پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰ - ۱۷:۳۸
كتابي كه بايد نوشته شود

شكست تيم فوتبال اميد ايران در دوره مقدماتي بازيهاي المپيك 2012 لندن يكي از حادثه‌سازترين نتايجي بود كه طي يكي دو سال اخير در ورزش به وقوع پيوست. اگرچه براي آنان كه فوتبال را به صورت علمي و منطقي دنبال مي‌كنند و بدون هيچ ...

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)حبيب الله نيك نژاد،روزنامه نگار و مترجم:  شكست تيم فوتبال اميد ايران در دوره مقدماتي بازيهاي المپيك 2012 لندن يكي از حادثه‌سازترين نتايجي بود كه طي يكي دو سال اخير در ورزش به وقوع پيوست. اگرچه براي آنان كه فوتبال را به صورت علمي و منطقي دنبال مي‌كنند و بدون هيچ حب و بغضي و شايد هم مسائل به دور از جاذبه‌هاي سياسي و گروهي آن را تعقيب مي‌كنند، اين وضعيت امري نه چندان به دور از واقعيت بود، ولي اين خبر آن چنان شوك‌آور شد كه دل هر ورزش دوستي را رنجاند و حالا بايد چهار سال ديگر تلاش كنيم تا خود را براي ديدارهاي مقدماتي بازي اي المپيك 2016 در برزيل آماده و از حالا دعا كنيم تا چهار سال ديگر اوضاع مطلوب تر  باشد و افراد به دور از هرگونه گرايشي تنها به فكر غرور‌آوري براي ايران عزيز و فوتبال آن باشند.
نگارنده به عنوان كسي كه از سال هاي بسيار دور در فوتبال حضور داشته و از دور و نزديك با همه چيز آن آشناست، معتقدم كه اي كاش فرد يا  افرادي بيايند و اتاق فكري تشكيل داده و دلائل ناكامي هاي فوتبال ايران را طي چند دهه اخير و نتايج آن را با بيان مصداق‌هايي از ديدارهاي مقدماتي المپيك‌هاي 1980 مسكو تا المپيك 2012 لندن به بحث و بررسي بگذارند و در نهايت اقدام به انتشار كتابي كرده تا آنان كه بعدها در پست‌هاي مختلف فدراسيون فوتبال نقش آفرين خواهند شد، با شناخت و درايت لازم در اين باره تصميم‌گيري كنند. 
در ديدارهاي مقدماتي المپيك 1992 بارسلونا روي لج و لجبازي چنان بلايي بر سر تيم اميد آورد كه تيم در آستانه سفر به قطر تنها توانست با هفت بازيكن راهي اين كشور شود و با پادرمياني‌هاي زياد بزرگان در نهايت چندين نفر ديگر به جمع آن هفت نفر افزوده شدند و در بازي آخر در ورزشگاه آزادي وقتي تيم ايران در برابر قطر نتوانست جواز ورود به دور نهايي بازي ها را به دست آورد. رئيس آن زمان كميته ملي المپيك از جايگاه اقتصادي ورزشگاه به زمين چمن آمده و اگر وساطت تني چند از بزرگان حاضر در آن محل نبود، ميان او و حسن حبيبي سرمربي وقت درگيري لفظي بدل به چيز ديگري مي‌شد و همين كينه‌جويي‌ها مسائلي ديگر دليلي بر صعود نكردن تيم ايران به بازي‌هاي المپيك 1996 آتلانتا، 2000 سيدني، 2004 آتن، 2008 پكن و حالا المپيك 2012 لندن شده و اگر در آينده از گذشته‌مان درس نگيريم، مطمئناً در ديدارهاي بعدي هم سرنوشتي به غير از آنچه حالا با آن دست به گريبان هستيم در انتظارمان نخواهد بود.
 
ما بايد ياد بگيريم كه عشق و علاقه با تخصص و علم در ورزش دو فاكتور كاملاً متفاوت و متمايز بوده و نمي‌شود به صرف علاقه‌مندي و وابستگي به اين جناح و آن جناح فوتبال خود را به پيش ببريم.
يادم مي آيد در تمرينات تيم ملي كشورمان در سال 1365 و قبل از سفر به سئول و شركت در بازي‌هاي آسيايي يكي از دوستان علاقه‌مند به فوتبال همراه من از روزنامه اطلاعات به محل تمرين تيم ملي فوتبال ‌آمد و وقتي تمرين تمام شد،دوان دوان به سمت پرويز دهداري،مدير آن سال هاي تيم ملّي جمهوري اسلامي ايران رفت و بدون هيچ مقدمه‌اي به او گفت: پرويزخان تيم ايران قهرمان بازي‌هاي آسيايي خواهد شد؟ استاد و معلم واقعي تاريخ فوتبال ايران نگاهي تعمق‌‌آميز به وي كرده و گفت: نه، چرا ما بايد قهرمان شويم، قهرمان شويم تا علم، سرمايه‌گذاري و برنامه‌ريزي را زير سؤال برده و همه چيز را ناديده بگيريم. 

آن دوستمان گفت: پرويزخان شما مسئوليت تيم ملي را در دست داريد، و قبل‌ها در مياديني به مراتب سخت‌تر و طاقت‌فرساتر از اين هم به قهرماني دست يافته و لياقت و توانمندي خود را نشان داده‌ايد. پرويزخان با نگاهي تعجب‌آميز گفت: ببين پسرم، آن سالها با حالا فرق داشته و در آن زمان تنها چيزي كه در ذهن بازيكنان، مربيان و مسئولان خطور مي‌كرد، كسب افتخار و شادي‌آفريني براي مردم اين مرز و بوم مقدس بود، ولي حالا فوتبال همانند گوشت قرباني شده كه هر كس تكه‌اي از آن را گرفته و به سوي خود مي‌كشد و من نمي‌توانم در چنين شرايطي معجزه كرده و قهرماني را نصيب تيم ايران كنم.
 
چندي بعد درستي صحبت‌هاي آن بزرگ مرد تاريخ ورزش ايران كه زندگي را از ديدگاهي كاملاً انساني و آرمان‌گرايانه مي‌نگريست اثبات شد. ديديم و هنگام بازگشت تيم از سئول به يك مرتبه 14 بازيكن آن زمان از ادامه همكاري با تيم ملي انصراف دادند. و حالا هم بعد از گذشت بيست و پنج سال با هر كدام از آن افراد صحبت مي‌كنيم، چيزهايي مي‌گويند كه نشان از عدم شناخت و معرفت واقعي به پوشيدن پيراهن تيم ملي و افتخار‌آفريني براي اين مرز و بوم مقدس دارد و بعدها هم خود تاوان آن را باز پس دادند.
 
حالا پس از حذف تيم ايران از بازي هاي المپيك 2012 وقتي پاي صحبت بزرگان و كارشناسان فوتبال مي‌نشينيم، مواردي را عنوان مي‌ كنند كه با عملكرد گذشته اهالي فوتبال متفاوت بوده و آدمي را غرق در تعجب و واماندگي مي‌كند.
 
گودرز حبيبي از جمله اين افراد است كه مي‌گويد: بنده مقصر واقعي را سرپرست سابق تيم مي‌دانم. طبيعي است، كسي كه بر اثر روابط و نه شناخت واقعي از فوتبال وارد اين عرصه مي‌شود، به هنگام بركناري از سمت خود شروع به سنگ‌اندازي مي‌كند و مسأله دو اخطاره بودن كمال كاميابي‌نيا را  مي‌دانسته و نامه كنفدراسيون فوتبال آسيا به فدراسيون فوتبال ايران را در بايگاني شخصي‌اش مدفون كرد تا پيروزي سرنوشت‌ساز و جهاني ايران در خاك عراق بدل به شكست قانوني سه بر صفر شود و ايران از راهيابي به المپيك 2012 لندن بازماند و در اين ميان ابراهيم آشتياني بازيكن اسبق تيم ملي ايران مي‌گويد: بنده تمامي مراحل فوتبال را به عنوان بازيكن طي كرده ام. دوبار به المپيك رفته و حالا هم استاد دانشگاه هستم و مدارك متعدد مربيگري و دوره‌هاي مديريتي در فوتبال را در پرونده‌ام دارم، اما تاكنون اين گونه افراد را در فوتبال نديده و اصلاً نمي‌شناسم. 

در همين ارتباط بايد اشاره كنم كه تا وقتي در فوتبال طرح و برنامه نداشته باشيم و ضوابط را جايگزين روابط نكنيم، روز از روز بدتر از اين مي‌شود و بايد منتظر حوادثي به مراتب سخت‌تر و سنگين‌تر از اين باشيم و زماني فرا خواهد رسيد كه افسوس امروز را خورده و با مشكلات جديدتري مواجه خواهيم شد. زيرا ما متأسفانه همه چيز را در حد هيچ پنداشته‌ايم و چون به حرفه خود آشنا نيستيم و با آن غريبه مطلقيم، نبايد انتظاري بيشتر از اين داشته، چرا كه ما باد كاشته و بايد در انتظار توفان باشيم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها