به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، بلقیس سلیمانی در ابتدای این نشست كه روز پنجشنبه(20 اسفند) با حضور امير علي نجوميان و محمدعلي علومي، نويسنده رمان «سوگ مغان» در دفتر نشر «آموت» برگزار شد، گفت: علومی، چشم امید ما کرمانیهاست. خوشحالم پس از چند سال که ایشان شلوغی تهران را ترک کردند، دست پر بازگشتند. سال آینده سال محمدعلی علومی است؛ چرا كه از او چند کتاب منتشر میشود. البته من با این شیوه مخالفم و فکر میکنم نزدیکی فاصله نشر باعث میشود که برخی آثار از يك نویسنده دیده نشود. کتاب سوگ مغان یکی از آثاری است که در واقع بن مایههای اسطوره ای یک منطقه را دستمایه کار خود قرار داده است.
وی در ادامه به دلایل رجوع نویسندگان به اسطوره اشاره و تصریح کرد: باید ببینیم مردم چه نیازی به بازآفرینی اسطورهها دارند. ملی پس از حمله اعراب بزرگترین انگیزه فردوسی برای سرایش شاهنامه است. به نظر میرسد نویسندهها وقتی به این موضوع روی میآورند که بحث بحران هویت یا در مقابل آن تقویت روحیه ملی مطرح باشد. اگر از علومی یا دیگر نویسندگان بپرسیم که چرا به اساطیر رجوع کردهاند، حتما پاسخی خواهند داد که به مساله هویت مربوط است. وقتی که یک هنرمند درگیر بحثهای درونی باشد و از خود بپرسد «من که هستم» و «از کجا آمده ام» و «چرا مینویسم» دقیقا در پی همین هویت است. در این رمان نویسنده میخواهد بگوید پشت شهر زلزله زده بم چه تاریخی هست.
سلیمانی درباره روشهای رجوع نویسندگان به اسطورهها نیز گفت: نویسنده به دو طریق خودآگاه و ناخودآگاه به سراغ اسطوره میرود. در حالت ناخودآگاه ما اثر خلق میکنیم، ولی اثرمان بوی و رنگ المانهایی را دارد که از روزگاران دور به ما رسیده است و در روان ما تهنشین شده است. بوف کور مثالی از این نوع کاربرد است. یعنی گفته میشود نویسنده به صورت ناخود آگاه برخی از این اسطورهها را به کار برده است. اما روش دوم شیوهای است که علومی از آن بهره برده است. یعنی به صورت آگاهانه دو اثر اسطوره ای را پایه رمان خود قرار داده است.
نویسنده رمان «بازی آخر بانو» در ادامه سخنانش به اسطورههای کرمانی مورد استفاده در «سوگ مغان» اشاره و گفت: یکی از داستانها، قصه «هفت واد» و دیگری تصرف بم به دست اردشیر بابکان است. هر دو اینها هم در شاهنامه آمده است نامه اردشیر بابکان هم. اردشیر بابکان، موسس سلسله ساسانیان است و برای نخستین بار یک دین را در ایران رسمی میکند. در دوره وی ایران گسترش جغرافیایی زیادی پیدا میکند. اردشیر در کشورگشایی خود به منطقه بم و کرمان میرسد و در آن جا در مقابل پایداری «هفت واد» حاکم آن جا قرار میگیرد.
هفت واد یعنی کسی که هفت پسر دارد. هفت واد، علاوه بر پسران، یک دختر هم دارد که کارش مانند دیگر زنان نخریسی است. داستان نام گذاری کرمان و بم را هم باید در افسانه این دختر پیدا کرد. به گونهای که گفتهاند او وقتی داشته سیب میخورده، از میان این میوه کرمی خارج شده است. او آن را به نشانه خوشیمنی روی دوک نخ ریسیاش قرار میدهد و اتفاقا دستاورد کارش را هم مشاهده میکند. هر روز نخهای ریسیده شده زیاد میشود و کرم هم بزرگتر میشود. کرمان از همین کرم گرفته شده است. این کرم که به اندازه اژدها شده بوده را به یکی از اتاقهای ارگ انتقال میدهند و او از شدت بزرگی با صدای «بم» میترکد. البته این اسطوره به خاطر ورود کرم ابریشم به چرخه اقتصاد بم شکل گرفته و شاخ و برگ یافته است.
در ادامه این نشست، بلقیس سلیمانی درباره سبک و سیاق داستان علومی نيز توضيح داد و گفت: علومی تلاش میکند مولفههای یک رمان پستمدرن، مانند ورود خودش به اثر و پایان باز را در اثرش اعمال کند. یکی از مولفههای رمان پستمدرن و همچنین نثر علومی طنز است.
من آقای علومی را با طنز میشناختم ولی این جا علومی اثر پستمدرنی خلق كرده که طنز در آن غایب است و این جای تاسف دارد.
از سوي دیگر، وی به در همآمیزی شخصیتها خوب پرداخته است. همچنین سیری از دوره باستان به دوره جدید در داستان وجود دارد که از خصوصیات مثبت این رمان است. اما در جایی علومی به نام صدام هم گذر میزند که این خیلی خوب در متن نشسته است. او از اردشیر بابکان و پشنگ و همچنین پیرمرد مارگیر به عنوان شخصیتهای بد در دورههای مختلف میگوید. در جایی هم آقا محمدخان قاجار را به دلیل فجایعی که در کرمان آفریده به زیبایی وارد داستان میکند. اما شخصیت صدام حضور مناسبی ندارد و به سرعت از او میگذرد.
وی همچنین گفت: علومی در رمانش تاریخ را تاریخ وحشت میداند و معتقد است این تاریخ، تاریخ جنگ و دریدن است. سراسر کتاب پر از صحنههای وحشتناک و غیر انسانی است. از طرف دیگر البته آدمهای خوب هم هستند. من با دکتر نجومیان موافقم که صفحههای آخر اضافی هستند. چیز دیگری که به نظرم اضافه آمد صحنهای است که دستنوشتههای دکتر خوانده میشود و شخصیتها میگویند که او یک انسان دو شخصیتی و مریض بوده است. وقتی تم اصلی داستان بر مبنای نمایش وجوه خیر و شر هر انسان است، این که دکترها نویسنده آن را یک انسان دیوانه و غیرقابل اعتنا بدانند به داستان ضربه میزند. این به خواننده سمتوسو میدهد و باعث میشود ابهام مرزهای خیر و شر در داستان از میان برود.
سلیمانی درباره ویژگیهای نثر «سوگ مغان» تاکید کرد: گاهی نثر به روی داستان نمینشیند. مثلا در جایی رمانتیک و در جای دیگر سانتیمانتال است و جهان را یک سره روشنایی میبیند. البته نکته مثبت در این بین این است که حضور شهر کرمان در این داستان آن قدر قوی نیست که آن را تبدیل به یک رمان اقلیمی کند. در حال حاضر عیب بسیار از آثار داستانی این است داستانهای اسطوره ای را میبرند به سمت و سوی اقلیمی، که کار زیبایی نیست و رنگ و بوی ایرانی را ازآن میگیرند. اما او ضمن این که از اقلیم بهره میبرد، اثرش در بست در اختیار آن نیست.
این نویسنده در ادامه باز به اسطورههای موجود در رمان اشاره کرد و توضیح داد: استفاده از اسطوره در داستان مدرن نباید مکانیکی باشد. فقط در صورتی میتوان اسطوره را بازسازی کرد که به درد دنیای امروز بخورد. علومی نیز در این رمان با اسطوره ارگانیک برخورد کرده و آن را در دوران معاصر روایت کرده است.
بلقیس سلیمانی، «سوگ مغان» را از تبار بوف کور دانست و گفت: جد این کتاب و کتابهایی از این دست، رمان «بوف کور» صادق هدایت است. نویسندهای هست که از جهان اطرافش مینالد و میخواهد آنچه بر سرش گذشته را برای سایهاش تعریف کند. مخصوصا صحنه پیرمرد مارگیر در نظامآباد دقیقا تلاش میکند شخصیت پیرمرد خنزر پنزری بوف کور را باز سازی کند و جالب این جاست که راوی سوگ مغان نیز مانند قهرمان بوف کور از پنجره خانهاش این پیرمرد را نگاه میکند. البته این نشانه بدی نیست چون به قول فوئنتس، هیچ اثری یتیم نیست و با یک رمان پیش از خودش نسبت دارد. این در تاریخ ادبیات چیز تازه ای نیست.
امیرعلی نجومیان نیز در ادامه اين جلسه گفت: «سوگ مغان» مرا به یاد فیلم «مطب دکتر کالیگاری» میاندازد. این فیلمی است که سینمای اکسپرسیونیسم آلمان را به دنیا معرفی کرد. اکسپرسیونیسم به فعلیت در آوردن دنیای درون است. علومی هم تلاش کرده دنیای ذهنی خود را بازنمایی عینی کند. انگار انسانی که کابوسهایش را در ما به ازای بیرونی میبیند. تمام این مارها و نمادهای اسطورهای، برگرفته شده از دنیای درونی این نویسنده است. ادبیات اکسپرسیونیسم در دسته مکتب مدرن میگنجد. پرسشی که مطرح میشود این است که آیا «سوگ مغان» یک اثر مدرن است؟ من به این نتیجه رسیدم که این رمان علاوه بر مؤلفههای مدرن، دارای خصوصیات اثر پستمدرن هم هست. من نوعی اختلاط در این رمان دیدم
وی ادامه داد: نقش اسطوره در ادبیات مدرنیستی نقش بسیار مهمی است. استفاده از اسطوره در ادبیات مدرن، برای بیان مسايل روز جامعه است. ادبیات مدرن فقط به دنبال کشف هویت گذشته نیست، ولی میخواهد پلی بزند میان گذشته و امروز جامعه. سوگ مغان دقیقا این کار را انجام میدهد. اين رمان یک داستان بازگشت به خانه است،
وی ادامه داد: اما این پرسش مطرح است که قهرمان در پس این بازگشت به دنبال هویت شخصی خود است یا هویت جمعی را جستوجو میکند. به نظر من میآید که قهرمان تنها به دنبال هویت خودنیست. ما این جا با هویت قومی مواجهایم. داستان یک سوگنامه قومی است. اما تفاوت آن با تراژدیهای کلاسیک در این است که در تراژدی یک قهرمان داریم که مسیری را طی میکند و با یک اشتباه سقوط میکند. اما در رمان «سوگ مغان»، قهرمان به نقطه تراژدی نمیرسد. حتی مرگ او هم مرگی نیست که با داستانهای تراژیک شبیه باشد. این جا زلزله بم استعاره ای از یک سقوط فراگیر است. این رمان درباره زلزله نیست.
نجومیان درباره هویت قومی مطرح شده در رمان نیز توضیح داد: در داستان دو شخصیت داریم به نامهای «پشنگ دیهیم» و «شاهین اسپندار». این دو شخصیت دو قطب خوبی و بدی را در داستان ترسیم میکنند. اسپندار نزدیکترین شخصیت به مغان یا همان سالخوردگان خردمند است. علومی، شخصیت اول داستان، خودش درگیر این تعریف خوب و بد است.
وی افزود: وی در جایی در جایگاه پشنگ است و در جایی دیگر اسپندار. این دو شخصیت در واقع در انسانهای دیگری نیز ظهور میکنند. این موضوع نظریه من را در مورد رمان اثبات میکند که در این داستان با شخصیتهای فردی خاص مواجه نیستیم. این با تراژدیهای شکسپیر فرق دارد. در آن جا ما با شخصیتهای خاص و تعریف شده مواجهیم؛ اما در سوگ مغان با سیلان شخصیتی روبرو هستیم. این برای من جالب است که با یک هویت متکثر رو به رو شوم. این هویت ایران است که با نقب زدن به ادبیات کهن و نوی ایران نشان داده میشود. این یک رمان بینامتنی است. راوی برای روایت، به متنهای متفاوتی متوسل میشود. دقیقا همین جا است که اثر از حوزه مدرنیسم به پست مدرنیسم پهلو میزند. اما من معتقدم این یک اثر پست مدرن نیست. هرچند آخرین فصل اثر تلاش میکند که خودآگاه یا ناخود آگاه پستمدرن باشد.
این منتقد درباره فصل انتهایی اثر گفت: این رمان پر از نمایش زشتیها و افسردگیها و جنون و وحشت است اما ناگهان در آخرین فصل از زیباییها میگوید و از تلاش میکند از تلخیها کم کند و بگوید که زندگی زیباییهایی هم دارد. این در پایان خواننده را دچار شوک میکند، زیرا خوانندهای که تا اینجا با جوهره وحشت روبرو شده است، به فضای تازهای میرسد. این تمهید پستمدرنی در داستان خیلی خوب جواب نداده است و اگر من بودم از خیر این 5 صفحه آخر میگذشتم. زیرا تعبیرهای به کار برده شده کمی کلیشه است. این نخ زیبایی را میتوان در مسیر داستان آورد تا تأثیر بشتری بگذارد. البته در قسمتهای کمی این توصیفها آورده شده است. همین جمله آخر نیز که نوعی صحبت با خواننده است نیز میتواند در میانه کار هم بیاید. این کاری است که نویسندگان بزرگی همچون بورخس نیز انجام داده و توانستهاند از آن طریق ارتباط بهتری با مخاطب بگیرند و او را غافلگیر کنند.
بعد از سخنراني نجوميان، علومی نيز ضمن تشکر از حاضران در جلسه گفت: ادبیات کرمان در حال شکلگیری است. ما در موسیقی سابقهای طولانی داریم. رمانهایی که تحت تاثیر دوره رضا خان نوشته میشد، بیشتر تبلیغاتی بود. بنابراین داستاننویسی به شیوه حرفهای در کرمان مانند سینما یک هنر نو پا است و ادبیات شفاهی در کرمان قالب بوده. به همین خاطر بسیار به جاست که افرادی نظیر «بلقیس سلیمانی» و «محمد شریفی» دارند یک جای خالی در ادبیات ایران را پر میکنند. البته امثال «باستانی پاریزی» و «هوشنگ مرادی کرمانی» را هم نباید نادیده گرفت. این جای خالی که در واقع پاشنه آشیل ادبیات ایران است، نبود نگاه هستیشناسانه است. بسیار از رمانهایی که بزرگان مینویسند، صرف نظر تصویرسازی خوب، نگاه جدیدی به خواننده نمیدهند.
وی افزود: بنابراین در مقابل این چهرهها که تلاش میکنند خلاهای ادبیات را پر کنند و به مخاطب جهانبینی بدهند، بنده در مقامی نیستم که دفاعی از رمانم داشته باشم. بلكه میخواستم در انتهای رمان پرسپکتیوی ارايه دهم که مقداری از زیباییهای دنیا را نیز نشان دهد. ولی با صحبتهای دوستان متوجه شدم این تصویر در رمان به خوبی جا نیافتاده است. به نظرم رسید که نباید در انتها سایه روشن ایجاد میکردم و رمان را با همان قاطعیت جاری در داستان به پایان میبردم.
او استفاده از اساطیر برای داستانگویی را تعمدی دانست و گفت: ما در گذشته خود متون و ادبیات فاخری داریم که باید از آن استفاده کنیم. غربیها از داشتههایشان استفاده کردهاند. همین تعبیر سنتی از انسان که میگوید انسان هم زمان هم شر است و هم خیر بسیار مهم است. خود بحرانزده انسان که از بیرون مددی به او نمیرسد بی پناه است و شایسته پرداخته شدن. ما از اسطورهها و بزرگان علمی و فرهنگیمان غافل ماندهایم و امروز بار سنگینی بر شانههای ناتوان ما قلم به دستان است و طبیعی است که آزمون و خطا صورت گیرد.
رمان «سوگ مغان» نوشته محمدعلی علومی، ماه گذشته در 245 صفحه و قیمت 5000 تومان از سوي نشر آموت منتشر شد.
از این نویسنده به زودی دو رمان «خانه کوچک» و «پریباد» توسط همين انتشاراتي به چاپ ميرسد.
بلقيس سليماني در نقد «سوگ مغان» گفت: گفت: نویسندهها وقتی به بازآفريني اسطورهها روی میآورند که بحث بحران هویت یا در مقابل آن تقویت روحیه ملی مطرح باشد. اگر از علومی یا دیگر نویسندگان بپرسیم که چرا به اساطیر رجوع کردهاند، حتما پاسخی خواهند داد که به مساله هویت مربوط است.\
نظر شما