خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- یکی از مهمترین حوادث سال 1357 که باعث خشمگین کردن مردم و سرعت بخشیدن به انقلاب ۵۷ شد، فاجعه به آتش کشیدن سینما رکس آبادان بود. سینما رکس آبادان در شب هنگام ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ دچار آتشسوزی شد و قریب به اتفاق حاضران در سینما زنده در آتش سوختند. تحقیقات حاکی از عمدی بودن حریق بود؛ گروهی آن را کار عمال دولت پهلوی دانستند و گروهی هم انجام آن را کار مخالفان حکومت طاغوت می دانند. همزمانی این رویداد با اعتراضات و آشوبهای انقلاب ۱۳۵۷ و طولانیشدن رسیدگی به آن در سالهای بعد از انقلاب، گمانهای مختلفی را درباره عاملان این حادثه ایجاد کرد.
درباره حادثه سینما رکس آبادان در کتابهای تاریخی ایران کمتر نوشته شده است اما با این حال نویسندگانی بودند که به این موضوع تاریخی پرداختهاند. در این گزارش به واکاوی این تحلیلها در کتابهای مختلف میپردازیم.
هوشنگ نهاوندی، وزیر آبادانی و مسکن، وزیر علوم و رئیس دانشگاه تهران در دوران محمدرضا پهلوی نیز در کتابی با عنوان «آخرین روزها: پایان سلطنت و درگذشت شاه» درباره این حادثه مینویسد: «روز نوزدهم اوت، که پنجشنبهای بود، اوایل بعد از ظهر، آتشی سینما رکس آبادان، پایتخت صنعت نفت، را سوزاند و ویران کرد و چهار صد و هفتاد و هفت تن که بیشترشان زنان و کودکان بودند خفه شدند یا سوختند و مردند. در آن سکانس بعد از ظهر پیش از پایان هفته، بسیاری از مادران، فرزندان خود را به سینما برده بودند و همه درهای خروجی، با دقت ویژهای قفل شده بود. ماموران آتشنشانی شهر و همچنین آتشنشانان پالایشگاه نفت آبادان نتوانستند کسی را از مرگ نجات دهند. آتشسوزی عمدی بود؛ جنایتی دهشتناک و فراموشنشدنی... حکومت با بیخیالی به این ماجرا پرداخت و گونهای که گویا یکی از حوادث معمول رخ داده است. از مطبوعات خواستند که زیاد به این ماجرا بند نکنند و مطبوعات نیز تقریبا همینگونه رفتار کردند. این روش برخورد، افکار عمومی را شگفتزده و منزجر ساخت. اعلیحضرت در نوشهر بودند و نه نخست وزیر و نه وزیری از دولت او، به خود زحمت رفتن به آبادان را نداد. چرا این روش را برگزیدند؟» (ص 134)
بعد از انقلاب اسلامی در ایران نیز کتابهایی چند در این باره نوشته شد. از جمله کتابی به نویسندگی روح الله حسینیان با عنوان «یكسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)» که به بررسی تفصیلی ماجراهای بعد از انقلاب اسلامی از جمله آتشسوزی سینما رکس میپردازد. تحلیل حسینیان در این کتاب این است که «با همه پیچیدگیهای انقلاب اسلامی ایران، نقش سه عنصر بسیار مهم، برجسته و آشكار بود: ایدئولوژی اسلام شیعی، رهبری امام خمینی و مردم مصمم. در این كتاب به تشریح رهبری امام خمینی و جانفشانیها و جهاد مردم ایران میپردازیم كه چگونه رهبریهای خردمندانهی امام خمینی با اندیشهی شیعی، مردم را به یك آگاهی خودباورانه رساند كه از هرگونه ایثاری برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برقراری جمهوری اسلامی دریغ نكردند و در تمام این مباحث نشان خواهیم داد كه چگونه ملّت با فداكاری، جهاد و شهادت و رهبری با تدبیر و با درایت مسیر حركت تاریخ را به سوی پیروزی هدایت كرد.»
وی در این باره میگوید: «سينما ركس نيز به دادسراي ويژهاي كه بعد از انقلاب براي رسيدگي به اين موضوع تشكيل شد اظهار كرد: هاشم آشور كه بعداً معلوم شد هاشم منيشدزاده، كارگر ريل شادگان و ساكن خرمشهر است، فقط به خاطر فقر و بدبختي و براي كار به عراِق رفته بود. وي تحت فشار در كمتيه مشترك تهران افراد بيگناهي را به عنوان همدست معرفي كرده بود، ولي من زير بار صدور قرار مجرميت نرفتم. رژيم تلاش ميكرد كه وانمود كند مسببين حادثه، روحانيت مبارز تحت رهبري امام خميني بودهاند، روياي طلايي و خيالي ساواك به اين شكل بود كه اينجانب در مقابل راديو و تلويزيونهاي دنيا كه قرار بود در آبادان حاضر باشند، حاضر شوم و با متهمي كه ساخته دست آنها بود و به اقارير بيسر و ته او و معرفي افراد بيگناه ميخواستند جامه حقيقت پوشانده و چنين اعلام كنند كه سينما ركس توسط عمال بيگانه من جمله قذافي در ارتباط با رهبر انقلاب و به دستور روحانيون مبارز اين فاجعه بهوجود آمده اما با مقاومت اينجانب مواجه شد حتي حاضر به استعفاي از شغل خود شدم.»
وی در جایی دیگر مینویسد: «قطعا به آتش کشیده شدن چند سینما، آن هم بهطور پیدرپی، نمیتوانست مسئلهای عادی و معمولی باشد. مسئلهی دوم، موضوع قفل بودن درهای سالن سینما بود. در این رابطه نیز «نجاتیافتگان همگی اظهار کردند که هنگام آتشسوزی، کلیهی درهای خروجی و اضطراری قفل بوده و آنها توانستهاند با شکستن یکی از درهای اضطراری، خود را نجات دهند.»
همچنین محمد محسنیانراد در مقاله «سینمای ایران در آستانه انقلاب اسلامی»، چنین میآورد: «تمام شواهد و قراین حکایت از عمدی بودن این جنایت داشت. اولین مدرکی که برای اثبات این ادعا میتوان به آن استناد کرد، مسئله به آتش کشیده شدن پیدرپی چند سینمای دیگر، قبل از سینما رکس آبادان بود؛ بهطوریکه در روز هفتم فروردین 1357، سینما استیل، واقع در جوادیهی تهران، به آتش کشیده شد. فردای آن روز، سینما بیتا در کاشان طعمهی حریق شد. شش روز بعد، سینمای ورامین و به دنبال آن سینماهای شهر فرنگ مورد حمله قرار گرفت و سینما کسرای تهران به آتش کشیده شد. فواصل نزدیک این آتشسوزیها نشانههایی از عمدی بودن آتشسوزی داشت.» (محسنیانراد، محمد (1372)، «سینمای ایران در آستانه انقلاب اسلامی»، علوم اجتماعی، رسانه، بهار، شمارهی 13، ص 31)
«خروج ممنوع» یکی دیگر از کتابهایی است که به این موضوع پرداخته است. لیلا اشرفی، نویسنده این کتاب آورده است: «شاه، در پی ایجاد جو سركوب و خفقان، باور كرده بود كه تنها حركت جدی علیه رژیم شاهنشاهی را در نطفه خفه كرده است و از این همه اقتدار (!) به خود میبالید. در ظاهر نیز به جز تحركات یك سری تشكلها و سازمانهای انقلابی و معدود افرادی كه مشتری دائم ساواك و بازجوهایش بودند، توده مردم همراهی چندانی با امام و انقلاب نداشتند. اما چه كسی تصور میكرد كه رژیم، به دست خود، اسباب همراهی توده مردم با حركت حضرت امام (ره) را فراهم كند؟ رژیم پهلوی، با چند اشتباه استراتژیك كه به حماقت میمانست، كاری را كرد كه تمام گروههای مخالف و معارض با رژیم، سالها به دنبال دستیابی به آن بودند: بسیج مردم علیه شاه، یكی از این اشتباهات، آتش زدن سینما ركس آبادان و دیگری، ضرب و جرح مردم در مقدسترین مكان كرمان: مسجد جامع كرمان بود. تأثیر این دو واقعه بر پیروزی انقلاب را میتوان در فاصله زمانی اندك میان اتفاق افتادن این فجایع تا 22 بهمن 1357 و ظهور و بروز آنها در شعارهای مردم علیه رژیم، در ماههای بعد جستجو كرد.»
نظر شما