یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰ - ۱۰:۴۷
نوشيد خون، نواده كوثر ز قحط آب/ عرض‌ادب افشین علا به فاطمه زهرا (س) با ترکیب‌بندی عاشورایی

افشین علا، به مناسبت ایام فاطمیه، قطعه شعری عاشورایی را در قالب ترکیب‌بند به ساحت مقدس حضرت فاطمه (س) تقدیم کرده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، افشین علا، ضمن تسلیت ایام فاطمیه درباره این ترکیب‌بند عاشورایی توضیح داد: معمولا هر سال در ايام فاطميه توفيق سرودن شعری برای بانوی دو عالم نصيبم می‌شد؛ اما امسال به اصرار دوستی ناديده از مشهد مقدس، در اين ايام به سرودن تركيب‌بندی عاشورايی مشغول شدم که حاصل اين تلاش ده بند بر وزن تركيب‌بند محتشم كاشاني شد. امیدوارم حضرت فاطمه (س)، صاحب عزای امام حسین (ع) این اثر را از کم‌ترین غلام شاعر اهل بیت (ع) بپذیرند.

متن شعر به شرح زیر است:

تقديم دوست كرد و به او داد هرچه داشت
گل‌های خود به تيغ عدو داد هرچه داشت
از باغ خاندان رسالت به راه عشق
قد رشيد و روی نكو داد هر چه داشت
جز خون دل نداد نشان، ساقی الست
اما به او حسين، سبو داد هرچه داشت
آبي چو خواست كوفه ز دشنام و تير و سنگ
پاسخ به آن دهان و گلو داد هرچه داشت
ابليس تا بريده ببيند سر حسين
جرأت به خصم عربده جو داد هرچه داشت
درهم فشرده، خيل شغالان زشت بود
بي‌كس ولی امير شباب بهشت بود

شمر پليد سوی اباالفضل شد روان
می خواست تا دهد به امان جهان، امان
چون رعد و برق در دل آن ماه هاشمی
شرم از حسين و بغض عدو گشت توأمان
از هم چو ذوالفقار علی نامه را دريد
آن سان كه بگسلد به قيامت ز هم، جهان
تنها نه بود مير و علمدار كربلا
هستند خيل ماه بنی هاشم، انس و جان
سقای اهل بيت نبی بود اگرچه شد
دست از تنش جدا ز هجوم حراميان
وقتی كه ديد نعش برادر، بريده دست
فرمود شاه دين: كمرم اين زمان شكست

چون اكبر از پدر طلبيد اذن كارزار
بي تابی حسين علی گشت آشكار
زينب كه ماتم دو پسر ديد و دم نزد
از جا جهيد جانب اكبر، سپندوار
وقت وداع آن شه و شهزاده چون رسيد
پر زد ز خاک، طاقت و از آسمان، قرار
بيش از تمام خلق شبيه رسول بود
اعراب جاهلی پی قتلش در انتظار
در خون چو خفت بر بدن پاره‌پاره‌اش
آن سان پدر گريست كه باران به نوبهار
ای كاش می‌شد از غم چشم تر حسين
جان جهان، فدای علی اكبر حسين

وقتی كه يادگار حسن اذن جنگ خواست
افلاک با حسين ز قاسم درنگ خواست
تنگی گرفت راه نفس گرچه بر عمو
قاسم ز شاه دين فقط آغوش تنگ خواست
در وصف مرگ گفت كه: احلی من العسل
شيرينی شباب ز شمشير و سنگ خواست
چرخ حسود، ماهی دريای جود را
عطشان كنار رود به كام نهنگ خواست
چون ديد شه، نگين برادر به خاک و خون
تا حشر بهر خصم، مكافات و ننگ خواست
قومی كه روی عهد نبی پا گذاشتند
پاس امانت حسنش را نداشتند

پايان نداشت هرزگی چرخ حامله
شد نوبت روا شدن كام حرمله
پس شه شتافت جانب اصغر كه از عطش
افكنده بود در همه آفاق، ولوله
چون تشنگی رساند به لب، جان طفل را
بر گاهواره فلک افتاد زلزله
بيت الحرام جامه‌ی خود را ز تن دريد
آمد صفا به شيون و زمزم به غلغله
بر كف گرفت شه چو پرستوی تشنه را
تير سه شعبه خورد به حلقوم چلچله
واي اين خبر كه داد به طاها و بوتراب؟
نوشيد خون، نواده‌ی كوثر ز قحط آب

اول كسی كه بست ره شاه كربلا
حر بود و بوالعجب كه شد اسطوره ولا
مردانه كرد توبه و در آزمون عشق
با خون خويش داد به آزادگی، جلا
آنسان حماسه ساخت كه روشن ز نام اوست
چشم فلک، چنان كه شب از گنبد طلا
آوازه‌ی ندامت و شرح رشادتش
تاريخ را به غبطه بر او كرد مبتلا
آری سر بريده‌ی او می‌دهد هنوز
از روی نی به جانب آزادگان، صلا
فرمود شه، چو جانب آن كشته رو نهاد:
حقا كه بر تو مادرت اسمی نكو نهاد

وای از سه ساله‌ای كه قيامت به شام كرد
با كار خود قيام پدر را تمام كرد
آل اميه تا كه نبينند روز خوش
محشر به پا رقيه به هر صبح و شام كرد
چون طشت را مقابل رويش گذاشتند
از جا جهيد و بر سر خونين سلام كرد
گه شد ز خويش بيخود و افتاد بر زمين
گاهی ز جا بلند شد و احترام كرد
هم قصه‌ها ز خار مغيلان به شاه گفت
هم زخم تازيانه، عيان بر امام كرد
دختر، سه ساله بود ولی شد شهيد عشق
چون عطر ياس، رايحه‌اش ماند در دمشق

زينب چه‌ها كشيد؟ نگنجد به باوری
چون او نزاده مادر تاريخ، دختری
خاكم به سر كه در دل گودال قتلگاه
چون او كسي نديده گلوی برادری
دريای بی‌كرانه آن سينه صبور
هر گوشه داشت ماهی در خون شناوری
در نزد او يزيد كه باشد؟ خسی حقير
ابن زياد كيست؟ غبار سبک سری
تنها نه شام و كوفه، كه عالم نديده است
دربند و داغديده چو زينب، سخنوری
خجلت برد به روز قيامت زمين از او
مردانگی است تا به ابد شرمگين از او

سجاد را چو طعنه به زنجير و غل زدند
گويی كه تازيانه به ختم رسل زدند
تنها نه جان حضرت زين العباد سوخت
آتش به مصحف و سور از جزء و كل زدند
تا هر قدم ز پاي بيفتد در آن سفر
شام و عراق بين هم از كينه پل زدند
وقت ورود قافله، عالم ز شرم سوخت
خنياگران شام چو طبل و دهل زدند
گل‌های باغ فاطمه بر نيزه بود و خلق
در جشن خويش بر در و ديوار گل زدند
سجاد اسير بود و در آزادگی امير
گريان ز خطبه‌های بليغش جوان و پير

ای شاه دين! عريضه ما را وصول كن
دانم كه نيست قابلت اما قبول كن
اي پاره وجود نبی! نامه‌ام بخوان
پس پاره پاره زير قدوم رسول كن
بر آن نگاه مرحمتی از علی بخواه
يا مستحق گوشه چشم بتول كن
گو با حسن كه از جگر شرحه‌شرحه‌ات
شوری نصيب اين كلمات ملول كن
در وقت احتضار به بالين من بيا
اي سر! ز روی نی به مزارم نزول كن
مگذار نااميد بميرم حسين جان
كاری بكن شهيد بميرم حسين جان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها