سرانجام انتظارها به پایان رسید و جدیدترین رمان «کورنلیا فونکه» پرفروشترین و مشهورترین نویسنده آلمانی آثار تخیلی منتشر شد./
این نویسنده آلمانی که متولد 10 دسامبر 1958 در شهر «دورستن» در ایالت نوردراین وستفالن است و سالیان دراز در هامبورگ زیسته، در کالیفرنیای آفتابی، یک دنیای جدید را خلق کرده است.
قهرمانان این اثر جدید «فونکه» که آثارش به 37 زبان دنیا ترجمه شده ، دو برادر به نام های «یاکوب و ویل رکلس» هستند که نام کوچکشان یادآور «برادران گریم» است. این نویسنده 52 ساله در مصاحبهای با خبرگزاری آلمان به کتاب جدیدش و دیگر ایدههایش برای کتابها پرداخته و از این که به شکل روزافزون به استفاده از ای بوکها نیاز دارد، پرده برداشته است. مشروح این مصاحبه به شرح زیر است.
گفته بودید که باورنداشتید پس از خداحافظی با دنیای سهگانه «جوهری» به سرعت دنیای تازهای پیدا کنید. چرا اینطور فکر میکردید؟
بیشتر نویسندگان آثار تخیلی در زندگیشان تنها با یک دنیای بزرگ واقعی روبه رو هستند. براي همين بود که پس از دنیای سه گانه «جوهری» به خودم فکر کردم. شاید در ابتدا و چه بسا برای همیشه تنها به کتابهای کوچک یا تک عنوانی می اندیشیدم و ناگهان برای رسیدن به تمایز، در دنیای کاملا جدیدی سرمایه گذاری و بزرگترین تمایل را احساس کردم که در آن دنیا چند سالی را به سر ببرم.
دچار این ترس هستید یا بودهاید که ممکن است ایدههایتان به آخر برسند؟ در این لحظات چه چیزی به کمکتان میآید و یا تخیل شما را برمیانگیزد؟
نه. هرگز چنین ترسی نداشتهام. بر عکس این مشکل را دارم که به طور پیوسته ایدههای نو و جذابی مییابم که همواره تصمیم گرفتن در قبال آنها را برايم مشکل ميكند و نميدانم دو یا سه سال آینده را بايد با کدام ایده سپری کنم. در محل نوشتنم تحقیقات ادبی در مورد سه دنیا و ایده دیگر روی هم انباشته شده که در ميان آنها طرح دو کتاب دیگر از دنیای «رکلس» نیز جاي دارد. احتمالا این پروژه را در مقابل خواهم داشت که از همه بیشتر به «رکلس»پرداخته شود که یک چالش کاملا متفاوت است.
شما با «لیونل ویگرام» تهیه كننده سینما زیاد همکاری می کنید. آیا همراه او دنیای «رکلس» را در پشت آینه کشف کردید؟این اتفاق چگونه افتاد؟
داستان «یاکوب رکلس» همان اندازه که متعلق به من است، به «لیونل» نیز تعلق دارد. ما ماهها، شش تا هشت ساعت در روز در مورد هر يک از کاراکترها و هر قدم از داستان با هم بحث میکردیم و بتدريج جلو ميرفتيم. ما بیش از دو سال، هر روز نسخه های جدید را با هم رد و بدل و برای هر نسخه جدید هفتهها زمان صرف میکردیم تا با همکاری هم بهترین راه را از طریق پیچ و خم ها پیدا کنیم. این یک تجربه باورنکردنی الهام بخش بود که برای نخستین بار نه تنها در مغزمان بلکه با دیگری، یک جهان خیالی را کشف و شناسایی کنیم.
و «ویگرام» در این داستان تا چه حد تاثیرگذار بود؟
در این کتاب هیچ فصلی خاصی وجود ندارد که ایدهها و تفکرات هر دوی ما را در خود نداشته باشد. برخی از شخصیت ها مانند «والیانت» و «هنتساو» کاملا متعلق به «لیونل» هستند و من آن ها را نوشتم و در صفحات جان بخشیدم. من همواره تلاش کردم توضیح دهم که میتوانم کمابیش رنگ زرد تندی را نقاشی کنم و او میتواند آبی عمیق را ترسیم کند ولی تنها با دیگران یک رنگ سبز مهیج در درون آن ایجاد میشود. من تنها قادرم برای همه کسانی که با خلاقیت کار می کنند، آرزو کنم که یکبار در زندگیشان چنین تجربه همکاری را داشته باشند. هر چند گاهی بسیار دشوارتر از زمانی است که به تنهایی کار میکنند.
دشوار از چه لحاظ ؟
این همکاری طبیعتا برای ما دشوار است چرا که او به زبان انگلیسی و من به زبان آلمانی مینویسم. بدون حضور پسر عموی من به نام «الیور» که پیش از این رمان تحسین شده «ارباب دزدها» را از زبان آلمانی به زبان انگلیسی برگردانده و هر اثری را بدون خستگی از نو ترجمه کرده ، همکاری من و «ویگرام» امکانپذیر نبود.
شما دو نفر پیش از این فکر کرده بودید که چگونه می توان «رکلس» را روی پرده سینما برد؟
نه، بر عکس. «لیونل» از این تجربه برخوردار بود که او نباید در مورد بودجه و انتخاب بازیگر و بالاتر از آن در مورد این مساله که آیا این داستان را میتوان در دو ساعت بر پرده سینما روایت کرد، فکر کند. فصل های محبوب برای «لیونل» فصل هایی اند که تنها در ذهن قهرمانان کتاب به وقوع میپیوندند و با یک تک صدای درونی سر و کار دارند و این سبکی است که در فیلم به دشواری میتوان از آن استفاده کرد. اما در نهایت او در آکسفورد در رشتههای ادبیات اسپانیایی و فرانسوی تحصیل کرده است. پس از آن که من با «لیونل» آشنا شدم، ناشر آمریکایی من گفت : «کورنلیا او یک فرد سینمایی نیست، یک فرد ادبی است».
این همکاری صمیمی شما با یک فیلمساز در محل زندگی تان در لسآنجلس تا چه حد راه و روش شما را برای پرداختن به یک رمان جدید تغییر داد؟
من از هر اقتباس سینمایی که از کتابهایم صورت میگیرد، استقبال میکنم؛ همانگونه که از کتابهای صوتی و اقتباس های تئاتری آثارم هم خوشحال میشوم. چون هر بار که میبینم چگونه یک هنرمند به روایت داستان من میپردازد، هیجان زده میشوم. اما همواره کتابها برای من مهیج ترین وسیلهاند و آزادی بی پایانی را برای روایت داستان در اختیارم قرار میدهند؛ حتی بسیار بیشتر از یک فیلم گران قیمت. من امیدواری بسیاری دارم، «ليونل» هم همين طور، که «رکلس» در حال حاضر به عنوان یک کتاب در ذهن خوانندگان بسیاری به حرکت درآید و در ذهن هر یک از خوانندگان تصویر خاص خودش را بیافریند. از سوی دیگر من اطمینان دارم که اگر مساله ساخت فیلم بر مبنای یکی از کتاب هایم پیش بیاید، برای این کار هیچ تهیه کنندهای بهتر از «لیونل ویگرام» را نمی توانم آرزو کنم.
با دنیای «رکلس»، آيا «یاکوب و ویلهلم گریم» و میراث داستان اروپا را به عنوان اثر تاریخی شخصی خود قرار داده اید؟ آیا این در اصل تجليلي از برادران «گریم» است؟
من با عرض تشکر تا حدودی محتاطم. زیرا در زمان تحقیقات خود مجبور شدم ثابت کنم که این دو برادر چهره زن این افسانه را به فراخور آرمان های بورژوایی ، یک چهره نجیب و سربه راه ترسیم کردهاند. با این وصف من این امر را مدیون برادران گریم هستم که به عنوان یک کودک داستان های «هنتسل و گرتل» و «راپونتسل» را شنیده ام و «یاکوب گریم» در ذهن من مشابه با خود این شخصیت به نظر میرسد.
افسانههای برادران گریم کودکان زیادی را هم به وجد و هیجان آورده و هم ترسانده است. از نظر شما گیرایی آنها در چیست؟
ما در تمام افسانههای آنها تصاویری را مییابیم که افسانههای محلی آنها را پدید آوردهاند تا واقعیت زندگی انسان ها را نمایان و توصیف کنند. در تصاویر متعلق به افسانه ها تمام ترسهای ما، همه خواستها، بیرحمی انسانها، انتقام جویی و خواستهای درونی اغلب بسیار قدرتمندتر از آن چه در واقعیت تعریف شدهاند، نشان داده میشوند؛ زيرا تصاویر اغلب خود را به شکل وصف ناپذیری قابل درک میسازند. افسانه ها اغلب واپسگرا و بسیار حکیمانه اند و در آن ها همه چیزها مانند حماقت بشری و هوش و ذکاوت و نیز خیر و شر در کنار یکدیگر وجود دارند.
در زمان نوشتن رمان «رکلس» یا پیش از آن ، آیا همچنان در دنیای برادران گریم غوطه ور بودید و داستان های آنها را میخواندید و فیلم برادران گریم را تماشا میکردید؟ آیا هنوز به خاطر دارید که در زمان کودکی کدام داستان را دوست داشتید و از کدام داستان میترسیدید؟
به نظرم بسیار بد است اگر من نتوانسته باشم فیلمی را تا انتها در سینما تماشا کنم. اما بله، برای نگارش رمان «رکلس» بايد افسانهها را يك بار دیگر میخواندم و این تنها شامل افسانههای برادران گریم نمیشود بلکه افسانه های کشورهای دیگر چون اتریش، اسلوونی و مجارستان را که داستان ها در برخی از آن ها اتفاق می افتادند نیز باید میخواندم. اما در میان آن ها «کلفت غازها» داستانی است که مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد. در این قصه سراسب محبوب قهرمان داستان که یک شاهزاده است، از تنش جدا و بر دروازهای آویخته ای می شود که این دختر شاهزاده مجبور است هر روز صبح از زیر آن عبور کند.
شما قطعا ایدههایی برای داستان های بعدی خود در ذهن دارید. خوانندگان آثار شما باید منتظر چه نوع کتابهایی از جانب شما باشند؟
در سال 2011 یک داستان پریان را منتشر میکنم که کار آن را پیش از رمان «رکلس» آغاز کرده بودم. «فریدریش هچلمان» تصاویری شگفتانگیز را برای این کتاب کشیده است. عنوان این کتاب که کتابی کاملا کودکانه و مناسب کودکان هشت تا 12 ساله است، «شوالیه و همراهش» است. با انتشار این کتاب من به کوچکترها نشان می دهم که آنها را پشت آینه فراموش نکردهام. علاوه بر این من در این زمان در این فکرم که کار تصویرگری یک کتاب داستان مصور جدید را خودم شخصا انجام دهم اما نگران آن هستم که به دلیل نبودن زمان ، این اقدام من با شکست مواجه شود. در نهایت دارم روی دومین جلد رمان «رکلس» کار میکنم که 180 صفحه آن را نوشتهام.
هنوز هم در مراسم کتابخوانیهايتان مصرانه از سوی کودکان با این سوال روبه رو ميشويد که دنباله «مرغ های وحشی» چه زمانی منتشر می شود؟
خوشبختانه کودکان کاملا با این قضیه کنار آمدهاند که من دیگر کتابی در مورد مرغها نخواهم نوشت. در این زمینه کتاب هایی در مورد جوجهها اثر توماس اشمیت و فیلمها یا شاید حتی به زودی سریال های تلوزیونی وجود دارد که عطش کودکان را فرو می نشاند.به زودی در کشور انگلستان کتابهایی به شکلی کاملا نو و آنگونه که من دیدم با صفحهآرایی بسیار خوب منتشر خواهد شد و می توانیم ببینیم که آیا مرغهای انگلیسی نیز موفق خواهند بود؟ من از کودکان دلیل موفقیت «مرغ های وحشی» را پرسیدم و پاسخ آن ها این بود که «زیرا آن ها با ما بزرگ می شوند و چون هيچ وقت خوشان را دوست ندارند.»
بچههاي خود شما تا چه حد در نوشتن رمان «رکلس» تاثیرگذار بودند؟
دخترم همواره نخستين خواننده آثار من است و تاثیر خودش را بر این رمان داشته است. پسرم «بن» به شکل اساسی از فیلم ها بیشتر از کتاب ها تاثیر میپذیرد و در نتیجه زمانی که «لیونل» آن را به صورت فیلم درآورد، او به طور کامل از داستان مطلع می شود. اما برخی میگویند که «ژاکوب» نسخه بزرگسالی پسر من است و در این جا آنچه درون آن است مشخص است.
اکنون مشغول مطالعه چه کتابی هستید؟ آیا می توانید تصور کنید که در آینده روی میز کنار تخت خود یک ای بوک داشته باشید؟
الان در حال مطالعه کتاب «سالن گرگ» نوشته «هیلاری مانتل» هستم و در مورد سوال دوم شما باید بگویم که پاسخ من منفی است و من در آینده روی میز کنار تخت خود باز هم کتاب کاغذی خواهم داشت. اما فکر می کنم که برای انجام تحقیقاتم از کتابهای الکترونیکی بیشتری استفاده خواهم کرد زیرا در غیر اینصورت خانه من پر از کتاب می شود. من برای تحقیقات در مورد هر اثرم حداقل 50 و حتی بیشتر کتاب خریداری میکنم و بنابر این کم کم دیوارهای خانه پوشیده از کتاب میشود. ميدانم مجلات را هم روی آی پد مطالعه خواهم کرد.
نظر شما