سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۸
قانون ملی شدن نفت ایران، ریشه‌ها و روندها/ چه کسی اعتقادی به ملی کردن صنعت نفت نداشت؟

سهراب یزدانی در کتاب «کودتاهای ایران» نوشته است: کسانی مانند مصدق به ابعاد سیاسی و اجتماعی کارکرد شرکت نفت می‌نگریستند و باور داشتند این شرکت برای آنکه سود هنگفت غیرقانونی‌اش را حفظ کند، حاکمیت ملی ایران را از میان برده، نظام سیاسی‌اش را فاسد کرده و ملتی را به حقارت افکنده است.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): در زمستان ۱۳۲۹ این ذهنیت برای بسیاری از ایرانیان ایجاد شده بود که رزم‌آرا در مقام نخست‌وزیر و با تسلط بر دولت، راه ملی شدن صنعت نفت را بسته است و به جای تلاش در تحقق استقلال کشور خود، به انگلیسی‌های اجنبی و استعمارگر خدمت می‌کند. برای برخی از مخالفان او، ماجرای نفت مسأله‌ای عمیقاً حیثیتی و عقیدتی بود. سهراب یزدانی در کتاب «کودتاهای ایران» می‌نویسد: «جنبشی که برای ملی کردن منابع و صنعت نفت برخاست از این محدوده بسی فراتر رفت. این جنبشی ملی‌گرا بود که خصلت استعمارستیزی داشت و به احیای نظام مشروطه دلبستگی نشان می‌داد. ایرانیان استعمار را با سیاست‌های دولت انگلیس می‌شناختند. رمز عقب‌ماندگی جامعه خود و سرچشمه پلیدی‌های اجتماعی را در دستان سیاستمداران انگلیسی می‌دیدند. سیاست انگلیس نیز در موسسه اقتصادی غول‌پیکر آن – شرکت نفت انگلیس و ایران – نمود می‌یافت. به عقیده این گروه از ایرانیان، هرچند بسیاری از دولتمردان کشورشان فاسد و خودفروخته بودند، این امر پیامد چیرگی استعمار انگلیس بود. بنابراین، تا زمانی که نفوذ آن دولت از میان نمی‌رفت، ایرانیان به استقلال راستین دست نمی‌یافتند و راه پیشرفت و سعادت بر آنان بسته بود.»

در میان افکار عمومی، رزم‌آرا یکی از آن چهره‌های خودفروخته تلقی می‌شد که در خوش‌خدمتی به اربابان انگلیسی‌اش می‌کوشید و منافع و غرور مردم ایران را زیر پا می‌گذاشت. البته دوران نخست‌وزیری او به هشت ماه نرسید و از آغاز تا پایان، یکسره در ستیز با مخالفانش گذشت. مصدق و همفکرانش، سرشناس‌ترین مخالفان او بودند و با هر تصمیمی که می‌گرفت و هر کاری که قصد انجامش را داشت مخالف می‌کردند. حرف‌شان این بود که رزم‌آرا دیکتاتوری است که سرانجام کشور را تجزیه می‌کند و به خارجی‌ها می‌فروشد. البته در کنش و واکنش‌های رزم‌آرا، نشانه‌های دیکتاتوری دیده می‌شد. نادیده گرفتن قوانین را هم مجاز می‌شمرد و اگر لازم می‌دید از خدعه و پنهان‌کاری ابایی نداشت. ملی کردن صنعت نفت را نیز، از اساس قبول نداشت.

اوایل دی ماه در جلسه‌ای با شماری از نمایندگان مجلس، این مخالفت را به صراحت بیان کرد و گفت: «اگر می‌خواهیم فقط درباره ملی کردن نفت حرف بزنیم، این کار پیش از این انجام شده است. ایران با مکزیک (که اخیراً نفتش را ملی کرده) فرق دارد. در ایران، طبق قانون تمام معادن از آن دولت است و طبق مقررات کاملاً ملی است. شاید منظور این است که نفت به دست خود ما استخراج شود و به فروش برسد. در مکزیک، منابع زیرزمینی به بخش خصوصی تعلق دارند. ولی شاید افرادی که چنین تقاضاهایی دارند معتقدند که خود ما باید نفت‌مان را استخراج کنیم و به فروش برسانیم. چون این موضوع مسئولیت خطیری در پیشگاه تاریخ و در برابر ملت ایران است، در اینجا باید صریحاً اعلام کنم که در وضعیت کنونی ایران داری قدرت صنعتی استخراج نفت و فروش آن به بازارهای جهانی نیست. آقایان شما هنوز نمی‌توانید یک کارخانه سیمان را با پرسنل خود اداره کنید… من این نکته را به صراحت تمام بیان می‌کنم که به خطر انداختن سرمایه ملی و منابع زیرزمینی کشورمان بزرگ‌ترین خیانت است.»

چون اعتقادی به ملی کردن صنعت نفت نداشت، به نظرش می‌رسید بهترین تصمیم، مذاکره دوباره با انگلیسی‌ها و تغییر بندهایی در قرارداد نفت است. پس به دور از چشم مجلسی‌ها و بی‌اعتنا به افکار عمومی، گام‌هایی برای اجرای این تصمیم برداشت و در خفا با نمایندگانی از شرکت نفت به صحبت نشست. مصطفی فاتح در خاطراتش، در روایت روزهای منتهی به ترور رزم‌آرا می‌نویسد «در آن اوقات من آبادان بودم و شبی اطلاع یافتم که نارتکرافت نماینده شرکت (نفت) در تهران به خرمشهر وارد شده و صبح زود روز بعد عازم بصره است که از آنجا با هواپیما به لندن برود. اواخر شب به من تلفن کرد و تقاضای ملاقات نمود و گفت رزم‌آرا از او خواهش کرده است که به لندن رفته و پنج میلیون لیره مساعده از شرکت برای دولت تحصیل نماید.»

راوی می‌افزاید: «من توسط نارتکرافت برای مدیران این شرکت پیغام دادم که اندک غفلتی از طرف شرکت در ارضای مردم عواقب وخیمی خواهد داشت و توصیه کردم هر پیشنهاد جدیدی که شرکت می‌خواهد بکند و هر مساعده‌ای که خیال دارد بدهد باید علنی باشد والا مذاکرات مخفیانه و زیر پرده با دولت سوءظن را تشدید خواهد کرد و باعث ناکامی خواهد شد. چند روز بعد نارتکرافت از لندن مراجعت کرد و گفت که شرکت حاضر است اصل تصنیف درآمد را قبول کند، ولی رزم‌آرا اصرار غریبی دارد که این قضیه مکتوم بماند و مدیران شرکت هم در جواب پیغام شما گفته‌اند که اگر قضیه را علنی سازیم دولت خواهد رنجید و چنین کاری از نزاکت خارج خواهد بود.» سپس اضافه می‌کند: «اطلاعات و استنباطات من این است که رزم‌آرا خیال داشت در موقعی که به نظر او مساعد به وضع سیاسی شخص او بود پیشنهاد جدید شرکت را در مجلس اعلام دارد و این را به عنوان توفیق دولت خود به حساب آورد ولی حسابش غلط درآمد و عمرش به پایان رسید.»

قانون ملی شدن نفت ایران، ریشه‌ها و روندها/ چه کسی اعتقادی به ملی کردن صنعت نفت نداشت؟!

تصویب قانون ملی کردن صنعت نفت ایران

باقر عاقلی در کتاب «نخست‌وزیران ایران» می‌نویسد وقتی جنازه رزم‌آرا را به بیمارستان سینا بردند، سرتیپ دفتری رئیس شهربانی که یار غار و برکشیده رزم‌آرا بود در حضور عده‌ای، زبان به نکوهش مقتول باز کرد و گفت: «چشمت کور! بایستی چنین سرنوشتی داشته باشی!» با ترور رزم‌آرا، شرایط کشور کاملاً به نفع هواداران ملی کردن صنعت نفت تغییر کرد. تا پیش از آن، دو طرف ماجرا، یعنی موافقان و مخالفان، پا به پای هم پیش می‌رفتند و احتمال برتری یکی بر دیگری، قطعی و مشخص نبود. اما فردای ترور رزم‌آرا، طرح ملی کردن نفت ایران در کمیسیون تخصصی به تصویب نهایی رسید. هفته بعد به صحن مجلس رفت و نمایندگان نیز آن را تایید کردند. سپس در آخرین روز آن سال، اکثریت اعضای مجلس سنا نیز با رایی که نمایندگان مجلس شورای ملی داده بودند همراه شدند و قانون ملی کردن صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور را تایید کردند.

این قانون خروجی نهایی جلسات کمیسیونی در مجلس موسوم به کمیسیون نفت بود. این کمیسیون در آذر ماه آن سال، توافقی را که – در زمان نخست‌وزیری ساعد - میان عباسقلی گلشائیان (وزیر دارایی ایران) و نویل گس (یکی از مدیران شرکت نفت) شکل گرفته بود رد کرد و در گزارش خود، به اصرار جبهه ملی، طرحی هم درباره لزوم ملی کردن صنعت نفت ایران گنجاند؛ «به نام سعادت ایران و به منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور، بدون استثنا ملی اعلام شود. یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرار گیرد.»

بحث ملی کردن نفت که سر زبان‌ها افتاد، به محور همه کوشش‌ها و کشمکش‌های زمانه تبدیل شد. رزم‌آرا آن را کاری ناممکن می‌دید و مخالفش بود. اما در مجلس درباره آن سخنرانی می‌کردند، هواداران جبهه ملی نیز، هر از چندی به خیابان می‌ریختند و در حمایت از ملی شدن صنعت نفت تظاهرات می‌کردند. حرف چهره‌هایی مثل مصدق که آن زمان خریدارام زیادی داشت این بود که ماجرا بزرگ‌تر از نفت است و ایران و برای رسیدن به استقلال ملی، چاره‌ای جز کوتاه کردن دست انگلیسی‌ها ندارد. یزدانی در کتاب «کودتاهای ایران» می‌نویسد: «کسانی مانند مصدق به ابعاد سیاسی و اجتماعی کارکرد شرکت نیز می‌نگریستند. شرکت برای آنکه سود هنگفت غیرقانونی‌اش را حفظ کند، حاکمیت ملی ایران را از میان برده، نظام سیاسی‌اش را فاسد کرده و ملتی را به حقارت افکنده بود. مصدق، مانند گروهی از ایرانیان، اعتقاد راسخ داشت که رضاشاه با مداخله انگلیسی‌ها بر سر کار آمده و دیکتاتوری خود را مستقر ساخته است. وزیران و وکیلان آن دوره مسلوب‌الاختیار بودند و در سال ۱۳۱۲ به تمدید قرارداد نفت رای داده بودند. جنبش ملی کردن صنعت نفت بر پایه چنین نگرش‌ها و شکایت‌هایی پدید آمد.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها