لورن گروف نویسنده امریکایی است که تا کنون سه رمان و دو مجموعه داستان کوتاه نوشته و امسال با رمان «فلوریدا» در فهرست فینالیستهای بخش داستان جایزه کتاب ملی قرار گرفته است.
«فلوریدا»ی لورن گروف، مجموعه یازده داستان است که در ایالت آفتاب (فلوریدا) اتفاق میافتد، کتابی که کریستین شات به عنوان اثری «سرشار از اتفاقات و شگفتیها و تعلیمات... داستانی حیاتبخش برای این روزگار مشوش» توصیف کرده و یکی از فینالیستهای بخش داستان جایزه کتاب ملی است. در گفتوگوی پیشرو از گروف سوالاتی درباره کتابش و زندگیاش به عنوان نویسنده پرسیده شده است.
اولین نفری که درباره فینالیست شدن در جایزه کتاب ملی امسال به او گفتید که بود؟
سگم اُلیو آدم نیست اما اول از همه او دربارهاش شنید، چرا که همسرم تلفنش را جواب نداد. اُلیو خمیازهای کشید و برگشت که بخوابد.
چه زمانی از روز مینویسید؟
دوست دارم پیش از سپیدهدم شروع کنم، زمانی که هنوز تاریک است و میتوانم حس کنم که بافت میان رویاهایم و واقعیت بسیار نازک است و اصلا به زحمت وجود دارد. صدای آدمها کارهایم را آلوده میکند و برای همین است که دوست دارم پیش از همه بیدار شوم.
قفل ذهنی نویسنده را چطور پشت سر میگذارید؟
من این قفل ذهنی را احساس نمیکنم، چون همزمان روی چند پروژه کار میکنم و هر روز سراغ هرکدام میروم که داغتر باشد. اما همچنین به این دلیل که فکر میکنم زمانهای پیشرو کمککننده و پربارند، زمانی که نمیتوانم بنویسم، معمولا میتوانم بخوانم، یا فکر کنم، یا به پیادهرویهای طولانی بروم، یا چرت بزنم.
کدام قطعه فرهنگی غیرادبی (فیلم، نمایش تلویزیونی، نقاشی، آهنگ) است که نمیتوانید زندگیتان را بدون آن تصور کنید؟
خجالت نمیکشم که بگویم آلارم گوشیام آهنگ «کج» کریستین اند د کوئینز است. آهنگی که باعث میشود با رقص بیدار شوم.
بهترین توصیه نویسندگی که از کسی دریافت کردید چیست؟
نمیدانم که این بهترین توصیه نویسندگی است که دریافت کردهام یا نه، اما توصیهای است که زندگیام را حول آن ساختهام. لوری مور، مشاور فارغالتحصیلیام، به من گفت بسیار دشوار یا غیرممکن است که یک زن همزمان مادر، معلم و نویسنده باشد. او گفت عاقلانه این است که دو تا از این سه تا را انتخاب کنی و روی همانها تمرکز کنی. اوایل مانورهای زیاد و وعدههای غذایی برنج و لوبیای زیادی صرف شد اما من تصمیم گرفتم که اول یک نویسنده باشم، بعد یک مادر با چند کلاس کوچک آموزشی. (زیرا معلمی نویسندگان جوان یک امتیاز نادر است.»
قطعه هنری یا ادبی موردعلاقهتان که در فلوریدا اتفاق میافتد چیست؟
در حال حاضر دیوانهی آثار «هایوِیمِن» هستم، گروه نقاشان خودآموخته افریقایی امریکایی که فلوریدا را با رنگهایی درخشان کشیدهاند به گونهای که نوع نگاه ما به این ایالت را تغییر دادهاند. شاید یک روز پول کافی برای خریدن نقاشیهایشان را داشته باشم اما تا آن زمان میتوانم بارها و بارها به کتاب فوقالعاده زیبا درباره آنها که توسط دوستم گری مونرو ویرایش شده مراجعه کنم.
نظر شما