شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۳:۳۷
«راز جمجمه‌ی سرخ» در پارك وحشت

«راز جمجمه‌ي سرخ» عنوان يكي از كتاب‌هاي مجموعه‌ي «پارك وحشت» نوشته‌ي «آر. ال استاين» است كه توسط شهره نورصالحي به فارسي برگردان شده است.

ايبنا نوجوان: وقتي «بيلي» و «شينا» براي ديدن عمويشان به قايق مدرن او مي‌روند، انتظار هرنوع ماجرايي را دارند و چيزي كه انتظارش را ندارند، جست‌وجو براي پيدا كردن گنج است كه به آشنايي با ناخداي دويست‌ساله‌اي ختم مي‌شود؛ ناخدايي كه حاضر نيست مرده بماند.

درست زماني كه بچه‌ها فكر مي‌كنند اوضاع روبه‌راه شده است، تصادفي وارد ماجراي مرموز و خطرناكي در پارك وحشت مي‌شوند و ترسناك‌ترين كابوس‌هاي‌شان شكل مي‌گيرد: «...چوب‌دستي از دستم ول شد. فوري برش داشتم و جلو رويم نگهش داشتم. يعني مي‌توانم با اين از خودم دفاع كنم؟ احتياجي به اين كار نبود. موجود شنل‌پوش خيال حمله كردن نداشت. بي‌حركت به درخت تكيه داده بود. آدم نبود، اسكلت بود! 

فرياد بلندي كشيدم: «آووو، عق» روي شنل بلندش پر از كرم و حشره بود و مگس‌ها دسته دسته مي‌رفتند تو دهن بي‌دندانش و بيرون مي‌آمدند.

زير شنل چشمم به پيرهن پوسيده‌اي افتاد كه روي جيبش علامت جمجمه‌ي سرخ و سر اسكلت و استخوان‌هاي ضربدري داشت.
يواش گفتم: «دزد دريايي!»

«شينا» هم صدايش را پايين آورد و گفت: «ولي نمي‌شه. اين جاي پاها ... نكاهشون كن بيلي. اين ردپاها تازه ‌است!» فوري نگاهي به ماسه‌ها انداختم. بله ردپا تازه بود.

زير لبي گفتم: «نه امكان نداره.» و كرم‌هاي قهوه‌اي و چاقي را كه دور و بر جمجمه‌ي اسكلت وول مي‌زدند، تماشا كردم. پشتم يخ كرد و سراپايم لرزيد. نمي‌توانستم چشم از آن صورت زشت و ترسناك بردارم.

شينا داد زد: «بيلي نشنيدي؟ بيا بريم!»

سرم را محكم تكان دادم كه مغزم به كار بيفتد و وحشت را از خودم دور كنم. 

شينا دستم را گرفت و تو راه مارپيچ دنبال خودش كشيد. دوباره از لاي درخت‌ها و ساقه‌هاي رونده برگشتيم به ساحل. وزنم را روي عصا مي‌انداختم و سعي مي‌كردم پابه‌پاي شينا بدوم. ...»

كتاب «راز جمجمه‌ي سرخ» از سوي انتشارات پيدايش در 188 صفحه و بهاي 4500 تومان روانه‌ي كتاب‌فروشي‌ها شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها