جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ - ۰۸:۵۳
قصه یک محله و یک مسجد و آدم‌هایش

نام محله به پیشنهاد آقای قرائتی تغییر کرد. «ایشان گفتند: بگذارید بلال حبشی، چون شما با الله‌اکبر دور هم جمع شدید. بلال هم آدم مستضعفی بود. اینجا هم منطقه مستضعفی است و شما قشر مستضعف هستید.»

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «بچه‌های مسجد بلال» چنان که عنوانش نیز نشان می‌دهد، کتابی درباره مسجد است. می‌دانیم که تاریخ مسجد، قدمتی به اندازه تاریخ دین اسلام دارد و تقریباً از همان بدو شکل‌گیری «جدال جدی بر سر کارکردها و بایدها و نبایدهای» آن وجود داشته است. البته این کتاب، کتابی درباره توضیح این جدل‌ها نیست و جز در چند جمله آغازین، آن‌هم به اشاره به این مسأله نمی‌پردازد و مستقیم سراغ موضوع اصلی خودش می‌رود. موضوعی که زیاد درباره‌اش صحبت می‌شود، اما به ندرت سوژه متنی مکتوب و مدون قرار می‌گیرد.
 
احتمالاً همین کم‌توجهی یکی از دغدغه‌های ناشر کتاب بوده، زیرا در بخشی از پیشگفتار ناشر می‌خوانیم «خدمات متقابل مسجد و انقلاب در ایران، فهرست مفصلی دارد که حتی گزارش آن هم در یک کتاب نمی‌گنجد؛ تا چه رسد به تحلیل و تعلیل و تفسیر آن. مطالعات صورت‌گرفته درباره نهاد مسجد در ایران و خصوصاً در دوران انقلاب اسلامی، بسیار کمتر از آن چیزی است که ضرورت و ظرفیت داشته است.»
 
اشاره شد که «بچه‌های مسجد بلال»، کتابی درباره مسجد است، اما این جمله برای توضیح آنچه در این کتاب با آن سروکار داریم اصلاً کفایت نمی‌کند. البته عنوان فرعی روی جلد، یعنی «تجربه پایگاه بسیج مسجد بلال مشهد در سرگذشت‌پژوهی شهدا» کمی ماجرا را روشن‌تر می‌کند. نویسنده نیز در مقدمه می‌نویسد «در این کتاب تلاش شده است تا زمانه و زمینه پایگاه بسیج مسجد بلا مشهد با محوریت مناسبات بین مسجد، محله، شرایط کلان کشور مورد بررسی قرار گیرد.»
 
پس کتاب، روایتی درباره پایگاه بسیج مسجد بلال عرضه می‌کند و نویسنده‌اش این روایت را گام نخست در پاسخ به نقصی بزرگ می‌بیند. می‌نویسد «بیش از ده میلیون نفر در این چهار دهه در پایگاه‌های بسیج به‌نحوی مسئولیت داشته‌اند. اما تا به‌حال یک کتاب که حتی برای ما روایت کند که در این نهاد اجتماعی برآمده از انقلاب اسلامی چه می‌گذرد تولید نشده است؟ هیچ فرمانده‌ای تاریخ شفاهی‌اش کار نشده است. تجربیات هیچ پایگاه بسیجی ثبت نشده است. وقتی روایت نباشد، تحلیلی نیست، بازنمایی‌ای نیست. در کدام سینمایی، سریالی، مستندی، پایگاه بسیج روایت شده است؟ یکی از علل مهم آن، نبود پایه‌های تاریخی و روایی درباره این نهاد اجتماعی است.»
 
متن اصلی کتاب با گزارشی کوتاه و خواندنی از پیشینه مسجد و محله‌ای که این مسجد در آن بنا شده بود شروع می‌شود. کمی تاریخ توسعه و گسترش حوزه شهری شهر مشهد را بازخوانی می‌کند و بعد از لابه‌لای مجموعه‌ای از خرده‌روایت‌ها – که انصافاً به‌دقت و درستی انتخاب شده‌اند – به بافت اجتماعی و شرایط اقتصادی و ویژگی‌های دیگر محله بلال می‌پردازد. همان‌جا هم به ماجرای تغییر نام محله از «نخودک» به «بلال حبشی» می‌رسد.
 
نامی که طرف آقای قرائتی پیشنهاد شد. «ایشان گفتند: بگذارید بلال حبشی، چون شما با الله‌اکبر دور هم جمع شدید. بلال هم آدم مستضعفی بود. اینجا هم منطقه مستضعفی است و شما قشر مستضعف هستید.» این تغییر، فقط تغییر یک نام به نامی دیگر نبود. «نام جدید محله به آن هویت جدیدی بخشیده بود و این در روحیه و رفتار اهالی نمود داشت؛ به‌خصوص در روزهای اوج اعتراضات مردمی نزدیک به پیروزی انقلاب.»
 
«بچه‌های مسجد بلال» با مرور برخی وقایع مهم مرتبط با این مسجد و از نقشی که این پایگاه مبارزه در روزهای منتهی به انقلاب ایفا کرد ادامه می‌یابد و سپس از دوره بعد از پیروزی انقلاب و تغییر و تحولات آن مقطع زمانی می‌گوید. بخش دوم کتاب نیز «فراز و فرودهای یک پایگاه بسیج» نام دارد و در آن، از کنار هم گذاشتن مجموعه دیگری از خرده‌ورایت‌ها، تصویری جالب از تحولات محله و مسجد و پایگاه در چهار دهه اخیر ساخته و ارائه می‌شود.
 
در جایی از همین بخش، از شهید محمد ترشیزی یاد می‌شود، که زمستان 1360 در تنگه چزابه به شهادت رسید و نخستین شهید آن پایگاه شد. «وقتی آوردندش، پایش را گذاشته بودند کنار. توی خواجه‌ربیع دفنش کردند. خانمش حال خوبی نداشت، ولی مادرش خیلی زن قوی‌ای بود. خدابیامرز گفت: من بچه‌ام را در راه خدا دادم، هیچ ناراحتی هم ندارم. می‌خواهم خودم بگذارمش توی قبر. قد و هیکلش هم درشت بود. چاق هم بود خدابیامرز. گفتند نمی‌شود. مادرش گفت: نه، هرجور شده من باید با دست خودم بگذارمش توی قبر.»
 
اما بخش سوم، که به نوعی مهم‌ترین قسمت کتاب است «تجربه‌نگاری» نام گرفته و داستان سرگذشت‌پژوهی شهدای آن مسجد و محله را روایت می‌کند. گویا همان سال‌های جنگ تحمیلی، چند نفر از اعضای فعال آن پایگاه به فکر جمع‌اوری خاطرات رزمندگان محله خودشان می‌افتند، اما دشواری‌های انجام این کار بسیار بود. به قول مهدی والی نیاپور، یکی از راویان کتاب «می‌گفتند این‌ها شهید می‌شوند و هیچ خاطره‌ای ازشان نمی‌ماند. می‌رفتیم از این‌ها سوال می‌کردیم. رزمنده‌ها همکاری نمی‌کردند.»
 
آن کوشش نتیجه مطلوبی نداشت و عملاً به جایی نرسید. گذشت تا رسیدیم به اواخر دهه هشتاد، که «گروهی از جوانان محله بلال به سرپرستی جواد رمضانی، در مسجد بلال گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند خاطرات شهدای محله و خانواده‌های آن‌ها را ثبت و ضبط کنند.» جواد رمضانی کار را شروع و بعد چند نفر دیگر را هم برای انجام آن با خودش همراه کرد. «هدف ما هم ثبت تاریخ شفاهی مسجد بود و هم خاطرات شهدا، یعنی دوتایی‌اش باهم.»
 
کتاب «بچه‌های مسجد بلال» که یکی از تولیدات امسال انتشارات راه یار محسوب می‌شود و در فهرست آثار تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس جای می‌گیرد، کاری از نوید ظریف کریمی است. خودش کار پژوهش را انجام داده و متن نهایی را هم تدوین کرده است. از مزایای کار او یکی این است که گفتنی‌ها را می‌گوید و تقریباً همه نکات لازم درباره موضوع مورد بحث را توضیح می‌دهد. متن کتاب ساده و منسجم و روان است و به خوبی در خدمت موضوع و محتوای خود قرار دارد. «بچه‌های مسجد بلال» سه بخش اصلی دارد و در بخش پیوست نیز از راویان کتاب نام می‌برد و آلبومی از تصاویر و اسناد را به روی خواننده‌اش باز می‌کند. صفحات پایانی آن نیز مزین به تصویر شماری از شهدای آن مسجد و محله است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها