«سرگذشت زبان فارسي دري» مجموعه 11 مقاله به قلم دانشمندان افغان است كه به كوشش رسول رهين گردآوري و تدوين شده است. در اين مقالات به ريشهيابي تاريخي و خاستگاه زبان فارسي دري توجه شده و شيوه گسترش آن مورد بررسي قرار گرفته است.\
مقاله نخست كتاب «سرگذشت زبان فارسي» نوشته رسول رهين است. او در جستار خود، ريشههاي كهن زبان فارسي را واكاوي ميكند و آن را تا به زبان اوستايي و پهلوي پارتي ميكشاند و پيشينه تاريخي زبان فارسي دري را نيز تا روزگار سامانيان و صفاريان (در سدههاي نخستين اسلامي) امتداد ميدهد. جستوجوي نويسنده، زمان معاصر را نيز شامل ميشود. اشاره او به نويسندگان نسل كنوني تاجيك و ازبك، براي خوانندگان ايراني دربردارنده نكتههاي تازهاي است.
دكتر محمدحسين نمين نيز در مقاله «پيشينه تاريخي زبان فارسي دري»، زبان پهلوي ساساني را لهجه غربي زبان پارتي قلمداد ميكند و براي اثبات سخن خود دلايلي تاريخي ميآورد. او پيدايش زبان اوستايي را به حوزه باكتريا و بلخ ميكشاند و معتقد است كه زبان پارسي دري از سرزمين باختر و يك قرن پيش از گسترش اسلام در ايران رواج داشته است. بعدها اين زبان، در زمان صفاريان تا حدود سند نفوذ ميكند و در عصر غزنويان تا لاهور را در بر ميگيرد.
اما ديدگاه دكتر غلام جيلانيداوري، كه درباره جدايي ساكنان كنوني فلات ايران و مردم افغانستان است و از آن با دو نام ايراني و آرياني ياد ميكند، ميتواند بحثبرانگيز باشد و پيدا نيست كه چنين تقسيمبندي و جدايي، از ديد تاريخي، درست و پذيرفتني باشد. مقاله اين خاورشناس افغاني «پيشينه تاريخي زبان فارسي، دري، تاجيكي، پيش از هزاره سوم ميلادي» نام دارد.
نجمالدين كاوياني از نويسندگان ديگري است كه در مقاله خواندني «خراسان كهن و فرارود، مهد پيدايش و پرورش زبان فارسي دري»، از تلاش استعمارگران انگليسي در شبه قاره هند، براي تضعيف زبان فارسي سخن ميگويد و به اقدامات مشابهي اشاره ميكند كه بلشويكهاي روسي در قفقاز و آسياي ميانه عليه زبان فارسي انجام دادهاند. آنها آگاهانه ميكوشيدند تا فارسي زبانان تاجيك را از قلمرو زبان فارسي دري دور كنند.
كاوياني از كوششهايي نيز سخن به ميان ميآورد كه در كشور افغانستان صورت گرفت تا با گسترش و دامن زدن به ناسيوناليسم عشيرهاي، جامعه افغان را به سوي تنشهاي زباني و عصبيتهاي قومي بكشاند. نويسنده در ادامه جستار خود، به اين نكته توجه ميدهد كه خراسان و فرارود محل پرورش زبان فارسي دري است.
آنگاه با گريز به رويدادهاي تاريخي، به پايداري زبان فارسي در برابر گسترش روز افزون زبان عربي (پس از ورود اعراب مسلمان به ايران) ياد ميكند. اين نكته مهم را هم تذكر ميدهد كه گزينش زبان فارسي، به عنوان زبان مشترك و رسمي همه اقوام منطقه در طي سدهها، وجه و صورتي دستوري و امري نداشته؛ بلكه ناشي از تجربه تاريخي همسان اقوام بوده است.
مقاله «تيرهشناسي زبانها، بحثي پيرامون فارسي دري» از دكتر اسدالله حبيب، با بخشبندي زبانها و شاخههاي زبان ايراني (آريايي) آغاز ميشود. نويسنده اين زبان را به سه دوره باستان، ميانه و نو تقسيم ميكند و چارچوبهاي هر دوره را برميشمارد. آنگاه درباره زبان دري توضيحاتي را ميآورد و گويشهاي رايج اين زبان در افغانستان را يادآوري ميكند.
دكتر رازق رويين نيز در جستار خود به نام «افغانستان گهواره زبان فارسي دري و برخي يادآوريها»، متذكر ميشود كه زبان مردم افغانستان، ايران و تاجيكستان كه به نامهاي دري، فارسي و تاجيكي ناميده ميشود، داراي منشاء و ساختمان يگانه دستوري است كه در درازناي تاريخ مشترك اين سرزمينها نقش بزرگ و برجستهاي داشته است. او تاكيد ميكند كه زبان فارسي دري توانايي زنده ماندن و بالندگي و ادامه زندگي را دارد و روز به روز به سوي فرازمندي پيش ميرود.
مقاله واصف باختري نيز از شمار جستارهاي گردآمده كتاب «سرگذشت زبان فارسي دري» است. او در مقاله «پيشينه ادب فارسي» بر اين نكته پافشاري ميكند كه افغانستان كنوني را بايد گهواره و پرورشگاه زبان فارسي دانست. آنگاه پندار نادرست كساني را كه ميان زبان دري، فارسي و تاجيكي فرق ميگذارند، «سياسي» ميخواند و مينويسد كه چنين برداشتهايي ارزش تحقيقي و علمي ندارد. نويسنده به درستي ميگويد كه آن سه، لهجههاي گوناگون يك زبان هستند و نبايد ميان آنها تفاوت گذاشت.
واژههاي تركي در زبان فارسي، موضوع مورد بحث دكتر عنايتالله شهراني در مقاله «دري يا زبان درباريان» است. او در ادامه بحث خود ديدگاهش درباره زبان دري و ريشههاي تاريخي آن را با خوانندگان در ميان ميگذارد و اين را نيز گوشزد ميكند كه بهكارگيري ناسيوناليسم افراطي در بحثهاي زبانشناسي، زيانهاي جبران ناپذيري دارد و حاصلي جز تفرقه به بار نميآورد.
«تاثير زبان و ادب دري بر عربي» نوشتهاي از محمدرحيم الهام است كه در اين مجموعه مقالات گنجانده شده است. نويسنده ورود كلمات دري در زبان عربي را به پيش از پيدايش اسلام ميرساند و نشانههاي آن را در شعر دوره جاهليت عرب جستوجو ميكند. اميران عربي كه در مرزهاي ايران باج گذار ساسانيان بودند، بر اثر رفت و آمد با ايرانيان، واژههايي را از اين زبان گرفتند و جزو لغات معمول و روزمره خود ساختند. شهراني نمونههايي از آن واژههاي فارسي را كه وارد زبان عربي شده، برشمرده است.
«سير زبان فارسي دري در هند» عنوان مقالهاي از شاه علياكبر شهرستاني است. ورود زبان فارسي به شبه قاره هند، به زمان محمود غزنوي و لشكر كشي او بازميگردد. محمود در فاصله سالهاي 392 تا 416 قمري، هفده بار به هند لشكر كشيد و آن گونه كه نويسنده مقاله يادآوري ميكند، در اين جنگها شعرايي همانند عنصري و فرخي سيستاني نيز با او بودند.
پيداست كه آنها در گسترش و رواج زبان فارسي نقش بسياري داشتند. دامنه اين نفوذ تا زمان تسلط انگليسيها و كمپاني هند شرقي بر شبه قاره ادامه داشت. از آن زمان به بعد نفوذ زبان فارسي، بر اثر سياست استعمارگران انگليسي، رو به كاهش ميگذارد. شهرستاني سرزمين هند را يكي از مهدهاي رشد و نمو ادبيات زبان فارسي دري ميداند و به ويژه شيوه سخنورياي را كه به «سبك هندي» نامبردار است، با اهميت قلمداد ميكند.
آخرين مقاله اين مجموعه «گستره زبان فارسي دري در منطقه و جهان» نام دارد كه به قلم گلاحمد شيفته است. اين گستره شامل سرزمينهاي عرب، تركان عثماني، شبه قاره هند، اروپا و جاهاي ديگر ميشود.
چاپ نخست كتاب «سرگذشت زبان فارسي دري»، مجموعه مقالات گردآوري شده توسط رسول رهين را انتشارات بينالمللي الهدي با شمارگان 2 هزار نسخه چاپ و توزيع كرده و بهاي كتاب پشت جلد آن درج نشده است.
نظر شما