جواد منصوري در سوم شهريور 1324 در محلهاي در كاشان معروف به محله صابونيها در خانواده اي متوسط و مذهبي متولد شد. در سال 1327 همراه خانواده به تهران آمد و زندگي در اين شهر را آغاز كرد. در 7 سالگي به مدرسه نوشيروان واقع در ميدان قيام مشغول به تحصيل شد و 6 سال دوره دبستان را در آنجا گذراند. وي درباره زندگياش ميگويد: «در رژيم پهلوي پدرم نظر و نگاه مثبتي به دبيرستانهاي آن زمان نداشت و به فكر اين بود كه دنبال كسب و كار باشم. بعد از يك سال كه در مغازهاي مشغول به كار بودم، با توصيه يكي از روحانيون به دبيرستان علوي كه مدرسه اي مذهبي بود، رفتم و دوره سه ساله نخست دبيرستان را در آن جا درس خواندم. مدرسه علوي در سال 1327 تأسيس شد و من در سال 1339 وارد آن جا شدم كه مديريت آن را در آن زمان، مرحوم روزبه و مرحوم علامه برعهده داشتند. در سال 1342 به دليل بحثهاي مبارزاتي و سياسي كه وجود داشت و دبيرستان اجازه فعاليت سياسي را نميداد، از مدرسه علوي بيرون رفته و تحصيلاتم را به صورت شبانه ادامه دادم. در همان دوران قبل از ديپلم، روزها در مدرسه تدريس و شب ها به آموزشگاه شبانه خزائلي رفته و تحصيل ميكردم و همزمان با تدريس و تحصيل به مبارزات سياسي هم ميپرداختم. به اين ترتيب بعد از 15 خرداد 1342 وارد مبارزه مسلحانه با رژيم پهلوي شدم. در سال 1343 به عضويت حزب ملل اسلامي درآمدم و در سال 1344 به دليل همين عضويت دستگير شدم. فعاليتهاي حزب ملل اسلامي شامل عضوگيري، آموزشدادن، آموزش گرفتن و ... بود؛ در واقع تشكلي اسلامي بود كه با بقيه تشكلها مغايرتي نداشت. كاملاً سري و هدفش مبارزه مسلحانه با رژيم پهلوي بود. به هر حال در سال 44 دستگير و به 6 سال زندان محكوم شدم. در زندان به مطالعه و تحصيل ادامه دادم. زبان و ادبيات عرب و انگليسي را ياد گرفتم و مباحث ديگري مثل فقه و اصول و تفسير و ... را خواندم. در دهه 40 شرايط زندانها بهتر و آرامتر شده بود. زماني كه من دستگير شدم سال آخر دبيرستان بودم و در همان زندان با تلاشهاي زيادي كه انجام دادم، پذيرفتند كه سال آخر را به پايان برسانم و امتحان بدهم كه با معدل خوبي هم قبول شدم. در اواخر سال 1348 از زندان آزاد و براي ادامه تحصيل در مرداد همان سال در رشته اقتصاد دانشگاه تهران پذيرفته شدم. البته سازمان ساواك آن زمان تلاش بسياري كرد كه از تحصيل محروم شوم اما در نهايت با تهديدهاي ساواك و دادن تعهد براي انجام ندادن فعاليت سياسي، وارد دانشگاه شدم. بنابراين، فعاليتهاي سياسيام را در بيرون از دانشگاه و مخفيانه در حزب ملل اسلامي ادامه دادم. اين بار با كمك دوستان تشكيلات جديدي را با عنوان حزبا... شكل داده و به مبارزه مسلحانه پرداختيم. از اواخر 1348 به كارهاي مختلفي مشغول بوديم و تشكلهاي بسياري را در شهرهاي ديگر راهاندازي كرديم، تا اينكه دوباره در سال 1351 در حالي كه در اواخر سال سوم دانشگاه بودم دستگير شدم و تا آغاز انقلاب يعني تا آذر 1357 در زندان ماندم.
در آنجا فرصت نسبتاً زيادي براي مطالعه داشتم اما فرصتهاي مهمي را براي تحصيل و اخذ مدرك از دست دادم. با پيروزي انقلاب مجدداً فعاليتهاي جديدي را آغاز كردم. با اينكه علاقهمند بودم در صدا و سيما يا وزارت آموزش و پرورش فعاليت كنم اما شرايط انقلاب به گونهاي بود كه من را به سپاه پاسداران كشاند و به عنوان نخستين فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شدم. مدت 2 سال و چند ماه در سپاه بودم. بعد از اين مدت به دعوت شهيد رجايي به وزارت خارجه رفته و به عنوان معاون فرهنگي در آن جا مشغول به كار شدم. 9 سال در وزارت خارجه مشغول به كار بودم و در ضمن اين فعاليتها از همان زمان كه از زندان آزاد شدم، در هر مسؤوليتي كه كار ميكردم، هم كلاس درس را داشتم و هم مينوشتم. كلاسهايم بيشتر در موضوعات سياسي و تاريخ معاصر و عمده مباحثي بودند كه در زندان مطالعه كرده و كتاب نوشته بودم. اين كلاسها قبل از انقلاب در مساجد بر پا مي شدند و بعد از انقلاب در سپاه پاسداران و بعد هم از سال 1361 در وزارت امور خارجه. بعد از سال 1363 در دانشگاه دروس تاريخ معاصر و سياست خارجي و جنبشهاي اسلامي معاصر و نيز تاريخ اسلام را تدريس ميكردم كه حداقل 4 ساعت در هفته بود. در سال 1367 دانشگاه آزاد اسلامي اعلام كرد كه بدون مدرك كنكور دكترا برگزار ميكند و از بين حدود 130 شركتكننده نفر سوم و در رشتة دكتراي سياسي پذيرفته شدم. در اواخر سال 1368 به عنوان سفير ايران در پاكستان انتخاب شدم و 4 سال در آن كشور اقامت داشتم. بعد از بازگشت 2 سال معاون فرهنگي دانشگاه آزاد بودم. سپس بنابر دلايلي به وزارت خارجه برگشتم و به كارهاي پژوهشي و تحقيقاتي ادامه دادم.
در سال 1385 به پيشنهاد وزير خارجه و تأييد رئيسجمهور به عنوان سفير ايران در چين برگزيده شدم و سه سال در آن كشور زندگي كردم. بعد از بازگشت از چين و پايان 30 سال خدمت، از وزارت خارجه بازنشسته شدم.»
دكتر جواد منصوري در طول اين مدت 16 جلد كتاب نوشته و در سالهاي بعد از انقلاب دهها مقاله در دهها كنفرانس ارائه داده است. وي در اوايل 1389 وارد مركز اسناد انقلاب اسلامي شده و در حال حاضر عضو هيأت علمي تمام وقت دانشگاه آزاد است. منصوري در اين مركز، هم مشغول تدوين تاريخ بعد از انقلاب و نوشتن خاطرات بعد از انقلاب بوده و هم تحقيقي درباره مباحث تاريخ معاصر دارد.
گفتگوي ما را با او بخوانيد.
شما در رشته اقتصاد تحصيل كردهايد اما مشاغل و مباحثي كه در آن فعاليت داشته و داريد، ربطي به موضوع اقتصاد ندارد!
رشته تحصيليام تا مقطع كارشناسي اقتصاد است. اما مطالعاتم به طور عمده در 40 سال گذشته درباره علوم سياسي و تاريخ معاصر بوده است.
گويا به علوم سياسي علاقه بيشتري داشتيد، چرا اقتصاد خوانديد؟
اقتصاد مادر علوم سياسي است و البته اين برخلاف تصور عامه مردم و نكته بسيار مهمي است. در بسياري از كشورهاي دنيا اغلب مديران، تحصيل كرده هاي رشته اقتصاد يا حقوقاند، برخلاف كشور ما كه اشخاصي كه در رشتههاي مهندسي يا فني تحصيلكردهاند، در سمت هاي مديريتي و مسؤوليت كشوري مشغول به كارند.
مدرك دكتراي خود را در چه رشتهاي اخذ كرديد؟
مدرك دكترا ندارم و "خبرگان بدون مدرك" صلاحيت علمي من را در اين مقطع تأييد كردند.
اما شما در صحبتهاي قبل گفتيد در مقطع دكترا پذيرفته شديد.
بله علوم سياسي خواندم اما مدركم را نگرفتم. زيرا بعد از پذيرفته شدنم به عنوان سفير ايران در پاكستان انتخاب شدم و مدت 4 سال به آن كشور رفتم و بعد از آن، "خبرگان بدون مدرك"، معادل دكتراي من را قبول كرده و بر همان اساس عضو هيات علمي شدم.
درباره نخستين كتابتان بگوييد.
نخستين كتابم «ويژگيهاي امپرياليزم» بود كه در سال 1358 به چاپ رسيد و تاكنون بيش از 20 بار با عناوين متفاوت چاپ شده است.
چطور؟
بعد از 3 بار چاپ، عنوان اين كتاب به «شناخت استكبار جهاني» تغيير نام داد و به چاپ مجدد رسيد و بعد از آن چند سالي است كه با تجديدنظر و اضافات جديد،با عنوان «استعمار فرانو» دو بار تجديد چاپ شده است. كتاب ديگري دارم با عنوان «25 سال حاكميت آمريكا بر ايران» كه تجزيه و تحليلي است از كودتاي 28 مرداد تا انقلاب اسلامي، و كتابهاي ديگر كه آخرين آنها كتابي است با عنوان «چالشهاي ايران و آمريكا» و در دست چاپ است.
كتابهايتان تا به حال ترجمه شدهاند؟
دو كتابم ترجمه شدهاند؛ يكي كتاب شناخت استكبار ... كه به سه زبان تركي استانبولي، اردو و انگليسي و اثر ديگرم كتاب فرهنگ استقلال كه به دو زبان انگليسي و اردو و ترجمه شدهاند.
ترجمه اين كتابها را ناشران خارجي انجام دادهاند يا داخلي؟
دو مؤسسه و ناشر پاكستاني اثرم را به اردو و انگليسي و يك ناشر تركي به تركي استانبولي ترجمه و چاپ كردند و بعد هم براي من فرستادند. در حال حاضر آثار من به عنوان يك نظريهپرداز سياسي ايران در دانشگاه جواهر لعلنهرو هند مورد مطالعه قرار ميگيرند.
بنابراين از بازخورد كتابهايتان مطلعايد.
بله. از مجموع 16 اثر من كه به چاپ رسيده، شايد به سختي دو يا سه جلد از آنها را پيدا كنيد. هيچ يك قابل دسترسي نيستند. دو اثر از كتابهايم به عنوان مرجع در موضوع تاريخ معاصر مورد استفاده قرار ميگيرند كه براي تأليف آن 100 هزار صفحه از اسناد ساواك را بررسي كردم و از بين 1000 صفحه آن، تاريخ معاصر ايران را از سال 1332 تا 1343 نوشتم. اين كتاب الآن در بازار نيست و هنوز تجديد چاپ هم نشده است.
اين منابع چقدر دست اول و مطمئناند؟
در اين كتاب، در قراردادي با وزارت اطلاعات از اسناد ساواك استفاده كرده ام. منابع كتابهاي ديگر هم، عمدتاً مطالعات و كتابهاي ديگر و خاطرات افراد و مشاهداتم در سفرهاي خارجي بوده اند. زيرا در مدت 30 سال كه در وزارت خارجه بودم، سفرهاي زيادي داشتم و مصاحبهها و مقالات فراواني را انجام دادهام.
چه شد كه خاطرات خودتان را نوشتيد؟
در سال 1371 به اين فكر افتادم كه مسايل بسيار مهمي بر من گذشته كه بايد آنها را بنويسم. زماني كه سفير ايران در پاكستان بودم، مدتي پيش آمد كه خانوادهام به تهران آمدند و من فرصتي را داشتم كه در تنهايي اين خاطرات را بنويسم. سال 1372 در بازگشتم به ايران از حوزه هنري سازمان تبليغات، با من تماس گرفتند كه طي مصاحبهاي با من خاطراتم را در دوران مبارزه و انقلاب بنويسند و تدوين و چاپ كنند. من كه آن را قبلاً انجام داده بودم، دفتر دستنوشتههايم را به آنان دادم و با اضافهكردن تعدادي سؤال از كتاب و پاسخ به آن ها كه تشريح بعضي از نكات بود و در پاورقي آمده است، كتاب را با عنوان خاطرات جواد منصوري به چاپ رساندند كه چاپ دوم آن مشروحتر و مستندتر و در حدود 500 صفحه آماده انتشار است و توسط آقاي محسن كاظمي آماده شده و احتمالاً زمان نمايشگاه كتاب در ارديبهشت ماه منتشر خواهد شد.
به نظر ميرسد بعضي از عناوين آثار شما مثل كتاب «شناخت و تحليل پديدههاي سياسي» دانشگاهياند.
آثار من به عنوان كتابهاي درسي يا كمك درسي مورد استفاده قرار ميگيرند. مثلاً كتاب «شناخت استكبار» جزو كتابهاي درسي در واحد درسي شناخت ماهيت امپرياليسم است. كتاب شناخت و تحليل پديدههاي سياسي حدود 10 بار به چاپ رسيده است.
اين كتابها براي عموم مردم هم قابل استفادهاند يا صرفاً دانشگاهياند؟
براي افرادي كه از سطح ديپلم بالا ترند به راحتي قابل استفادهاند. طبيعي است كه افراد در سطوح مختلف هم ميتوانند بهرههاي متفاوت ببرند.
در كتابهاي شما از آمريكا به عنوان سلطهگر نام برده شده است آيا كشورهاي ديگر سلطهگر نيستند؟
امروز آمريكا به عنوان سردمدار سلطه جهان مطرح است و در واقع بزرگترين سلطهگر است. غير از اين، در فاصله سالهاي 1332 تا انقلاب اسلامي، در واقع آمريكا گرداننده بسياري از مسايل ايران بوده؛ البته انگليس و كشورهاي ديگري هم بودهاند اما آمريكا نقش به سزايي داشته است. بنابراين اگر امروز از آمريكا نام ميبرم به دليل اين است كه به نمايندگي از يك مجموعه سلطهگر مقابل ماست و نه فقط ايالات متحده آمريكا.
الآن احساس ميشود كه كشور ما به نوعي دچار سياستزدگي شده است نظرتان در اين باره چيست؟
بله. تا حدود زيادي همينطور است و اين يكي از ضعفهاي ماست.
اين سياستزدگي چقدر ميتواند به نفع سلطهگري مثل آمريكا باشد؟
اين نكتهاي است كه بايد در آن تأمل بيشتري شود. اما درباره اثر آن در داخل كشور طبيعي است كه خيلي سودمند نيست و فرهنگ و هنر و حتي دستگاههاي اداري مان به آن دچار شدهاند كه خسارتهايي را براي ما به دنبال دارد و حتماً جريانهاي فرصتطلب و عوامل خارجي از اين خسارت سود ميبرند.
بعضي معتقدند كه همه اتفاقاتي كه در ايران رخ داده و ميدهد نقشه خود آمريكاست. شما به عنوان نظريهپرداز سياسي اين را درست ميدانيد؟
در ايران هم مانند بسياري از كشورهاي توسعه نيافته اين تحليلهاي بيپايه و سطحي رايج اند و به نوعي غالب مردم خود را سياستمدار ميدانند و به خود اجازه ميدهند كه به راحتي مسايل را تجزيه و تحليل كنند، در حالي كه اطلاعات كافي ندارند. اين مسايل به صورت ناخودآگاه و ناشيانه به نفع آمريكاست و اين ذهنيت را به وجود مي آورد كه آمريكا همه كاره دنياست. مثل اينكه الآن عامل وقايع مصر و بحرين و ... را آمريكا ميدانند و اين بسيار بيپايه و اشتباه است. آن چه واقعيت دارد، اين است كه ما گاهي به دليل نوعي قانون گريزي و نوعي بيبرنامگي در زندگيمان، همه چيز را به سياست ربط ميدهيم كه نبايد اينگونه باشد.
توضيح دهيد.
مثلاً مديري ميآيد و چون از يك خط سياسي خاصي تبعيت ميكند به خود اجازه ميدهد تمام افراد و تفكرات ديگر را كنار بگذارد در حالي كه اخلاق و قانون و مصالح اداري و كشوري اجازه آن را نميدهد؛ اين به يك معناي زيان سياستزدگي است.
مقدمهاي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي نوشتهايد، اساس اين مقدمه چيست؟
اين كتاب بر اساس فقه سياسي اسلام و نظرات مطرح شده در قانون اساسي و سخنان امام خميني(ره) نوشته شده نه براساس عملكرد جمهوري اسلامي و نخستين كتابي است كه درباره سياستهاي خارجي جمهوري اسلامي به چاپ رسيده است. اين كتاب ديدگاه اسلام را در روابط خارجي و چگونگي تأمين امنيت و منافع نظام اسلامي در ارتباط با ديگران توضيح ميدهد.
به نظرتان تفكر سياسي امام (ره) چقدر بعد از رحلتشان اجرا شده است؟
واقعيت اين است كه حتي در زمان حيات امام(ره) هم بسياري از نظراتشان اجرايي نشدند و شايد علت هم اين بود كه ايشان به دليل شرايط جسمي يا شرايط موجود در كشور، نميتوانستند آن طور كه مرد نظرشان بود پيگير نظراتشان باشند.
اگر ممكن است مثالي بزنيد.
مثلاً بحث محور شدن كشاورزي در اقتصاد ايران. نظر امام(ره) اين بود كه كشاورزي بايد محور اقتصاد باشد. يا درباره رسيدگي به طبقات محروم و ضعيف؛ ايشان اهتمام بسيار و اعتقاد قلبي به اين مسأله داشتند، اما عملاً آنگونه كه ميخواستند نشد. بعد از رحلت امام(ره) هم مسايل ديگري به وجود آمد و بحث حفظ نظام مقدم بر اجراي برخي از اصول شد.
چرا؟
من نظر ديگران را ميگويم و بايد پاسخ را از خودشان بگيريد. به عنوان نمونه" اصل اجراي قانون" و حاكميت آن در كشور ما تقريبا فراموش شده.استدلال خيلي ها هم اين است كه اگر اصل را بر اجراي قانون و حاكميت آن بگذارند به مشكلاتي برخورد ميكنند. زماني ميگفتند كه كشور در حال سازندگي است و بنابراين نميشود خيلي سخت گرفت و بايد فعلاً كشور ساخته شود. دوره ديگر، عدهاي روي كار آمدند و به بهانه اينكه سه چهارم رأي از آن آنهاست، هر كاري خواستند كردند و قوه قضائيه هم در مواردي تسليم آنها شد. دوره ديگر كه الآن است كم و بيش برخي از همان استدلالها وجوددارند؛اينكه مثلاً كشور در شرايط ويژهاي است و ما نميتوانيم مو به مو طبق قانون عمل كنيم و بايد بنابر مصلحت عمل شود. به اين ترتيب هيچ دورهاي عملاً قانون كامل نداشتهايم؛ نه در دوره جنگ و نه بعد از آن. به معناي روشنتر اينكه معمولا هيچ مسؤولي به دليل عملكرد خود توبيخ نميشود زيرا اعتقادي به پاسخگويي نداريم. در روزنامهاي خواندم كه وزير خارجه ژاپن چند هديه از شركتهايي گرفته بود و به اين دليل بركنار شد. در حالي كه ما الآن مديراني هستند كه حكم بازداشتشان آماده است، اما هنوز مشغول به كارند! اين نشان ميدهد كه در اجراي قانون مشكل داريم.
شما يك نظريهپرداز سياسي و البته ديندار و مسلمانيد. نظرتان درباره آميختگي يا جدايي دين از سياست چيست؟
طرح جدايي دين از سياست اشتباه است و اصلاً معنايي ندارد. دين يك مجموعه است براي كل زندگي بشر. نه فقط براي بخشي از آن. مثلاً فقط در منزل يا فقط براي مردان يا زنان و ... دين برنامه زندگي انسان است از ابتدا تا انتها. حكومت هم يكي از برنامههاي زندگي است. بنابراين اين بحث انحرافي است.
شما در صحبت هايتان گفتيد برخي معتقدند كه اگر قانون را رعايت كنند، نظام آسيب ميبيند. با توجه به اينكه نظام قانون اساسي ما نظام اسلام و اينكه به گفته شما دين دستور همه زندگي انسان است، بنابراين رابطه اين دو با هم در كشورمان چگونه خواهد بود؟
همانطور كه قبلاً گفتم اصلاً دين و سياست دو مقوله نيستند كه بپرسيم چه رابطهاي با هم دارند. مثلاً ممكن است اين تصور پيش آيد كه نماز عبادتي فردي است و ربطي به سياست ندارد. يا حج همينطور و همه فروع دينمان؛ اما اينها همه خود سياستاند، زيرا همه زندگياند. يكي از مشكلات ما همين است كه به اين مسأله واقف نيستم. پيامبران آمدند كه حكومت كنند و اگر ميخواستند تنها به عبادت بپردازند كه جوامع طاغوتي با آنها كاري نداشتند و همه حكام و سلاطين موافق بودند كه آنها به عبادت خودشان بپردازند. اگر دين ربطي به سياست ندارد، چرا پيامبر (ص) به مدينه آمدند و حكومت تشكيل دادند؟ حكومتداران را به خود واميگذاشتند و خودشان هم مشغول عبادت و نماز در مسجد ميشدند. بنابراين اينها مسايلي انحرافياند و همانطور كه گفتم، دين برنامه زندگي انسان در اين دنياست كه شامل همه مسايل او ميشود، مثل حكومت، ارتش، اقتصاد، فرهنگ و ... كه فقط اسم آنها از هم جداست.
درباره حكومت اسلامي و تفاوت آن با جمهوري اسلامي حرفهايي از گوشه و كنار زده ميشود؛ در اين باره بگوييد.
اين مسأله هم يكي از همان اشتباهاتي است كه رواج دارد و به نوعي بازي با الفاظ است. ما وقتي از حكومت اسلامي حرف ميزنيم. منظور حاكميت اسلام است و وقتي درباره جمهوري اسلامي سخن ميگوييم، يعني اينكه اسلام در اين كشور اجرا ميشود. اين دو با هم فرقي ندارند. اما عدهاي اصرار دارند كه اينها را از هم جدا كنند. با كمي تعمق، تعقل و تفكر ميتوان فهميد كه حكومت اسلامي حاكميتي بر مبناي اصول اسلامي است و اداره كشور برآن اساس است؛ جمهوري اسلامي هم همين معنا را ميدهد. شوراي نگهبان هم به همين معناست كه همه تصميمات اين كشور براساس اسلام باشد.
اين يعني كه حاكميت اسلامي نيست و نبود حاكم اسلامي منجر به وجود شوراي نگهبان ميشود؟
شوراي نگهبان مجموعهاي است كه تمام مصوبات مجلس را از لحاظ انطباقش با اسلام بررسي ميكند. حتي به اين هم اكتفا نميشود و اگر دولت هم مصوباتي دارد، بايد جايي به عنوان ديوان عدالت اداري باشد تا مصوبات دولت هم براساس اسلام و منطبق با آن باشد.
شوراي نگهبان را چه كسي تعيين ميكند؟
اينكه شوراي نگهبان توسط چه كسي و چگونه تعيين ميشود بحث ديگري است؛ ما درباره عملكرد حرف ميزنيم.
اگر انتخاب اعضا نادرست باشد، حكومت اسلامي دچار خدشه ميشود در حالي كه جمهوري اسلامي برجاي خود باقي است. آيا اين همان تفاوت حاكميت و جمهوري اسلامي نيست؟
خير. ما تعريف كرديم كه در اين نوع حكومت بايد تمام احكام اسلامي تا ظهور امام زمان (عج) حفظ شود. در قانون اساسي هم تصويب شده كه در جمهوري اسلامي هيچ اصل غيراسلامي نبايد باشد.
اگر اينگونه باشد چون اين اتفاق به طور دقيق عملي، نميشود و حاكميت اسلامي به طور مطلق اجرا نخواهد شد مجبوريم قايل به تفاوت و جدايي معناي حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي باشيم.
خير. در اين جا آنچه مطرح ميشود اين است كه ما توانايي پياده كردن كامل اسلام را نداريم. اگر در دنيا اصطلاح خلافت اسلامي به جاي حكومت اسلامي رايج بود و نام حكومتمان را خلافت اسلامي ميگذاشتيم، آيا باز هم اين مسايل مطرح ميشد كه در كشور بايد همه اصول اسلامي رعايت شود؟ در قانون اساسي ما چه در مقدمه و چه در اصل قانون اساسي تصريح شده كه تا ظهور امام زمان (عج) بايد احكام اسلامي اجرا شود، اينكه اجرا نميشود مثل اين است كه به ما ميگويند غيبت حرام است اما غيبت ميكنيم. نه حكم تغيير ميكند و نه در تعريفش تغيير حاصل ميشود.
اما وقتي من غيبت نميكنم يعني در حال رعايت حلال و حرام آن هستم و وارد حيطهاي ميشوم كه در آن جا حاكميت اسلام برقرار است.
به هر حال اين نظر شخص من است كه گفتم.
كتابهاي سياسي را از سياستمداران ديگر مطالعه ميكنيد؟
بله مطالعه زيادي در اين زمينه دارم.
وضعيت كتابهاي سياسي را در ايران چگونه ميبينيد؟
نويسندگانمان در ايران از نظر سياسي وضعيت خوبي دارند اما ضعف ما در اين است كه كتابهاي ترجمه نسبت به تأليف زيادند و متأسفانه در كتاب هاي ترجمه شده هم اين اشكال است كه بدون نقد و اظهار نظر ترجمه ميشوند. بعضي از مطالب كتابهاي ترجمه شده بسيار غلط اند و اشتباهات واضح و فاحشي دارند. اما مترجم فقط ترجمه كرده و گذشته است.
در اصول اشتباه است يا در موضوع و ...؟
در تعريف و در اصول و در بسياري از موارد ديگر. آخرين كتابي كه ترجمه بوده و خواندهام، كتابي است به نام «آمريكا و اسلام سياسي» كه نويسنده آن آمريكايي است. متوجه شدم كه اين نويسنده در موارد متعددي مسايل اسلام را نفهميده و مترجم هم همان گونه ترجمه كرده و حتي يك پاورقي ننوشته كه نويسنده مطلب را اشتباه فهميده است و اين در كتابهاي ترجمه مشكل بزرگي است. مثلاً در بخشهاي تاريخ كتابي است به نام «شكست شاهانه» از «ماروين زونيس» كه در بسياري از مباحث آن اشتباهات بزرگي به چشم ميخورند. يا مثلاً كتاب ديگري به نام «شير و عقاب» اثر «جيمز بيل» كه البته اشتباهات كمتري دارد زيرا 10 سال در ايران بوده و گويا همسرش هم ايراني است. اما متأسفانه مترجمان ما حتي همت نكردهاند با كساني كه با سياست آشنايند، درباره ترجمه كتابها مشورت كنند و از آنان در تصحيح كمك بخواهند.
اين مسأله به نظارت وزارت ارشاد مربوط نميشود؟
مربوط است و به نظر مي رسد كه وزارت ارشاد در بعضي از موضوعات كارشناس زبدهاي ندارد. كتابي به نام «تاريخ سياسي اسلام» از نويسنده بزرگ مصري بنام «حسن احمد حسن» به چاپ رسيده كه ظاهراً كتاب معتبري هم هست، اما اشتباهات بسياري دارد كه مترجم حتي در پاورقي هم چيزي ننوشته و نگفته كه مثلاً شيعه هم در اين باره حرف هايي دارد. اين بسيار بد است. اين كتاب تحريف و دروغ آشكار است و نبايد اجازه انتشار آن داده ميشد.
بنابر آنچه گفتيد چه آسيبهايي كتابهاي سياسي را در كشورمان تهديد ميكنند؟
بزرگترين آسيبي كه علوم سياسي ما را تهديد ميكند، اين است كه نويسندگان و مترجمان ما از قرآن و معارف ديني و سيره پيامبر(ص) و ائمه معصومين عليهمالسلام اطلاع كمي دارند يا هيچ اطلاعي ندارند. قرآن اين همه مباحث سياسي دارد كه اصلاً نميدانند. مثلاً در آيه اي از قرآن كه مي گويد: ان الفرعون علي في الارض و جعل اهلها شيعا .... 14 محور سياستهاي استكباري ديده ميشود كه من آنها را از اين آيه بيرون كشيدهام. بعضي فكر ميكنند كه قرآن كتاب دعاست در حالي كه 100 سال پيش نخست وزير وقت انگلستان «گلدستون» در مجلس عوام انگليس قرآن را روي دست گرفت و گفت اين كتاب سياسيترين و انقلابيترين كتاب دنياست و اگر مسلمانان بخواهند و بفهمند كه در اين كتاب چه نوشته شده، امكان ندارد تسلط ما را بر خودشان بپذيرند. اما امروز بسياري مردم ما نميدانند و در علوم سياسي، مديريت، جامعهشناسي و روانشناسي و ... به قرآن مراجعه نميكنند، در حالي كه آنچه در قرآن است بسيار عميق و اساسي است.
به نظرتان افراد يك جامعه بايد اهل سياست باشند يا الزامي براي اين مسأله نيست؟
ما دو رشته علمي داريم كه بسيار پيچيدهاند. يكي سياست است و ديگري علم پزشكي كه متأسفانه بسياري ازمردم، هر چه كم اطلاع ترند، در اين دو زمينه بيشتر اظهار نظر ميكنند! مثلاً اگر كسي بگويد سردرد دارم سريع برايش نسخه ميپيچند. در زمينه سياسي هم اينگونه است، به محض اين كه بحث سياسي پيش ميآيد، به تجزيه و تحليل ميپردازند، در حالي كه هيچ اطلاعي از موضوع ندارند. زماني كه در وزارت خارجه مشغول به كار بودم، حرفهايي از مردم ميشنيدم كه بسيار عجيب بودند. اخباري را نقل مي كردند كه حتي ما در وزارتخانه نشنيده بوديم!
اين خوب است يا بد؟
مردم عادي بايد در حد معمولي بدانند، اما عدهاي به صورت تخصصي وارد سياست ميشوند. همينطور كه مردم در پزشكي بايد در مسايل بهداشت فردي و رعايت و حفظ سلامتي خود آگاه باشند اما لزومي بر داشتن تخصص پزشكي ندارند؛در سياست هم همينطور است. بايد مسايل سياسي، در حدي كه دشمن را از دوست تشخيص دهند و در مقابل ضربهها و زيانهاي سياسي و فرهنگي بايستند، بدانند. اما سياستمدار بودن براي همه لزومي ندارد.
به نظر شما آگاهي سياسي مردم بيشتر با خواندن كتاب تأمين ميشود يا رسانههاي ديگر؟
قشرهاي مردم متفاوتند؛ آناني كه سواد كمتري دارند و معمولاً حوصله و توان خواندن كتاب را ندارند، رسانههاي ديگر برايشان مؤثرتر و كارسازترند، به ويژه راديو و تلويزيون. اما براي قشر باسواد حتماً خواندن كتاب تأثير بيشتري خواهد داشت.
وضعيت كتاب و رسانه در ايران چقدر مطلوباست؟
متأسفانه در بخش رسانه، نارساييهاي زيادي داريم و در بخش كتاب نيز گويا كنترل و نظارت دقيقي، آنچنان كه بايد، نيست و تعريف نشده. اينكه دهها كتاب مبتذل مربوط به روانشناسي، تعبير خواب و رويا و رمل و فرقههاي شيطانپرستي و ... در كشورمان به فروش برسند، به صلاحمان نيست. البته كتابهاي خوب و ارزشمند كم نيستند اما ناقصند. همانطور كه قبلاً گفتم در مورد ترجمه به ويژه وزارت ارشاد بايد خط بدهد و بايد ترجمههاي ما با نقد و نظر همراه و با جامعه ما هماهنگ باشد. نكته ديگر اينكه در حال حاضر اينترنت و كتابخانههاي مجازي و اينترنتي رقيب كتاب شدهاند و در مواردي هم جانشين آن. موضوع ديگر اين است كه در ايران به محقق و نويسنده آنطور كه بايد بها داده نميشود. محقق با عشق و علاقه خود به كار ميپردازد و در كارهاي سنگين تحقيقاتي نسبت به محروميتها گذشت دارد. بنابراين عملاً در زندگانياش با كاستيهايي روبرو ميشود كه براي اين موضصوع هنوز فكري نشده است. در بسيار از كشورها معمولاً زندگي محققان درجه يك را تأمين ميكنند و اين باعث ميشود كه محقق كاملاً آزادانه و بدون دغدغه فكري به پژوهش و تحقيق بپردازد. البته سود آن هم، متوجه كشورش ميشود. مثل نوآوريها و نظريهپردازيها، نقدهاي اساسي و ... كه براي كشورش سودمند است.
درباره رسانههاي ديگر؟
مشكل اساسي رسانههاي ديگر سياستزدگي است كه در آنها محسوس است.
سياستزدگي يا حزبزدگي؟
فرقي نميكند؛ همان كه در جهت مديريت آن است .
و بعدي؟
دوم اينكه آنچه درباره كتاب گفتم در رسانههاي ديگر هم وجود دارد. به كيفيت توجه زيادي نميشود. مثلاً از مبارزان و كساني كه زندگيشان را در زمان رژيم گذشته يا بعد از انقلاب براي سامان كشور گذاشته و قهرمانانه زندگي كردهاند، فيلم زيادي ساخته نشده در حالي كه حق اين بود كه تا الآن لااقل 100 فيلم درباره 100 قهرمان ساخته باشيم.
چرا اينگونه است؟
اين مسأله برميگردد به تخصص و داشتن مهارتهاي لازم براي به كارگيري هنر و تكنولوژي در رسانه و ما آنقدر كه بايد داشته باشيم نداريم.
دو كتاب از كتابهاي شما اختصاص دارد به ماجراي 15 خرداد. چه علاقهاي به اين ماجرا داشتهايد كه شما را به نوشتن دو كتاب در اين باره كشانده است؟
نخست اين كه من در جريان 15 خرداد بودم و ديگر اينكه اين واقعه، حادثه بسيار مهمي در تاريخ معاصر ماست و حضرت امام (ره) به درستي فرمودند:«پانزده خرداد مبداء انقلاب است». به علاوه اينكه ما در آن روز، تعداد بسيار زيادي شهيد داديم و من ميخواستم تا جايي كه مقدور است، اداي دين را نسبت به شهيدان آنروز انجام دهم تا اين جريان زنده بماند. در اين كتاب 2 جلدي «قيام پانزده خرداد به روايت اسناد» به جز اينكه از اسناد به جا مانده از رژيم گذشته استفاده كردهام، به مباحث قبل و بعد از 15 خرداد هم پرداختهام. به اين ترتيب دقيقاً نشان دادهام كه چرا انقلاب اسلامي بوجود آمد.
عنوان هاي آثارتان، هم فرهنگياند و هم سياسي. خودتان بيشتر دوست داريد چهره سياسي باشيد يا فرهنگي؟
فرهنگ و سياست از هم جدا نيستند ولي در عين حال به دليل اينكه من مبارز بودم و در مشاغل بعد از انقلاب كه مشاغل حكومتي به شمار ميآمدند يا در سپاه پاسداران مشغول به كار شدم، به حوزه سياست علاقه بيشتري دارم. ضمن اينكه اهميت فرهنگ و نقش آن را زياد ميدانم و در اين زمينه هم چه در زندان و چه بيرون كار كرده و نوشتهام. البته اگرچه بعضي از مصاحبهها و مقالات و كتابهايم فرهنگي اند اما بيشتر در زمينه سياسي تسلط دارم.
به ياد داريد نخستين كتابي كه خوانديد چه بود؟
به طور دقيق خير. شايد «مختارنامه» بود يا اگر نخستين كتاب نباشد جزو نخستين كتابهايي بود كه خواندهام. كتاب ديگري به نام «عاق والدين» كه به شعر بود و كتاب ديگري هم به نام «موش و گربه» از عبيد زاكاني. اين كتابها نخستين كتابهايي بودند كه در سالهاي سوم و چهارم ابتدايي خواندم.
آخرين كتابي كه خواندهايد؟
كتابي است درباره نظريات مرحوم آيتا... طالقاني در زمينه تفسير قرآن و سيره مبارزاتي ايشان. چند روز پيش به مناسبت صدمين سال تولدشان خواندم.
بهترين كتابي كه تا به حال خواندهايد؟
سه كتاب در زندگي برايم بسيار جالب و مؤثر بودند. يكي كتاب «جهان كم رشد» يا به نام ديگري كه ترجمه شده «جهان توسعه نيافته» از نويسنده فرانسوي به نام «يون كيت» كه آن را در سال 1348 خواندم و تا چندين سال جزو كتابهايي بود كه به آن مراجعه ميكردم و كتاب بسيار ارزندهاي بود. كتاب ديگري هم بود از استاد شهيد مرتضي مطهري به نام «عدل الهي» كه بسياري از پرسشهاي سياسي و مذهبي و اجتماعيام را پاسخگو بود. اين كتاب را در زندان دوره پهلوي خواندم. كتاب ديگري كه استفاده زيادي از آن بردم «شير و عقاب» اثر «جيمز بيل» بود درباره تاريخ روابط ايران و آمريكا كه مباحث بسيار اساسي در آن آمده است.
كسي در زندگي سياسي شما و گرايشتان به اين سمت و سو مؤثر بوده است؟
مرحوم پدرم تأثيرگذار بودهاند. با اينكه كاسب بودند اما به مسايل سياسي ميپرداختند و با مرحوم كاشاني و فدائيان اسلام و ... رفاقت و رفت و آمد داشتند و تا اواخر عمرشان هر شب روزنامه ميخواندند؛ كتابهاي تاريخ را مطالعه ميكردند و بحثهاي سياسي شان را ميشنيدم و نيز سالهاي 1330 تا 1332 ما را با خود به راهپيمايي ميبردند. بعد از آن در سالهاي دهه 40 حوادثي كه اتفاق افتاد كمكم علاقمنديم را به مسايل سياسي بيشتر كرد و فعال سياسي شدم.
اگر بخواهيد جاي يكي از شخصيت هاي سياسي دنيا باشيد چه كسي را ترجيح ميدهيد؟
تا به حال در اين باره فكر نكردهام.
و جاي كدام نويسنده؟
جلال آل احمد برايم شخصيتي جذاب و گيراست. قلمش، فكرش و شهامتش بسيار جالب است. همين طور دكتر شريعتي كه داراي خلاقيت ذهني، شهامت و وسعت اطلاعات بود.
رمان هم ميخوانيد؟
خير.گاهي در زندان رژيم گذشته ميخواندم مثل ميشل استروگوف، بينوايان و گوژپشت نوتردام اما بعد از آن نخواندم.
اهل شعر هم هستيد؟
خيلي نه. گاهي چيزهايي سرودهام.
اگر بخواهيد كتاب شاعري را بازكنيد ترجيحتان با كدام شاعر است؟
سعدي. من عاشق گلستان سعديام و كليات و بوستانش. فكر ميكنم شخصيتي به جامعيت سعدي در ادبيات و شعر نداريم. حافظ بسيار برجسته است ولي سعدي همه جانبهتر است. شايد در پاسخ به پرسش شما كه ميخواهم جاي چه كسي باشم، بتوانم بگويم سعدي. زيرا هم سياستمدار است، هم عارف، هم شاعر.
از شاعران معاصر؟
علي معلم و قيصر امينپور و كمي كه به عقب برگرديم، شاعران مبارزي كه قبل از انقلاب بودند، مثل نعمت ميرزا زاده كه البته بعد از انقلاب مسيرش عوض شد و سحوري كه در آن دوران فوقالعاده بود و در زمان نزديكتر به ما، اشعار امام (ره) را بسيار دوست دارم و به حق نميتوان از عظمت آن گذشت، اگر چه گاهي معني آن را نميفهمم اما ميدانم كه عظمت دارد.
اهل ورزش هم هستيد؟
بله. در دوران جواني واليبال و فوتبال بازي ميكردم و در زندان پهلوي پينگپنگ و واليبال. اما بعد از آن فقط نرمش صبحگاهي حدود 20 دقيقه انجام ميدهم.
چند فرزند داريد؟
دو فرزند دارم. يك دختر كه فارغالتحصيل زلزلهشناسي در مقطع كارشناسي ارشد است از دانشگاه تهران و يك پسر كه دانشجوي سال اول دانشگاه صنعتي شريف است.
دوست داريد وارد سياست بشوند؟
خودشان تصميم ميگيرند و من دخالتي نميكنم.
به جاي خبرنگار از آقاي جواد منصوري سؤالي مطرح كنيد كه نپرسيده است؟
آينده كتاب و نگارش را در ايران آينده چگونه ميبينيد؟
و پاسخ؟
دانش مكتوب قابل عرضه در سطح جهاني، بسيار كمتر از گذشته خواهد بود. اگر در گذشته توانستيم كتابهايي را در سطح بينالمللي عرضه كنيم، مثل كتابهاي جلال آل احمد به عنوان يك صاحب قلم و نظريه پرداز و يك روشنفكر و آزادانديش، در آينده اينگونه نخواهد بود و بهرغم تعداد دانشجويان علومانساني كه بسيارند، چيزي براي عرضه جهاني نداريم. حتي دايرةالمعارفها هم آن كيفيتي را كه بايد داشته باشند،ندارند. اينها همه به مسكلاتي كلي كه در كشورمان داريم برميگردد.
آثار:
25 سال حاكميت آمريكا در ايران
فرهنگ استقلال
مقدمهاي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
جنگ فرهنگي عليه انقلاب اسلامي
شناخت و تحليل پديدههاي سياسي
سير تكويني انقلاب اسلامي
فرهنگ استقلال و توسعه
قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك
هويت سياسي و نهادهاي اجتماعي
خاطرات جواد منصوري
قيام 15 خرداد (تاريخ تحليلي نهضت اسلامي)
آمريكا و خاورميانه
چالش هاي ايران و آمريكا
نظام سلطه در قرن 21
چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۵:۲۰
نظر شما