چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷ - ۱۵:۴۰
فردا «سلينجر» 90 ساله مي‌شود

فردا پنج شنبه اول ژانويه، سالگرد 90 سالگي نويسنده مشهور آمريكايي «جروم ديويد سلينجر» است._

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) به نقل از «نيويورك تايمز»، احتمالا براي تولد «سلينجر» جشني برپا نمي‌شود، يا شايد اگر هم بشود كسي از آن باخبر نخواهد شد. بيش از 50 سال است كه آقاي «سلينجر» در شهر كوچكي به نام «كورنيش» عزلت اختيار كرده است. مدت‌ها فرستادن گزارشگران از سوي روزنامه‌ها براي كسب خبري از او به نوعي يك تفريح ورزشي محسوب مي‌شد و سال‌هاست كه همه روزنامه‌ها مي‌دانند كه حتي مردم بومي اين شهر دورافتاده نيز چندان خبري از «سلينجر» ندارند و او در پشت حصارهاي مزرعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كند به سختي سنگر گرفته است. او آنقدر از انظار مخفي است كه «توماس پينچون» كه در برابر او ناياب به نظر مي‌رسد، هميشه در حال گشت و گذار است. 

اين ناپديد شدن «سلينجر» از انظار عمومي چنان موفقيت‌آميز بود كه مخاطبان او هيچ تصوري از چگونگي پشت سر گذاردن دوران ميانسالي و پا گذاشتن به سالخوردگي از او در ذهن ندارند. او با انتشار يكي از نخستين آثارش در سال 1951 كه رمان مشهور«ناتور دشت» است، صداي جديدي از نسل نويسندگان آمريكايي را به گوش جهانيان رساند، كتابي كه به سرعت به اثري يگانه بدل شد. 

«9 داستان» كه 2 سال پس از آن منتشر شد، او را براي از ميان برداشتن سبك قديمي داستان كوتاه و مطرح كردن شيوه جديدي از قصه‌گويي كه مي‌توانست با پرداختن به گريزي كوتاه به حالتي گذرا شكل گيرد، در ميان منتقدان محبوب ساخت. 

در دهه 60 در حالي كه او در اوج شهرت بود، ناگهان در سكوت فرو رفت. «فرني و زويي» مجموعه‌اي از 2 داستان بلند درباره خانواده «گلس» در سال 1961 منتشر شد و پس از آن 2 داستان بلند ديگر درباره همين خانواده با عنوان «تيرهاي سقف را بالا بگذاريد»، در سال 1963 در يك جلد منتشر شد. آخرين كار منتشر شده اين نويسنده «شانزدهم هپ‌ورث 1924» بود كه در 19 ژوئن 1965 در مجله «نيويوركر» انتشار يافت. 

در دهه 70 او ديگر از انجام مصاحبه نيز خودداري كرد، و در اواخر دهه 80 او هر كاري مي‌توانست كرد تا بتواند به وسيله راي دادگاه از انتشار كتابي كه «يان هميلتون» نويسنده انگليسي درباره او نوشته بود و دربرگيرنده بخشي از نامه هاي او نيز بود، جلوگيري كند. 

به اين ترتيب سلينجر در 40 سال گذشته چه كار كرده است؟ اين سوالي است كه سال‌هاست سلينجرپژوهان را درگير خود كرده و آنها را به دادن تئوري‌هاي گوناگوني وا مي‌دارد. برخي مي‌گويند او در اين مدت حتي يك كلمه نيز ننوشته است. برخي ديگر مي‌گويند او در تمام اين مدت در حال نوشتن بوده و مثل «گوگول» در پايان زندگي‌اش قصد دارد تا همه آنها را به دست آتش بسپارد.
 
«جويس مينارد» كه اوايل دهه 70 ارتباط نزديكي با سلينجر داشت در سال 1998 با نوشتن كتاب خاطراتش از زندگي مشترك با سلينجر اعلام كرد كه يادداشت‌هاي او درباره خانواده «گلس»‌ چندين قفسه را دربر گرفته و حداقل دو رمان جديد از ميان آنها سر برخواهد آورد. 

«هپ ورث» كه هرگز در قالب كتاب منتشر نشد ( اما در ايران به دليل نبودن حق كپي رايت اين اتفاق افتاده است) و هيچ شباهتي به ديگر نوشته‌هاي او ندارد، مي‌تواند تنها كليد ما براي رسيدن به اين باشد كه سلينجر چگونه مي‌انديشد.
 
در 1997 «سلينجر» به انتشارات «اورچيزز» كه ناشري كوچك در اسكندريه است اجازه داد تا نسخه‌اي با جلد سخت از اين داستان منتشر كند؛ با اين حال پنج سال بعد اين قرارداد را فسخ كرد.‌ 

از آن زمان هواداران او در حال بررسي اين متن هستند تا معاني پنهان در دل آن را كشف كنند. آيا تمايل امروز نويسنده بر انتشار مجدد «هپ ورث»‌است تا سكوت مشهورش را بشكند؟ ‌يا به جاي آن مي‌خواهد افسانه خانواده «گلس» را براي هيمشه ببندد يا شايد هم  برمبناي شروعي وقايع نگارانه همه آن را منتشر كند؟ 

«هپ ورث» خلاصه‌اي از از يك نامه خلاصه نشدني است – يا بهتر گفته شود بازنويسي يك نامه 25 هزار كلمه اي است كه با شتاب به وسيله «سيمور گلس» 7 ساله در يك اردوگاه تابستاني براي والدينش نوشته شده بود.

درباره سيمور مي‌دانيم كه او چندين زبان مي‌داند و اين نامه را از اردوگاه براي خانواده‌اش نوشته است. اين نامه دربرگيرنده فهرستي از كتاب‌هايي است كه سيمور دوست دارد براي او بفرستند. كتاب‌هايي كه مردم عادي آنها را به مرور در طول زندگي‌شان مي‌خوانند اما او مي‌خواهد آنها را در طول 6 هفته بخواند. اين مجموعه شامل آثار «تولستوي» تا «چارلز ديكنز» مي‌شود و «پروست» و «گوته» را نيز دربرمي‌گيرد.
 
اين نامه كه مثل هر نامه ديگري از يك اردوگاه نوشته مي‌شود، طولاني است، از غم دوري از خانواده نيز بي بهره نيست و تلاش مي‌كند تا توجه خانواده را معطوف خود كند.  

از زاويه اي ديگر كه به نظر منصفانه هم مي‌آيد مي‌توانيم بگوييم او عاشق اين پروژه شده و -نه فقط عاشق سيمور كه - عاشق تمامي اين قبيله شده است. اما چه كسي مي‌تواند او را شماتت كند؟ خانواده گلس يكي از زنده‌ترين، دوست داشتني‌ترين و واقعي‌ترين خانواده ها در همه داستان ها هستند. مشكل اين است كه مثل همه خانواده‌ها،‌ آنها خودشان را خيلي جدي مي‌گيرند و باور مي‌كنند كه بايد به بقيه دنيا درس بدهند. در اوايل دهه 60، كه به طور جدي احساس‌گرايي و اسطوره سازي با تكيه بر جوان‌هاي خانواده «گلس» فوران كرد، ‌منتقدان به سرعت «سلينجر» را نشانه گرفتند و «هپ ورث» را براي ايجاد چنين فضايي، با خشونت تمام محكوم كردند و كنار گذاشتند.  

به طور كلي، آنچه بيش از هر چيز در نوشته هاي «سلينجر» از روح زمانه برخور‌دار است، نثر آن نيست، و حتي بيش از گفت‌وگوها، به ويژه در داستان‌هاي كوتاه و در نيمه دوم «فرني و زويي»، كه هنوز درخشان و تازه به نظر مي‌رسد،‌ ايده هاي آن است. 

با اين همه انزواي آقاي «سلينجر» هيچ نشاني از فروتني و فرزانگي در خود ندارد؛ شيوه او مبالغه‌آميز و شاهكاري از نشانه‌هاي بزرگ يك حس را عيان مي‌كند. با اين وجود آيا او نويسنده‌اي صاحب سبك و تاثيرگذار و اصيل باقي مي‌ماند.

ترجمه : رويا ديانت

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها