود را جدي گرفتند و براي آفرينش اثر ادبي زحمت كشيده اند و بديهي است؛ باز هم بوده اند كساني كه با نقد اين آثار ،گاهي بعضي را به اوج رسانده اند و گاهي برعكس. صد در صد هم برخورد و ارتباط مخاطب با آثار آفريده شده بود، نه با شخص نويسنده. آنجا هيچ وقت با بغض و كينه به نوشته ها نگاه نشده و هدف، گرفتن انتقام از ديگر نويسندگان نبوده است.
يكي از ايرادهاي اصلي شايد نبودن منتقد واقعي باشد. اگر هم منتقدي جسته و گريخته چيزي نوشته، به آن حد دانش نهايي منتقدانه دست نيافته است. برخي مواقع به دلايل سياسي و عقيدتي برخوردهاي داستاني به گونه اي ديگر ايجاد شده.
در طول تاريخ چند هزار ساله مان، ثابت شده است كه مردم ايران، مردمي شريف هستند و هنگامي كه مشكلي اساسي در ميان باشد، همگي با يكديگر متحد مي شوند. اما امان از بعضي رفتارها و گفتارها... به جاي كمك كردن، شايد گاهي ناخواسته مانعي بر سر راه افراد قرار مي دهيم تا طرف، سرش به سنگ بخورد. كاش هرگاه قلمي را ستايش كرديم، در بارور كردنش هم تلاش كرده باشيم. دست صاحب قلم را بگيريم و كمكش كنيم تا پيش برود... در طول ساليان جنگ تحميلي عراق عليه ايران، سوژه هاي بسيار زيبايي براي كار كردن داشتيم و اكنون هم نويسندگان مطرحي داريم ولي كمكشان نكرديم تا آثار ماندگار خلق كنند.
- چرا نقدمان در همين زمينه نسبت به ديگر گونه هاي ادبيات ضعيف بودند؟
: شايد گرفتاري هاي اشخاص، به دليل چند شغلي بودنشان و مشغله هاي زياد، مانع از انجام تحقيقات اساسي و گسترده مي شود. كسي كه گرفتار نان شب است، چگونه مي تواند ماه ها بر اثري وقت بگذارد، آن را تجزيه و تحليل كند و به دست چاپ بسپارد. شايد بزرگترين مشكل ما اين باشد كه واقعاً شغلي به اسم نويسندگي نداريم. ضمناً خودتان مي دانيد بعد از انتشار رمان و يا داستان يك نويسنده كه مدت ها، حجم اعظمي از وقتش را گرفته، چه مقدار از هزينه پشت جلد عايدش مي شود؟ به واقع همه تلاش از نويسنده است اما پولش در جيب ناشر مي رود. پس به شكلي ديگر، مي توان گفت: شايد هم اثري ارزشمند خلق شده باشد تا در حد و اندازه نقد باشد. اما تعدادشان بسيار محدود است.البته كتاب هاي خاطرات جنگ درخشان و زيبايي نوشته شده كه احتمالاً در آينده مي توانند منابعي عظيم براي نويسندگان نسل هاي بعد باشد.
- چرا نسل جوان ما با ادبيات جنگ ارتباط برقرار نمي كنند؟ قلم دست نمي گيرند و چيزي نمي نويسند؟
: همه مي دانيم كه نسل جوان، باورپذيري اش از مسائل، نسبت به آنچه اتفاق افتاده و مي افتد، با كنجكاوي است. اين نسل راحت از كنار مسائل عبور نمي كند. اين روزها هستند حتي نوجواناني كه رگه هاي بسيار خوبي از كارهاي ماندگار ميان آثار آنان به چشم مي خورد. پس بايد ميدان را به ايشان داد. بايد به آنها توجه كرد. نسل نو در راه است و من به آينده درخشان اين عزيزان اميدوارم و ايمان دارم كه اگر امروز درباره جنگ و قصه هاي جنگي نمي نويسند، فردا خواهند نوشت. بديهي است بسياري از آثار ماندگار «پايداري» ساليان سال بعد از آن حادثه اجتماعي متولد مي شود. ما گاهي هم نبايد نگران باشيم كه چرا داستان درخشان در زمينه ادبيات جنگ نداريم يا چرا نداشتيم. صبر بايد كرد و بعد از سالها صبر، وقتي محصول جاويداني خلق مي شود، شيريني اش صد چندان است تا چاپ تند و سريع ده ها كتاب كه فقط كاغذهاي بي گناه را سياه كرده اند و... نسل جوان، الان به زاويه هاي جديد توجه دارد. ديگر خسته شده است كه من بنشينم آه و ناله كنم و او در غم و غصه فرو برود. او اصلاً دلش غم نمي خواهد. او نمي خواهد غمي را كه ساليان سال در دل ديگران بوده، مجدداً تجربه كند. كنجكاوي اش بسيار عميق تـر و بيشتر از نسل ماست. پس اگر بلديم راه را به آنها نشان بدهيم، ممكن است از ميان نوشته ها دريابند و اگر بلد نيستيم بگذاريم خودشان كشف كنند، ترجمه كنند و برسند، كه خواهند رسيد.
- براي تفكيك آثار ارزشمند از آثار ضعيف چه بايد كرد؟
: يكي از راهكارها، عادلانه خواندنشان است. آنها را بخوانيم و امتياز دهيم. بدها را كنار بگذاريم و به خوب ها بيشتر توجه كنيم و البته اگر فرصت اين كار را نداريم، سراغ همان معدود نقدهايي كه نوشته شده اند برويم. كتاب هايي را كه نقد و بررسي شده اند، خودمان عادلانه نقد و بررسي كنيم. در اين صورت دست منتقد هم برايمان رو خواهد شد. كارهاي خوب، هرگز پنهان نخواهند ماند. عاقبت روزي خودشان را نشان خواهند داد. يافتن و كشف كارهاي غني، حتماً هم نياز به نقد و بررسي منتقدان متخصص ندارد. خيلي از آثار ماندگار در اثر نقل قول ها ماندگار شده اند و هميشه آن دسته از آثاري ارزشمند نخواهند بود كه بيشترين امتيازهايي را از سوي عده اي كارشناس اصول داستان نويسي و ... بگيرند. گاهي اوقات، امتيازهايي را كه افراد معمولي به بعضي نوشته ها و كارها مي دهند، بهترين راه تشخيص خوب از بد است. گاهي جشنواره ها و جايگاه هايي براي بررسي آثار هستند. مثلاً كتاب سال جايي است كه واقعاً بدون غرض و مرض آثار را بررسي مي كنند. بدون توجه به صاحبان آثار واقعاً همه آنها بررسي مي شوند. نبايد چنين باشد كه مثلاً فلان مركز كه وظيفه همين كار را دارد، در پايان برگزاري مراسم و اهداي جوايز دريابد كه يك دفعه ۱۵ جلد كتاب در زمينه ادبيات جنگ كه توسط فلان ناشر خصوصي در طول آن سال چاپ و توزيع شده، ناديده انگاشته و اصولاً اين كتاب ها بررسي نشده اند. اين اتفاق سال هاي گذشته در بررسي ادبيات پايداري از طرف وزارت ارشاد پيش آمد و كسي هم اعتراض نكرد، مگر يكي دو نفر در همان سالن اهداي جوايز و ضمناً آن هم بي سرو صدا اتفاق افتاد و آنها هم گفتند ناشر، كتاب ها را به ما نداده است. آيا نبايد تمام كتابها جز به جز بررسي شوند؟ و بهانه هايي چنين را نپذيرفت؟
- چه كارهايي در دست چاپ داريد؟
:انتشارات امير كبير كتابي از من با نام «مينا و پلنگ» زير چاپ دارد، اين كتاب يك رمان براي نوجوانان است. «بازي ها و لحظه ها» ديگر كتابم، يك كار تخيلي در عرصه ادبيات دفاع مقدس است. در اين كتاب كه آن را دوست مي دارم، رفت و برگشت غير ملموسي از گذشته به حال و از حال به گذشته وجود دارد.
نظر شما