شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۷
سرشار: بدون ایدئولوژی نمی‌توان اثر ادبی و هنری خلق کرد

محمدرضا سرشار نویسنده و منتقد ادبی در گفت‌وگو با «ایبنا» اظهار کرد که هر نویسنده‌ای ایدئولوژی خاص خود را دارد و در واقع بدون ایدئولوژی نمی‌توان اثر ادبی و هنری خلق کرد. به باور سرشار علت اینکه گاهی ایدئولوژی مطرح شده در اثر حالت ریاکارانه و شعاری پیدا می‌کند، عدم باور یقینی و قلبی نویسنده به آن ایدئولوژی است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- محمدرضا سرشار یکی از نویسندگان صاحب نام حوزه ادبیات‌داستانی است. آثار وی تاکنون، دست کم 36 جایزه را در سطح کشور به خود اختصاص داده و برخی از آنها، در داخل و خارج کشور، به زبان‌های انگلیسی، عربی، اسپانیولی، ترکمنی، ترکی استانبولی و اردو، ترجمه شده‌ است. نشریه بین‌المللی "who is who"، در سال 1373 نام وی را به عنوان یکی از مشاهیر فرهنگ ایران به ثبت رساند. افزون بر این آثار، از سرشار صدها مقاله، نقد و مصاحبه‌های تخصصی، در مطبوعات مختلف کشور به چاپ رسیده است. ضمن اینکه سه فیلم سینمایی از آثار وی ساخته شده و پنج کتاب درباره زندگی و شخصیت فرهنگی سرشار، تألیف و منتشر شده است.
 
چگونه می‌توان از ایدئولوژی در اثری بهره برد و آن اثر شعاری از آب در نیاید؟
نخستین نکته‌ای که باید گفت این است که هیچ نویسنده‌ای را نمی‌توان سراغ داشت که ایدئولوژی خاص خودش را نداشته باشد. حتی آن نویسنده‌ای که به نفی ایدئولوژی می‌پردازد هم نوعی ایدئولوژی برای خودش دارد. با تعاریف متعددی که از ایدئولوژی شده می‌توان مورد اتفاق‌ترین تعاریف را مجموعه‌ای از بایدها و نبایدهای اساسی و بنیادین ارزشی‌ای دانست که سمت و سوی اصلی مسیر زندگی هر شخصی را تعیین می‌کند و به ویژه در بزنگاه‌ها او را در انتخاب‌هایش به سرعت جهت می‌دهد.
 
طبعاً همه ایدئولوژی‌ها مانند یکدیگر نیستند. آنها چه تفاوتی با هم دارند؟
ایدئولوژی‌ها سه دسته‌اند؛ یک دسته ایدئولوژی‌های الهی‌اند و دسته دوم ایدئولوژی‌های مکاتب فلسفی غیر الهی و دسته سوم ایدئولوژی‌های شخصی است. یعنی نویسندگانی که ممکن است به هیچ یک از مکتب‌ها اعتقادی نداشته باشد بالاخره برای خودشان در طول زمان صاحب سلسله‌ای از بایدها و نبایدهای ارزشی می‌شوند و آن بایدها و نبایدها را رعایت می‌کنند. این باید و نبایدها برای آن‌ها جزو بایدها و نبایدهای اساسی‌اند.
 
ایدئولوژی های شخصی از نظر شما چه‌گونه‌اند؟
ایدئولوژی‌های شخصی به لحاظ استحکام و قابلیت دفاع و استناد خیلی ضعیف‌تر از ایدئولوژی‌هایی هستند که از مکاتب الهی و غیر الهی برخاسته‌اند، اما به هر حال برای خودشان یک نوع ایدئولوژی‌اند. همین قدر که شخصی روی یک موضوع ارزشی پافشاری می‌کند - چه در تأیید و چه در نفی موضوع مورد نظر باشد- نشان می‌دهد که او صاحب یک ایدئولوژی است. به این دلیل است که می‌گوییم هیچ نویسنده‌ای نیست که دست‌کم یکی از این سه نوع ایدئولوژی را نداشته باشد.
 
یعنی هر نویسنده‌ای با هر عقیده‌ای یک ایدئولوژی دارد؟ حال می خواهد هر فکری داشته باشد؟
بله، حتی پوچ‌گرایی و نیست انگاری که نوعی نفی عقیده و آرمان‌گرایی را ترویج می‌کند یک ایدئولوژی است. این است که در مبدا بحث باید به این نکته برسیم که هیچ ادعایی مبنی بر رد وجود ایدئولوژی برای انسان عاقل بالغ قابل قبول نیست. یعنی با هیچ منطقی این موضوع جور در نمی‌آید. نکته دوم این است که آیا نوشتن یک عمل است. صددرصد می‌توان گفت که نوشتن یک کردار است و جزو اعمال مهم بشری است. هیچ یک از اعمال مهم انسان خالی از سمت و سو و نیت ایدئولوژیک نیست. در بعضی مکاتب مثل اسلام و خاصه مذهب تشیع حتی در جزئیات زندگی هم حضور و تاثیر ایدئولوژی را می‌بینیم. حتی برای ما تعیین کرده‌اند که چه‌گونه نگاه کنیم، راه برویم، لباس بپوشیم و سخن بگوییم و با نامحرم و محرم چه‌گونه گفت‌وگو کنیم. این ایدئولوژی حتی در جزییات زندگی ما جاری و ساری است. یعنی ایدئولوژی وقتی به مرحله ایمان و باور قلبی می‌رسد، تجلی‌اش در همه اعمال انسان ناخودآگاه است. به عبارت دیگر، این‌گونه نیست که مثلا تصمیم بگیریم چه‌گونه نگاه کنیم بلکه این کار برای ما ملکه می‌شود. نوشتن که دیگر به طریق اولی چنین است.
 
ایمان چه وظیفه‌ای در این بین انجام می‌دهد؟
وقتی پای ایمان به میان آید ایدئولوژی بدون این‌که حالت شعاری و ریاکارانه پیدا کند و توی ذوق مخاطب مخالف بزند در اثر تجلی پیدا می‌کند. به تعبیر دیگر در این نگاه درونمایه که همان جلوه‌های عملی و بیرونی اعتقادات نویسنده است مثل عطری است که از گُل متصاعد می‌شود. مثل شیرینی‌ای است که با نوشیدن شربت، احساس می‌کنیم. ما هیچ‌وقت عطر گل یا شیرینی شربت را نمی‌بینیم اما تمام وجودمان و مشاممان از آن عطر یا کام و ذائقه‌مان از آن شیرینی مطبوع پر می‌شود و تحت تاثیرشان قرار می‌گیریم. شکل درست و فنی و موثر ایدئولوژی در داستان هم همین طور است.
 
پرسش نخستم را دوباره مطرح می‌کنم. باید چه کار کرد که این ابراز عقیده به اصطلاح شعاری نباشد و به قول شما توی ذوق نزند؟
 این‌که گاهی عقیده مطرح شده در اثری توی ذوق مخاطب می‌زند و حالت ریاکارانه پیدا می‌کند علت اصلی‌اش این است که نویسنده هنوز به باور قلبی و یقینی نسبت به آن عقیده نرسیده است. یعنی نویسنده به نوعی ایدئولوژی را به اثر زمینه قرار داده است و ایدئولوژی از خود اثر برنخاسته. چون از وجود خود نویسنده برنخاسته و در وجود خودش هم هنوز صرفاً یک باور ذهنی است.
 
این دو چه تفاوتی با هم دارند؟ مرز بین این دو چه زمانی مشخص می‌شود؟
باور دینی مراحل مختلف دارد. مرحله اول را می‌گویند: اسلام. یعنی تسلیم در برابر حق و اقرار به یکتایی خداوند و پیامبری رسول خدا(ص). در واقع با گفتن زبانی همان اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله(ص) می‌گویند شما مسلمانید. ولی این باورها باور فعلا صرفا ذهنی است. اگر از مرحله ذهن عبور کند و در عمق جان و دل شخص رسوخ کند می‌شود ایمان. بعد از این به آن شخص می‌گویند مسلمان مؤمن. اکثر ما فقط مسلمانیم و تعداد کمی از ما مؤمن هستند. نویسنده‌ای که فقط مسلمان است یا به هر دلیل دوست دارد اثر اسلامی بنویسد (حالا یا به نیت ثواب یا احتمالا با اغراض مادی ) آثارش ازلحاظ محتوا و درونمایه اعتقادی دچار همان مشکلی می‌شود که اکنون شما به آن اشاره می‌کنید و  تعدادی از آثار اسلامی ما به آن مبتلاست.
 
اگر بخواهیم اثری بنویسیم که مطابق با ایدئولوژی اسلامی باشد و شعاری هم از آب در نیاید چه کار باید کرد؟
پیش از هر چیز نویسنده باید ابتدا مؤمن به این ایدئولوژی باشد. یعنی به باور قلبی و یقینی نسبت به آن اعتقادات رسیده باشد. این نخستین گام است و البته کار سختی است و شاید بسیاری از نویسندگان زیر بارش نروند.
 
تکنیک داستان‌نویسی در این بین کجا قرار می‌گیرد؟
مساله مهم پس از ایمان، تکنیک است. گاهی اوقات نویسندگان مؤمن هستند و عقیده راسخ دارند اما شگردهای نوشتن را نمی‌دانند و عجله دارند و می‌خواهند خیلی صریح و لخم و پوست‌کنده حرف‌هایشان را به مخاطب منتقل کنند. اینجا دیگر نویسنده باید نویسندگی را یاد بگیرد. لزوما ایمان برای نوشتن یک داستان اسلامی و ایدئولوژیک حرفه‌ای و قوی کافی نیست. باید تکنیک را یاد گرفت. همان روشی که به نویسنده یاد می‌دهد چگونه حداکثر غیر مستقیم‌گویی را در اثر خودش رعایت کند. این‌که چگونه برای بیان مطالب ایدئولوژیک در اثرش مقدمه چینی لازم را بکند... این‌ها دیگر آموختنی است و باید آثار متأخر و معاصر را که در این زمینه یا سبک و سیاق نوشته شده، به دقت بخواند و هم آموزش‌های معنوی را در این زمینه که در فن داستان‌نویسی آمده بیاموزد. این کار به ممارست نیاز دارد و کار سختی است. یکی از نکته‌های این امر هم توجه دقیق ارتباط مظروف با ظرف است. یعنی اگر درون‌مایه را مظروف بگیریم و قالب داستان را ظرف بگیریم نوع ارتباط این دو مهم است و باید به آن توجه کرد.
 
در این باره بیشتر توضیح دهید.
از نمونه‌های کهن، مانند حکایت، که بگذریم در داستان‌های جدید سعی می‌شود عمق و گستره درون‌مایه به اندازه‌ای باشد که در قالب داستانی که می‌نویسیم بگنجد. یعنی به طور مثال برای یک داستان کوتاه یک درونمایه کوچک باید در نظر گرفت. وقتی به داستان بلند می‌رسیم درونمایه‌های بزرگ‌تر و عمیق‌تر در نظر می‌گیریم و در رمان – از این نظر - حد و حدودی وجود ندارد. رمان می‌تواند طولانی‌تر باشد و امکان طرح درونمایه‌های گسترده‌تر و بزرگ‌تر و متعددتر را دارد. یعنی ما در داستان کوتاه یک درونمایه داریم و به داستان بلند که می‌رسیم یک درونمایه اصلی و
 احتمالا معدودی درونمای‌های فرعی داریم، اما وقتی که رمان می‌نویسیم محدودیت نداریم و بستگی به این دارد که طول اثر چه‌قدر است. توجه به روانشناسی مخاطب در نحوه طرح ایدئولوژی در داستان هم اهمیت دارد. یکی از اشتباهاتی که عده‌ای  از نویسندگانی که اصرار دارند آثارشان رنگ و بوی ایدئولوژیک - اعم از اسلامی یا مثلا مارکسیستی - بگیرد این است که تصور می‌کنند که همه مخاطبانشان با آنها همفکرند. در حالی که نویسنده باید بیاموزد که برای همه بنویسد.  واقعاً باید شرایطش به گونه‌ای باشد که مخاطبان مخالف یا بی اعتنا به آن آرا را نیز در نظر بگیرد. باید ببیند که این گروه از خوانندگان چه واکنش درونی در برابر این درونمایه پیدا می‌کند. این فکر می‌تواند روش نویسنده را  در بیان درونمایه‌های ایدئولوژیک هر چه غیر مستقیم‌تر کند.
 
وقتی که ما مخاطب مخالف را در نظر می‌گیریم به گونه‌ای عمل می‌کنیم و مقدمات و تمهیداتی را در نظر می‌گیریم که او از ما رنجیده نشود. در داستان هم باید مشابه این تمهیدات در نظر گرفته شود. البته در این بین حتماً باید نکته‌ای لحاظ شود و آن این‌که این توصیه‌ها از سوی برخی از دوستان مذهبی و انقلابی سوء برداشت می‌شود. من دیده‌ام که مثلا برخی از نویسندگان انقلابی که سعی کرده‌اند این نکته را رعایت کنند از آن سوی پشت بام می‌افتند.
 
دقیق‌تر بگویید.
یعنی آن‌قدر امتیاز به ایدئولوژی‌ها و شخصیت‌های مخالف در داستان و رشوه به خواننده اثر داده‌اند که وقتی انتهای اثر را می‌بینیم درمی‌یابیم که چیزی برای خود اسلام و انقلاب و نظام باقی نمانده است و در این زمینه، حتی چه بسا نتیجه معکوس می‌دهد.
 
این نمونه از آثار کجای ادبیات ما دیده می‌شود؟
این نمونه از آثار را در میان داستان‌های برخی از نویسندگان دفاع مقدس یا نویسندگانی که زمانی آثار دفاع مقدسی می‌نوشتند می‌بینیم. آن‌ها شروع کردند آثاری نوشتند که شما می‌بینید تفاوتی بین رزمنده مجاهد و بسیجی داوطلب ایرانی با مثلاً ارتشی بعثی مزدور وجود ندارد. این نکته نکته باریکی است و سوء برداشت از این موضوع است. اینجاست که نویسندگی ایدئولوژیک ظرافت‌های خاص خودش را می‌طلبد.

پیشینه این سوژه در خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا):
گفت‌وگوی راضیه تجار، داوود غفارزادگان  و محمدعلی بهمنی را در این باره بخوانید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها