دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۴
هزار هزار بیدار شو، دانه‌ی انار بیدار شو

قصه‌ها همه‌جا هستند و حالا یکی از آن‌ها روبه‌روی شماست بر صفحه این مطلب اینترنتی؛ قصه‌ای‌ست از دل باورها و افسانه‌هایی که در استان فارس پیدا می‌کنید: قصه «هزار هزار دانه انار».

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، فاطمه نعمتی: قصه‌ها همه‌جا هستند؛ هر جای این سیاره را که بگردیم قصه‌ای پیدا خواهیم کرد. قصه‌ها همه‌جا هستند؛ هر لحظه‌ای از زندگی در گذشته، حال و آینده قصه‌ای دارد که یا همان‌موقع روایت می‌شود یا بعدها به دست دیگران می‌رسد و گاهی هم هیچ‌وقت هیچ‌کس از آن‌ها باخبر نمی‌شود. قصه‌ها همه‌جا هستند؛ گاهی در کاخ پادشاه، گاهی روی لب‌های خندان مادربزرگ، گاهی در خانه آشپزباشی و گاهی در جنگلی بزرگ. قصه‌ها همه‌جا هستند؛ مثلاً در خانه زن و مردی روستایی که خیلی خیلی دل‌شان بچه می‌خواست ولی بچه‌مار به دنیا می‌آوردند! شما هم تعجب کردید؟ معلوم است مثل من از ادبیات کهن و قصه‌های بومی این سرزمین بی‌خبر هستید که این‌چنین حیرت‌زده به مطلب نگاه می‌کنید!.

قصه‌ها همه‌جا هستند و حالا یکی از آن‌ها روبه‌روی شماست بر صفحه این مطلب اینترنتی؛ قصه‌ای‌ست از دل باورها و افسانه‌هایی که در استان فارس پیدا می‌کنید: قصه «هزار هزار دانه انار».

بیایید برویم درون کتاب: «اولین‌بار که شکم زن گرد و قلمبه شد، هفت‌تا بچه‌مار زایید. شوهرش با دیدن مارها زد توی سرش و با احتیاط بچه‌مارها را گرفت. غروب که شد، مرد یواشکی رفت بیرون شهر. بچه‌مارها را روی تپه‌ای کنار چندتا درخت رها کرد. وقتی می‌خواست برگردد، بچه‌مارها گردنشان را بالا گرفتند و به او نگاه کردند.».

این زن و شوهر باز هم بچه‌دار شدند و هیچ‌کدام بچه‌انسان نشد؛ بلکه هر بار هفت‌تا بچه‌مار به دنیا می‌آمد و مرد هم آن‌ها را پای درخت می‌گذاشت و می‌رفت. نمی‌دانیم! شاید بین این‌همه ماری که ممکن است هر کدام از ما در طول زندگی‌مان ببینیم یکی از آن‌ها فرزند این زن و شوهر باشد. عجیب می‌شود؟ عجیب‌تر این است که بالاخره در یکی از همین نوبت‌های حاملگی زن، یکی از بچه‌مارها فرار می‌کند و به پشت رختخواب‌ها می‌خزد و وقتی که آن‌ها از سوت‌وکور بودن خانه می‌نالند، بچه‌مار خودش را نمایان می‌کند و می‌گوید بچه آن‌هاست. او یک دختر بود که مثل همه بچه‌ها خواسته‌هایی داشت. مثلاً گهواره می‌خواست یا جالب‌تر اینکه، او می‌خواست مثل بقیه بچه‌ها اسمی داشته باشد.

درنهایت گفت: «وقتی بیدارم می‌کنی، صدایم کن: هزار هزار بیدار شو / ‏‬ دانه‌ی انار بیدار شو / ‏‬ برو خونه‌ی اسفندیار / ‏‬ تیر و تبر بردار و بیار.»

همین‌طور هم شد و او نامی را مال خود کرد: هزار هزار دانه انار.

روزی از همین روزها، همه مردم باخبر می‌شوند که امروز شاهزاده از هندوستان برمی‌گردد. هزار هزار دانه انار تصمیم می‌گیرد به پیشواز برود. پدر و مادرش مخالف بودند؛ اما بالاخره با تدابیری و همراهی مرغ و جوجه‌هایش، این دختر راهی شد. ماجراهایی برایشان اتفاق می‌افتد؛ اما همه آن‌ها در پی آشنایی هزار هزار با دختر شاه پریان بود که زیر درختی نشسته بود و گریه می‌کرد؛ چون از پارسال در گلویش خارِ ماهی گیر کرده بود. هزار هزار دانه انار با کمک مرغ و جوجه‌ها او را نجات داد و با نیروی اسرارآمیز دختر شاه پریان، به دختری زیبا تبدیل شد. حالا او قرار است ماجراهای جالب‌تری را تجربه کند. فکر می‌کنم اگر بقیه‌اش را بگویم مزه مطالعه این کتاب از لای کلمات و روی تصاویرش بپرد و برود.

«هزار هزار دانه انار» بازنویسی‌شده از قصه‌های کهن بومی سرزمین ایران است. احمد اکبرپور، نویسنده کتاب، آن را بر اساس «قصه‌ی تیله‌ی مار» در کتاب «قصه‌های مردم فارس» بازنویسی کرده که نوشته ابوالقاسم فقیری است. این قصه بومی را هر کسی می‌تواند بخواند؛ چه آن پدربزرگ و مادربزرگی که سالیان طولانی در آب‌وهوا و حال‌وهوای استان فارس زندگی کرده و با این قصه‌ها آشنا هستند و چه کودک و نوجوانی که در این ظهر زمستانی، پس از گذراندن امتحانات خود، پشت پنجره نشسته‌اند و به ساختمان‌های بلند روبه‌رویشان نگاه می‌کنند و منتظر یک سرگرمی جذاب‌اند.

این کتاب نثر روانی دارد؛ نه اینکه فکر کنید مثل معرفی هر کتابی واجب است که بگنجانیم «اثر نثر روانی دارد و خوش‌خوان است»؛ بلکه واقعاً کلمه اول کتاب را که می‌خوانی سُر می‌خوری و به نقطه تهِ جمله آخر می‌رسی. قصه‌های بازنویسی‌شده از قصه‌های کهن ظرفیت زیادی برای مطالعه دارند؛ اما هر قلمی از پسِ آن برنمی‌آید. احمد اکبرپور با توجه به زیستی که در اقلیم فارس دارد، توانسته است به خوبی از پسِ بازنویسی این قصه بومی بربیاید و هزار هزار دانه انار را که دختری عجیب است، به ما به عنوان دختری عادی و باورکردنی معرفی کند.

تصاویر کتاب هم فضایی مرتبط به ماهیت قصه دارد؛ نه آنچنان قدیمی است که نتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم و نه آنقدر مدرن است که بگوییم هیچ‌جوره تناسبی با فضای کهن داستان ندارد. علیرضا گلدوزیان از تصویرگران بنام و باسابقه کشور است که از ایران در بخش تصویر جایزه هانس کریستین آندرسن ۲۰۲۴ حضور داشت و از سوی شورای کتاب کودک برای رقابت در این دوره معرفی شده بود.

حالا که به آخر این یادداشت رسیده‌ایم، لازم است بار دیگر تأکید کنم که قصه‌های کهن بخوانیم و اگر نتوانستیم با نثر و قلم آن‌ها ارتباطی بگیریم، به آثار بازنویسی‌شده سری بزنیم. این آثار هم گزینه مناسبی برای مطالعه آدم‌بزرگ‌هاست و هم بهترین پیشنهادها برای آشنایی کودکان و نوجوانان امروز با فضای ادبی گذشته سرزمین ایران که اقوام و اقلیم‌های متنوعی دارد.

«قصه‌های اقوام ایران» با دبیری مسعود ناصری دریایی و علی گلشن از مسئولان موزه عروسک و فرهنگ ایران، مجموعه‌ای از کتاب‌های تصویریِ داستانی است که با هدف ترویج قصه‌ها و افسانه‌های اقوام ایرانی و نیز شناساندن فرهنگ قومی به کودکان از سوی انتشارات کتاب طوطی (کتاب کودک و نوجوان انتشارات فاطمی) تهیه شده است و «هزار هزار دانه انار» هم یکی از این قصه‌هاست. قصه‌ها و افسانه‌هایی برای این مجموعه برگزیده شده‌اند که با وجود ارزش‌های ادبی، فرهنگی و بومی منطقه خود، کمتر شنیده شده‌اند یا به آن‌ها کمتر پرداخته شده است. شخصیت اصلی این قصه‌ها و افسانه‌ها نیز دختران و زنانی هستند که نقشی مهم و تأثیرگذار در پیشبرد داستان ایفا می‌کنند. همچنین قصه‌ها و روایت‌های این مجموعه بر رابطه انسان با طبیعت تأکید دارند و مروج ارزش‌های زیست‌محیطی‌اند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط