جعفر توزندهجانی
-
گفتوگو با جعفر توزندهجانی بهمناسبت انتشار کتاب «درختِ جان»؛
داستان پیرزن دلسوزی که به فکر دیگران بود
در داستان «درختِ جان» با مادر سکینه روبرو هستیم که وقتی درخت خشکی از او درخواست آب میکند، درخت سبز میشود و گلهای آبی میدهد. گلها به میوههای قلمبه و شیرین تبدیل میشوند و مادر سکینه برای بچههای ده میوه میبرد. به همه میوه رسید به جز پسرک یتیم. مادر سکینه تصمیم میگیرد هر طور شده برای او میوه بیاورد.
-
ایرانی بخوانیم- ۱۳۶
«یک اسب ته گاراژ: اصغر قندچی»؛ زندگینامه یک کارآفرین ایرانی از شاگردی تا کارخانهداری
کتاب «یک اسب ته گاراژ: اصغر قندچی» اثری از انتشارات شهر قلم است که توانسته نشان چهار لاکپشت پرنده برای آثار منتشرشده در زمستان ۱۴۰۱ را کسب کند. در این مطلب به معرفی این کتاب تألیفی پرداختهایم.
-
چطور کتابخوان شدم؟- ۲۳
کتاب، من را از گوشهگیری در دوران مدرسه نجات داد
جعفر توزندهجانی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان گفت: در دوران مدرسه، کودکی منزوی و گوشهگیر بودم؛ تا اینکه کلاس سوم دخترخالهام که معلممان بود، داخل کلاس کتابخانه درست کرد. اولین کتابی («جوجهاردک زشت») را که دستم به آن خورد از کتابخانه برداشتم. در آنروزها کتاب من را نجات داد. کتاب گفت: «نگران نباش، شاید تو موجود دیگری هستی و در آینده وضعت خوب میشود».
-
در کارگاه مواد لازم برای نوشتن جادویی مطرح شد؛
شخصیت واقعی را به مکان تخیلی ببرید
خوزستان- نویسنده کشوری گفت: برای نوشتن داستانهای فانتزی و جادویی نیاز است که یک شخصیت واقعی را به مکان تخیلی ببرید یا برعکس شخصیت تخیلی را به مکان واقعی ببرید.