شنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۶
همه‌چیز از یک تصویر شروع شد

پری رضوی، نویسنده داستان کودک «سفر در کاموا» داستان خود را داستانِ تصویر دانست و گفت: همیشه بیشترین تأکیدم به بچه‌هایم این بوده است که به حواس پنجگانه‌شان توجه کنند؛ زیرا اگر ما نتوانیم از این حواس فیزیکی که در دسترس هستند استفاده کنیم، به راحتی نمی‌توانیم از حواس تخیل، تعقل و تجسم خود استفاده کنیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ تا به حال برای‌تان پیش آمده است که بخواهید به درونِ یک نقاشی بپرید و فضای آن را تجربه کنید؟ یا وقتی با انگشتان دست یا پای‌تان نقش قالی خانه را رج به رج مرور می‌کنید دوست داشته باشید دنیا یکهو قاطی‌پاتی شود و به درون طرح فرش بروید و بشوید جزو اجزای آن؟ احتمالا کمابیش همه‌مان در زمان کودکی یا حتی بزرگسالی‌مان از این خیال‌پردازی‌‌ها داشته‌ایم و پری رضوی، نویسنده داستان «سفر در کاموا» دقیقا این مساله را برایمان روایت کرده است. داستان، سفر یک خواهروبرادر به همراه گربه و ببری عروسکی است به درونِ طرح ژاکتی که مادرشان دارد می‌بافد؛ سفری خیال‌انگیز که در همان ابتدا باورش می‌کنیم. درباره این داستان کودکانه با رضوی، نویسنده اثر گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
 
سوژه داستان چه‌طور شکل گرفت؟
شب بود. از سر کار برگشته و خیلی خسته بودم؛ طوری‌که حوصله‏‌ی هیچ کار فکری‌ای نداشتم. در اینستاگرام می‌گشتم که تصویری دیدم. آن تصویر آن‌قدر روی من تأثیر گذاشت که باعث شد با آن همه خستگی، پشت سیستم بنشینم. یک ضرب چیزی درباره‌اش نوشتم. بعد در یکی دو جلسه که آن را خواندم از ایده کلی کار خوش‌شان آمده بود و نقدهایی هم داشتند. این‌طور شد که سوژه را ادامه دادم. دوباره چیزی شبیه به آن نوشتم؛ ولی دیدم همین که اول کار نوشته بودم بهتر شده است. روی آن کار کردم و کار کردم و کار کردم. برای کانون فرستادم و آن‌ها گفتند تغییراتی لحاظ کنم. آن‌هایی را که موافق بودم انجام دادم و سرانجام کار تکمیل شد.
 
پس شما از تصویر به متن رسیدید.
بله، من بیشتر وقت‌ها این‌طور هستم. حتی در جلسات نویسندگی هم که چندین سال است تدریس می‌کنم یکی از شیوه‏‌های کارم این گونه است. همیشه بزرگترین تأکیدم به بچه‌هایم این بوده است که به حواس پنجگانه‌شان توجه کنند. اگر ما نتوانیم از این حواس فیزیکی که در دسترس هستند استفاده کنیم، نمی‌توانیم به راحتی از حواس تخیل، تعقل و تجسم خود استفاده کنیم. کسی که حواس پنجگانه‌اش را تقویت نکند نمی‌تواند به خوبی از تخیلش استفاده کند و آن را به کار بیندازد. همیشه تأکیدم در جلسات این است که یاد بگیرید چه‌طور از چشم، گوش، حس لامسه و .. استفاده کنید. در بعضی جلسات، به شاگردهایم تصویری می‌دهم که درباره‌اش هر چه فکر می‌کنید بنویسید یا می‌گویم جلسه بعد یک داستان لامسه بنویسید. خودم هم یک کار بزرگسال دارم به نام «سَدا» - نمی‌توانم بگویم ضعیف است یا قوی، آن را باید خوانندگان نظر دهند- که کاری است درباره صداهای اطراف‌مان. آن داستان صداست. «سفر در کاموا» هم داستان تصویر است که به قول شما از تصویر به متن رسیده.
 
در کتاب «سفر در کاموا» داستان ماجراجویی بچه‌ها درون داستان طرح ژاکت اتفاق می‌افتد. چرا فرم داستان در داستان را انتخاب کردید؟
همان‌طور که گفتم اول آن تصویر را دیدم و بعد که روی متن کار کردم و جلو رفتم، دیدم با این فرم چه‌قدر خوب می‌شود؛ اینکه کاری موازی شکل بگیرد. همیشه دوست داشتم مهربانی و دلسوزی مادرها را نشان دهم. آن‌جایی که مادر احساس می‌کند بچه‌اش در خطر است و پای ببر را کج می‌بافد و دوباره می‌شکافد و درستش می‌کند این به مرور زمان اتفاق افتاد. وقتی که فکر کردم این داستان تخیلی است و بچه‌ها درون ژاکت می‌روند، می‌خواستم داستانی موازی با حضور مادر هم وجود داشته باشد. می‌دانید که، حضور و وجود بچه‌ها برای مادران انگیزه و انرژی است که یک کاری کنند. بافتن ژاکت تنها به دست مادر نبوده، بلکه انگیزه حضور بچه‌ها هم نقش داشته است. بنابراین این داستان دوطرفه است؛ هم بچه‌ها باعث آفرینشش شده‌اند و هم مادرشان.

 
و انگار یک رابطه متقابل بین حضور هر دو وجود دارد؛ هم بچه‌ها برای نجات یافتن از ماجراهای درون ژاکت به مادرشان نیاز دارند و هم مادر به حضور بچه‌ها برای داشتن انگیزه جهت بافت ژاکت.
دقیقا! دیدید که بعضی وقت‌ها نسل قدیم از نسل جدید یک‌طرفه حرف می‌زنند؟ من فکر می‌کنم که همیشه همه‌چیز عامل یک مسأله نیست و می‌تواند مکمل باشد. حتی یک نگاه و یک چیز کوچک می‌تواند باعث انگیزه یک مساله‌ بزرگ باشد. این در تاریخ هم به عینه به ما ثابت شده است.
 
به نظر می‌رسد به دلیل فرم داستان در داستان کمی پیچیدگی در اثر دیده می‌شود. به نظر شما این روایت پیچ در پیچ سفر بچه‌ها در دل نخ‌های کاموا، برای گروه سنی بالاتر از 9 سال به راحتی قابل خواندن و فهمیدن است؟
این را باید از تک تک خوانندگان بپرسیم؛ چون خودم این‌قدر در این کار حل شده بودم که متوجه چنین چیزی نبودم؛ اما خانم نعمتی عزیز، بعضی وقت‌ها برای بعضی کارها نیاز است که چندبار متن را مرور کنیم. خودِ من به عنوان خواننده حرفه‌ای، نیاز دارم که برای بعضی آثار خوانش چندباره داشته باشم. گاهی شاید این خوب است؛ چون آدم را به چالش می‌کشد و گاهی خوب نباشد؛ چون حوصله‌سربر می‌شود. می‌توانیم نگاه دوطرفه داشته باشیم؛ ولی من از جمله کسانی هستم که به راحتی لقمه را به دست بچه‌ام یا خواننده اثر نمی‌دهم. می‌گویم بگذار کمی چالش ذهنی داشته باشد. وقتی کسی برای خواندن داستان بزرگسال از من می‌پرسد چه کتابی بخوانم؟ می‌گویم اول بگو بدانم مذاقت برای مطالعه چیست. کتاب خواندن حالت مذاق‌وار دارد؛ بعضی‌ها کتاب شیرین دوست دارند، بعضی‌ها تلخ و عاشقانه و ... . این‌ها باهم فرق دارند. به این دلیل مستقیم نمی‌گویم چه کتابی بخواند؛ مثلا به کسی که تازه می‌خواهد کتابخوان شود نمی‌گویم هرمان هسه را بخوان یا آلبر کامو را؛ چون سخت‌خوان است. اول از کارهای ساده می‏‌خواهم شروع کند.
یک چیزی را هم بگویم؛ ما فکر می‌کنیم که بچه‌ها نمی‌دانند. آیه‌ای از قرآن می‌گوید «شما از قبل همه‌چیز را می‌دانستید، تمام این‌چیزهایی را که به شما می‌گوییم برای یادآوری است». من به این اعتقاد دارم که ما از اول خیلی چیزها را می‌دانیم، فقط وقتی که می‌خوانیم و ذهن‌مان را به چالش می‌کشیم به یادمان می‌آید. اینکه فکر کنیم بچه‌ها نمی‌دانند و نمی‌فهمند به قول داستایوفسکی، فکر می‌کنند آن‌ها چیزی نمی‌دانند و بچه‌ها را دست‌کم می‌گیرند. این بدترین عقیده است. امکان دارد در آن لحظه متنی را بخوانید و آن بچه نفهمد؛ اما در پس ذهنش باقی می‌ماند، پردازشش می‌کند. شاید نظر من اشتباه باشد، ولی بالاخره تأثیر و نفوذش را خواهد پذیرفت.
 
خلاصه کلام این است که داستان‌ها صرفا یادآوری‌اند؛ بچه‌ها می‌دانند که فلان مطلب خوب یا بد است و داستان فقط آن را یادآوری می‌کند تا در ذهن آن‌ها دوباره مطرح شود.
دقیقا! و اینکه ما هم نباید همه‌اش انتظار داشته باشیم تکرار مکررات کنیم. باید چیزهایی را هم بگوییم که بچه ممکن است در همان لحظه‌ی مطالعه درکش نکند؛ ولی مثلا بعد یک سال چالش ذهنی، بالاخره به دردش بخورد. این را هم بگویم که این‌طور نیست ما گروه سنی بچه‌ها را در نظر نگیریم؛ چون بعضی اعتقاد دارند داستان‌ خواندن صرفا برای لذت بردن است؛ یعنی اگر ما چیزی را برای بچه بخوانیم که آن را نفهمد، از آن لذت نمی‌برد. برعکسش ممکن است؛ ولی به طور کلی نباید اصل لذت را از بچه بگیریم. باید فرایند دوطرفه باشد؛ هم لذت ببرد و هم بفهمد و گیج نشود.
 
عنصر تخیل در داستان قوی است و هر چیزی در آن می‌تواند واقعی شود و حدومرزی ندارد. چیزی که بیشتر برای من نمود داشت این بود که انگار فرم خیال‌انگیز قصه، تسلط زیادی بر محتوای آن داشت و آن را کمرنگ کرده بود. نظر خودتان چیست؟
این می‌تواند دو جواب داشته باشد؛ بعضی وقت‌ها داستان، نویسنده را می‌خواهد و بعضی‌وقت‌ها هم نویسنده داستان را. منتها مساله این است که به نظرم عنصر تخیل در داستان باید غالب باشد. این را هم نمی‌توان قطعی گفت و باز هم بستگی به چیزهایی دارد؛ اما به طور کل دنیای بچه‌ها بیشتر تخیلی است تا محتوایی. محتوا مهم است؛ اما اصل لذت مهم‌تر است. اگر بچه لذت ببرد مطمئن باشید حتما محتوا هم اثرش را خواهد گذاشت.
 
به تصویرگری جالب‌توجه کتاب هم اشاره کنیم؛ تصاویر حتی از متن هم خیال‌انگیزتر هستند. آیا در فرایند تصویرگری دخالتی داشتید؟
تصویری که من در اینستاگرام دیدم و بر اساس آن داستانم را نوشتم با تصاویر کتابم خیلی فرق دارد. ایده‌ای هم درباره تصاویر کتاب در ذهنم داشتم و با تصویرگر ارتباط گرفتم؛ اما او زودتر تصویرگری کرده بود. باید بگویم واقعا از تصویرگر شانس آوردم. در کانون تصویرگران متفاوتی هستند؛ ولی انگار این تصویرگر را برای این داستان آفریده بودند. وقتی تصاویر را برایم فرستاد خیلی لذت بردم. خانم یعقوب‌نژاد آن‌قدر با داستان ارتباط گرفته بود که صفحه صفحه‌ی کتاب پر از انرژی است. او گفت که برای خودم کار جالب و خوبی بود و توانستم از آن انرژی بگیرم. به نظرم خیلی زحمت کشیده است. باز هم باید از بچه‌ها پرسید که از تصاویر لذت برده‌اند یا نه. خود شما چه‌طور؟ از تصاویرش لذت بردید؟
 
بله، برای من هم تصاویر کتاب خیال‌انگیز بود و متن و تصویر مکمل هم بودند و اگر یکی نبود، دیگری می‌لنگید؛ اما درباره فرم تصویرگری‌اش باید صادقانه بگویم آن‌قدرها ایرانی نبود.
بله انگار اروپایی است. قبول می‌کنید که داستان هم چنین حالتی دارد؟
 
بله، در داستان هم المانی از زندگی ایرانی دیده نمی‌شود یا کمتر است.
یک چیزی را به شما بگویم؛ شاید اگر قدیم بود ارتباط گرفتن با کار کمی سخت بود؛ اما حالا به واسطه فضای مجازی با دنیای بیرون ارتباط بیشتری داریم و فرامرزی زندگی می‌کنیم، از این نظر خواندن و دیدن چنین کتاب‌هایی دیگر سخت نیست.
 
چون بچه‌ها با داستان‌ها و تصاویر خارجی آشنا شده‌اند.
آفرین! و آن‌قدر هم زیاد شده است که شاید این کتاب نقطه عطفی برای این مساله باشد که ما در کشور خودمان هم تصویرگران و نویسندگان خیلی قوی داریم که کار خوب تحویل دهند؛ چون خیلی از ناشران فقط آثار ترجمه کار می‌کنند و انگار همه‌چیز باید وارداتی باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها