سه‌شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۲
آذرخش مکری در اکنون از ضرورت به رسمیت شناختن رنج گفت

در پنجاه و یکمین قسمت از برنامه «اکنون»، سروش صحت میزبان دکتر آذرخش مکری، روان‌پزشک و مدرس روان‌درمانی بود. این گفت‌وگو با محوریت موضوع کودکان و نوجوانان و با همکاری یونیسف برگزار شد؛ سازمانی که هدف آن پاسداری از حقوق کودکان و تحقق عملی پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، صحت در آغاز برنامه ضمن ابراز خرسندی از حضور دوباره دکتر مکری، به درخواست مکرر مخاطبان برای تداوم این گفت‌وگوها اشاره کرد و از علاقه‌مندی خود به مباحث ایشان سخن گفت.

در ابتدای گفت‌وگو، صحت پرسشی را مطرح کرد که بارها از سوی نوجوانان و جوانان شنیده می‌شود: «آیا ما نسل سوخته‌ایم؟» دکتر مکری در پاسخ اظهار داشت که پیش از هر چیز باید از نگاه مطلق‌گرایانه پرهیز کرد، اما در عین حال گاه ناگزیر از پذیرش قطعیت هستیم. وی افزود: «اگر فردی احساس کند قربانی است یا فرصت رشد و پیشرفت از او گرفته شده، باید پرسید واکنش درست در برابر این احساس چیست؟ این پرسش ساده نیست، زیرا انسان‌ها در ادراک رنج و آسیب منحصر به فردند و مقایسه آنها با یکدیگر ممکن نیست.»

به گفته دکتر مکری، یکی از نخستین گام‌ها در مواجهه با احساس قربانی بودن، پرهیز از «رقابت در قربانی بودن» است. وی در توضیح این مفهوم گفت: «زمانی که افراد در رنج هستند، گاه به‌جای همدلی، تلاش می‌کنند ثابت کنند که خود بیشتر آسیب دیده‌اند. این روند نه‌تنها کمکی نمی‌کند بلکه باعث تشدید احساس نادیده‌انگاری در فرد آسیب‌دیده می‌شود.»

او تأکید کرد که همدلی واقعی به معنای گوش دادن و به رسمیت شناختن درد دیگری است، نه ربودن صحنه و انتقال تمرکز به خود.

دکتر مکری یکی از اصول بنیادین روان‌درمانی را «اعتباربخشی» یا validation دانست و گفت:« پیش از هر مداخله یا تلاشی برای تغییر، باید رنج فرد را به رسمیت شناخت. حتی اگر با ارزیابی او از موقعیت موافق نباشیم، احساس او واقعی است و انکار آن، فرآیند درمان را مختل می‌کند.»

او افزود که تلاش شتاب‌زده برای تغییر دادن فرد یا بی‌اهمیت جلوه دادن مشکلات او، مانند «گاز دادن در برف» است که تنها موجب فرو رفتن بیشتر می‌شود.

گذار از «چرا» به «چه باید کرد»

دکتر مکری در ادامه به راهکاری کلیدی برای خروج از وضعیت رنج اشاره کرد: «یکی از مؤثرترین مراحل عبور از احساس قربانی بودن، تغییر پرسش ذهنی از ‘چرا’ به ‘چه باید کرد’ است. پرسش‌های مبتنی بر ‘چرا’ ذهن را به تولید بی‌پایان فرضیات و تفسیرهای مخرب سوق می‌دهد، در حالی‌که پرسش ‘چه کار می‌توانم بکنم’ مسیر عمل و تغییر را باز می‌کند.»

وی این تغییر رویکرد را «گذر از why به what» نامید و تأکید کرد که این تمرین نیازمند تکرار و خودآگاهی است تا به عادت ذهنی تبدیل شود.

نمونه‌ای از بازگشت به زندگی

در بخشی از برنامه، صحت به گفت‌وگوی پیشین خود با زهرا نعمتی، قهرمان تیر و کمان ایران اشاره کرد. نعمتی پس از سانحه‌ای که منجر به از دست دادن توانایی حرکت پاهایش شد، ابتدا درگیر افسردگی شدید بود اما با تغییر نگرش از «چرا من؟» به «حال چه می‌توانم بکنم؟»، مسیر زندگی خود را تغییر داد و به عنوان پرچم‌دار کاروان ایران در المپیک و پارالمپیک حضور یافت. دکتر مکری این نمونه را تأییدی بر کارآمدی تغییر زاویه نگاه دانست.

در ادامه گفت‌وگوی سروش صحت با دکتر آذرخش مکری در برنامه «اکنون»، موضوع بحث از مفهوم «نسل سوخته» و احساس قربانی بودن، به بررسی عمیق‌تر سازوکارهای ذهنی افراد در مواجهه با رنج و راه‌های رهایی از آن گسترش یافت.

قدرت عادت در ذهن و رفتار

دکتر مکری به نقش «عادت» در شکل‌گیری الگوهای رفتاری و فکری انسان اشاره کرد و گفت: «عادت‌ها فقط مربوط به رفتارهای روزمره مانند دیر بیدار شدن یا ورزش نکردن نیستند؛ سبک‌های فکری نیز می‌توانند به عادت تبدیل شوند. مثلاً ممکن است فردی هر روز به این فکر کند که چرا زندگی‌اش چنین شده است و این شیوه اندیشیدن را به‌صورت ناخودآگاه تکرار کند.»

او توضیح داد که چنین عادتی در ظاهر به‌منزله «خودشناسی» و جست‌وجوی علت‌ها جلوه می‌کند، اما در عمل فرد را در وضعیت رکود نگه می‌دارد: «وقتی کسی مدام به دنبال پاسخ سؤال‌های "چرا"ست، احساس می‌کند در مسیر رشد درونی و فهم خود است، در حالی‌که این روند مانند گاز دادن ماشینی است که در گل گیر کرده؛ به جای حرکت رو به جلو، بیشتر فرو می‌رود.»

بار اخلاقی و فریب ذهنی در رنج

دکتر مکری یکی از جنبه‌های پیچیده احساس قربانی بودن را «بار اخلاقی» آن دانست. به گفته او، برخی افراد از رنج خود احساس برتری اخلاقی به دست می‌آورند و ناخودآگاه تصور می‌کنند نسبت به دیگران دلسوزتر یا آگاه‌ترند. وی با ذکر مثالی گفت: «گاهی مادری که بیش از حد نگران فرزندش است، اضطراب خود را نشانه محبت و مسئولیت می‌داند و دیگران را به بی‌توجهی متهم می‌کند. در حالی‌که این نوع نگرانی، در عمل نه‌تنها کمکی نمی‌کند، بلکه آسیب‌زا است.»

به باور او، همین پدیده در احساس قربانی بودن نیز تکرار می‌شود؛ جایی که رنج به فرد نوعی حس استحقاق یا برتری اخلاقی می‌دهد و مانع رشد او می‌شود.

احساس استحقاق؛ نقطه خطرناک چرخه رنج

دکتر مکری در ادامه افزود: «وقتی فرد رنج‌کشیده احساس کند به سبب آن رنج، مستحق امتیاز یا رفتار خاصی است، وضعیت از مرحله سالم به مرحله بدخیم وارد می‌شود. به عنوان مثال، کسی که در گذشته آسیب دیده ممکن است چنین بیندیشد که اکنون مجاز است کار خود را جدی نگیرد یا به دیگران اجحاف کند، چون "حقش پایمال شده است". این همان نقطه‌ای است که نقش قربانی به توجیه‌گر خطا تبدیل می‌شود.»

او تأکید کرد که برای رهایی از این چرخه باید ارتباط میان «رنج گذشته» و «احساس استحقاق کنونی» را قطع کرد.

اشتغال ذهنی و فریب هوشیاری کاذب

یکی دیگر از مفاهیمی که دکتر مکری به آن پرداخت، پدیده «اشتغال ذهنی» بود که در روان‌درمانی جایگزین مناسب‌تری برای واژه «نشخوار فکری» به شمار می‌رود.

او گفت: «بسیاری از افراد تصور می‌کنند مرور مداوم رنج‌ها و بی‌عدالتی‌ها نوعی هوشیاری و پیشگیری از تکرار آسیب است. در حالی‌که این ذهن درگیر، به عمل منجر نمی‌شود و تنها انرژی روانی را فرسوده می‌کند.»

وی افزود که اشتغال ذهنی بیش از حد نه‌تنها از احقاق حق جلوگیری می‌کند، بلکه به مرور ذهن را به چرخش‌های بی‌ثمر عادت می‌دهد.

تفاوت میان احقاق حق و انتقام

در ادامه گفت‌وگو، سروش صحت پرسید که تفاوت میان «احقاق حق» و «انتقام» در چیست.

دکتر مکری توضیح داد: «در نظریه‌های اجتماعی و روان‌شناسی، انتقام در ذات خود به معنای جبران نیست، بلکه نوعی واکنش بازدارنده است. مجازات در جوامع بشری نیز از همین منطق پیروی می‌کند؛ نه برای بازگرداندن گذشته، بلکه برای جلوگیری از تکرار خطا.»

او در عین حال تأکید کرد که طرح این بحث به معنای ترویج انتقام نیست، بلکه دعوتی است به درک پیچیدگی احساسات انسانی در برابر ظلم و آسیب.

تبدیل رنج به سرمایه رشد

در بخش دیگری از گفت‌وگو، دکتر مکری به موضوع «رشد پس از تروما» پرداخت و گفت: «اگر فرد بتواند از رنج‌های خود احساس توانمندی استخراج کند، آن رنج به سرمایه‌ای برای رشد تبدیل می‌شود. کسی که از سختی‌ها عبور کرده، می‌تواند بگوید: من از پس آن دوران برآمدم، پس قادر به موفقیت‌های بیشتری هستم.»

وی این تغییر زاویه نگاه را کلید خودکارآمدی و تاب‌آوری دانست و افزود: «در مقابل، اگر رنج به دستاویزی برای مطالبه امتیاز و توجیه رفتار نادرست بدل شود، مسیر به سوی ویرانی می‌رود. اما اگر همان رنج نشانه مقاومت و سرسختی تلقی شود، می‌تواند منبعی برای شکوفایی فردی گردد.»

سپس دکتر مکری کتاب «فراتر رفتن: علم جدید خودشکوفایی» نوشته اسکات بری کافمن با ترجمه محمدعلی کرمی و انتشار از سوی نشر میلکان را معرفی کرد. به گفته او، این کتاب نگاهی علمی و در عین حال کاربردی به مفهوم خودشناسی، توانمندی و رشد پس از رنج دارد.

او جمع‌بندی کرد: «انسان زمانی از نقش قربانی رها می‌شود که رنج خود را به نشانه توانایی بدل کند؛ از "چرا" به "چه باید کرد" برسد؛ و از احساس استحقاق به احساس قدرت و تاب‌آوری گذر کند. این همان مسیری است که به شکوفایی واقعی منتهی می‌شود.»

از مغز رفیق‌باز تا تاب‌آوری روانی

دکتر مکری با اشاره به کتاب «مغز رفیق‌باز؛ عصب‌شناسی دوستی، همدلی و زندگی اجتماعی» اثر بن رایان، تأکید کرد که مغز انسان به‌صورت تکاملی برای ارتباط و معاشرت طراحی شده است. به گفته‌ی او، روابط انسانی نه تنها از نظر روانی بلکه از نظر فیزیولوژیک نیز در سلامت ما نقش دارد. پژوهش‌های متعددی نشان داده‌اند که افرادی با پیوندهای اجتماعی عمیق‌تر، از سلامت جسمی و روانی بیشتری برخوردارند و حتی دیرتر دچار بیماری‌های مزمن می‌شوند.

او در توضیحی علمی به تحقیق مشهور شلدون کوهن اشاره کرد که در آن، داوطلبان به‌صورت کنترل‌شده در معرض ویروس سرماخوردگی قرار گرفتند. نتایج نشان داد افرادی که پیش از آزمایش، روابط عاطفی و اجتماعی فعال‌تری داشتند، کمتر بیمار شدند یا علائم خفیف‌تری نشان دادند.

مکری افزود: «این یافته نشان می‌دهد که پیوندهای عاطفی با خانواده، دوستان و اجتماع، حتی بر عملکرد سیستم ایمنی اثرگذار است. مغز ما به‌طور واقعی رفیق‌باز است؛ یعنی برای بقا، رشد و شادکامی، نیازمند ارتباط با دیگرانیم.»

او تأکید کرد که این پیوندها صرفاً به دیدارهای حضوری محدود نمی‌شود؛ حتی تماس تلفنی یا ارتباط عاطفی غیرمستقیم نیز می‌تواند به تقویت سیستم ایمنی و افزایش احساس امنیت روانی کمک کند.

تنهایی و پیامدهای زیستی آن

دکتر مکری با استناد به مطالعات طولانی‌مدت دانشگاه هاروارد درباره‌ی «رضایت از زندگی»، یادآور شد که خوشحال‌ترین انسان‌ها الزاماً ثروتمندترین یا موفق‌ترین افراد نیستند، بلکه کسانی‌اند که روابط انسانی گرم‌تر و صادقانه‌تری دارند. او گفت: «تنهایی، نه به معنای تنها زیستن، بلکه به معنای احساس بی‌اهمیتی و نداشتن پیوند عاطفی با دیگران، یکی از خطرناک‌ترین وضعیت‌های زیستی برای انسان است.»

وی توضیح داد که احساس تنهایی می‌تواند از طریق تضعیف سیستم ایمنی، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی، التهابی و حتی سرطان را افزایش دهد. به باور او، این پدیده در سطح عمیق‌تر، ریشه در تکامل پستانداران دارد: «ما پستانداران، بهایی را برای اجتماعی بودن می‌پردازیم؛ باید پیوند داشته باشیم، باید دوست بداریم و دوست داشته شویم. حتی در حیوانات هم نوعی "گریه‌ی گم‌شدن" وجود دارد؛ یعنی وقتی از والد جدا می‌شوند، صدا درمی‌آورند تا دوباره پیوند برقرار شود.»

از قربانی بودن تا بازسازی روان

در ادامه، گفت‌وگو به بحث درباره احساس قربانی بودن در انسان و راه‌های خروج از این وضعیت رسید. دکتر مکری تأکید کرد که تمرکز بیش از حد بر رنج‌ها و اشتغال ذهنی به ناکامی‌ها، نه‌تنها کمکی به بهبود نمی‌کند بلکه می‌تواند مانع شکل‌گیری روابط انسانی و رشد درونی شود.

او با طرح مفهومی به نام «اشتغال ذهنی» گفت: «ذهنی که مدام درگیر تکرار دردها و خاطرات تلخ است، مانند خودرویی است که در گل گیر کرده و هرچه گاز می‌دهد، بیشتر فرو می‌رود.»

به باور او، این چرخه را نمی‌توان صرفاً با خاموش‌کردن ذهن متوقف کرد، بلکه باید با درگیر کردن ذهن در فعالیت‌های مثبت و لذت‌بخش آن را جایگزین کرد. وی اصطلاح «Savorying» یا «مزمزه‌کردن تجربیات مثبت» را در برابر نشخوار ذهنی به کار برد؛ یعنی مرور لحظه‌های خوب زندگی، رویاپردازی‌های سازنده و تمرکز بر احساسات مثبت.

معنا، انگیزه درونی و رهایی از تروما

دکتر مکری سپس به مسئله‌ی انگیزه درونی پرداخت و توضیح داد که یافتن فعالیت‌هایی که انسان صرفاً برای دل خود انجام می‌دهد، یکی از مؤثرترین راه‌ها برای خروج از احساس قربانی بودن است.

«کاری که فقط برای رضایت درونی انجام می‌شود نه برای پاداش بیرونی، نه ترس از تنبیه نیرویی دارد که می‌تواند انسان را از درون بازسازی کند.»

او افزود که والدین باید به فرزندان خود فرصت دهند تا علایق درونی خود را کشف کنند، نه آنکه مسیر زندگی آنان را بر اساس معیارهای بیرونی تعیین کنند. هنر، موسیقی، ورزش یا هر فعالیتی که کودک به‌واسطه‌ی علاقه انجام دهد، می‌تواند حیات روانی او را بازسازی کند و از اثرات تروما بکاهد.

توازن میان اجبار بیرونی و انتخاب درونی

با این حال، دکتر مکری هشدار داد که نمی‌توان تمام زندگی را بر پایه‌ی انگیزه‌های درونی بنا کرد. انسان موجودی اجتماعی است و بخش‌هایی از زندگی ناگزیر به پذیرش الزامات بیرونی نیاز دارد.

«ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که تمام کارها را فقط از سر علاقه انجام دهیم. گاهی باید وظیفه‌محور بود، حتی اگر علاقه‌ای وجود نداشته باشد. اما کافی است در زندگی هرکس، چند فعالیت هرچند کوچک، از دل خودش بجوشد تا روان انسان متعادل شود.»

او به مثال مردی میانسال اشاره کرد که پس از سال‌ها زندگی کاری یکنواخت، دوباره به علاقه‌ی دوران نوجوانی خود موتورسواری در طبیعت بازگشته و همین انتخاب ساده، سبب بازگشت احساس زندگی در او شده بود. دکتر مکری این نمونه را نمادی از بازگشت به خویشتن و احیای پیوند درونی با زندگی دانست.

در ادامه گفت‌وگوی دکتر آذرخش مکری با محوریت تاب‌آوری، انگیزه درونی، کمال‌گرایی و اثرات روان‌شناختی شبکه‌های اجتماعی، وی به تبیین رابطه میان انگیزش‌های فردی و سلامت روان پرداخت.

دکتر مکری در آغاز این بخش تأکید کرد که همه رفتارها و تلاش‌های انسان الزاماً نباید بر پایه‌ی انگیزش درونی باشد. به گفته‌ی او، «اگر همه چیز را صرفاً برای دل خودمان انجام دهیم، نوعی دل‌زدگی و خودشیفتگی پدید می‌آید؛ انسان ناگزیر است در بخش‌هایی از زندگی نیز به خاطر دیگران، مسئولیت‌ها و الزامات اجتماعی عمل کند.» وی افزود که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند میان وظایف بیرونی و علایق شخصی تعادل برقرار کنند: «می‌توان به نوجوان گفت درس بخوان چون لازمه‌ی رشد توست، اما در کنار آن اجازه داد چند فعالیت هم برای دل خودش انتخاب کند تا انگیزه‌ی درونی در او شکل بگیرد.»

او سپس به معرفی کتاب چیزی به نام تنبلی وجود ندارد اثر «دوون پرایس» پرداخت و گفت: «این کتاب توضیح می‌دهد که آنچه ما تنبلی می‌نامیم، در واقع نبودِ انگیزه‌ی درونی است. فردی که هنوز علایق شخصی‌اش را نیافته، در برابر انگیزه‌های بیرونی مقاومت می‌کند و برچسب “تنبلی” می‌خورد.» دکتر مکری پیشنهاد کرد که والدین و معلمان به جای داوری درباره‌ی میزان تلاش نوجوانان، به بازتنظیم توازن میان انگیزه‌های درونی و بیرونی آنان بیندیشند.

در ادامه، وی به پدیده‌ی «کمال‌گرایی» پرداخت و آن را یکی از عوامل مهم فرسودگی روانی در نوجوانان دانست. دکتر مکری گفت: «کمال‌گرایی یعنی ارزش شخص وابسته به موفقیت است و فرد باور دارد هر کاری را می‌توان بهتر انجام داد. این نگاه ظاهراً سازنده، اما در عمل به احساس ناکافی بودن و نارضایتی دائمی منجر می‌شود.» او افزود که منشأ این نگرش در بسیاری از موارد خانواده‌ها هستند که با نیت خیر، مدام به کودک یادآوری می‌کنند می‌توانست بهتر باشد. این شیوه موجب می‌شود کودک هرگز احساس رضایت نکند و ذهنش درگیر نشخوار فکری نسبت به اشتباهات گذشته شود.

وی در ادامه خاطرنشان کرد که اگر انگیزه‌ی کمال‌گرایی از درون برخیزد و با لذت همراه باشد، می‌تواند سازنده باشد، اما اگر برآمده از ترسِ سرزنش یا نیاز به تأیید دیگران باشد، منجر به اضطراب، خودانتقادی و خستگی روانی خواهد شد. به گفته‌ی او، این نوع کمال‌گرایی ناسالم، زمینه‌ساز کاهش تمرکز، احساس ناکافی بودن و حتی افزایش بروز نشانه‌های شبه‌افسردگی در نوجوانان می‌شود.

در بخش دیگری از گفت‌وگو، دکتر مکری به مسئله تمرکز و نقش شبکه‌های اجتماعی اشاره کرد و گفت: «شبکه‌های اجتماعی ابزاری قدرتمند برای یادگیری‌اند، اما عادت به اسکرول کردن مداوم، تحمل ذهن برای تمرکز را کاهش می‌دهد. تحقیقات نشان داده از سال ۲۰۱۰ به بعد، زمان خواب نوجوانان به‌طور متوسط یک تا دو ساعت کمتر شده و این کم‌خوابی به کاهش انگیزه و تمرکز منجر شده است.»

او افزود: «شبکه‌های اجتماعی علاوه بر اختلال خواب، بستر تازه‌ای برای قلدری و سرزنش مجازی به‌ویژه میان دختران نوجوان ایجاد کرده‌اند. این رفتارها، افراد را در چرخه‌ی اشتغال ذهنی و اضطراب دائمی قرار می‌دهد.» دکتر مکری توضیح داد که الگوریتم‌های این شبکه‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که با دادن پاداش‌های کوچکِ لحظه‌ای، کاربر را به جابه‌جایی سریع میان محتواها تشویق می‌کنند و در نتیجه گستره‌ی توجه و عمق تمرکز ذهن کاهش می‌یابد.

وی در پایان با اشاره به پژوهش‌های انجام‌شده درباره‌ی اثر کاهش استفاده از شبکه‌های اجتماعی گفت: «در مطالعه‌ای به افراد مبلغی پرداخت شد تا برای یک ماه از فیس‌بوک استفاده نکنند. نتایج نشان داد تمرکز، شادکامی و رضایت از زندگی آنان افزایش یافت؛ به اندازه‌ای که از نظر آماری معادل افزایش ۳۰ هزار دلار در درآمد سالانه‌ی افراد بود.»

دکتر مکری در جمع‌بندی این بخش تأکید کرد: «مغز انسان برای پیوند، تعامل و معنا ساخته شده است. هرچه این پیوندها سالم‌تر و عمیق‌تر باشند، تاب‌آوری روانی، انگیزه و کیفیت زندگی انسان بالاتر می‌رود. در عین حال، برای پرورش این پیوندها باید تعادل میان انگیزه‌های درونی، الزامات بیرونی و استفاده‌ی آگاهانه از فناوری حفظ شود.»

دکتر آذرخش مکری در ادامه گفت‌وگو درباره‌ی تأثیرات شبکه‌های اجتماعی بر سلامت روان نوجوانان و بزرگسالان، به جنبه‌های مثبت و منفی این پدیده پرداخت و تأکید کرد که «فضای مجازی ذاتاً پدیده‌ای منفی نیست، اما اگر کنترل‌نشده و بی‌هدف مورد استفاده قرار گیرد، می‌تواند آثار قابل‌توجهی بر خواب، تمرکز و روابط انسانی برجای بگذارد.»

به گفته‌ی او، یکی از پرسش‌های مهم در تحلیل روان‌شناختی این فضا، علت خشونت و پرخاشگری فراگیر در برخی از پلتفرم‌هاست: «در فضای واقعی، مردم تا این اندازه با یکدیگر خشن نیستند، اما در محیط مجازی، گاه شاهد بی‌ادبی و پرخاش کلامی هستیم. یکی از توضیحات این پدیده، پدیده‌ی گمنامی است؛ وقتی افراد احساس می‌کنند شناخته نمی‌شوند، بخش‌هایی از تکانه‌های ناخودآگاهشان آزاد می‌شود و نیمه‌ی تاریک شخصیتشان مجال بروز پیدا می‌کند.»

وی افزود: «تحلیل دیگری که مکمل این دیدگاه است، به ترکیب کاربران اشاره دارد. مطالعات نشان می‌دهد که تنها حدود چهار دهم تا یک درصد از کاربران فعالانه در بحث‌ها و درگیری‌های مجازی شرکت می‌کنند و ۹۹ درصد صرفاً ناظر هستند، بدون آن‌که حتی لایک یا کامنتی بگذارند. بنابراین رفتارهای تند و خشن در فضای مجازی بازتابی از کل جامعه نیست و نباید آن را نماینده‌ی واقعیت اجتماعی دانست.»

دکتر مکری در ادامه با استناد به پژوهش‌های انجام‌شده درباره‌ی تأثیر کاهش استفاده از شبکه‌های اجتماعی، اظهار کرد: «در یک مطالعه، به شرکت‌کنندگان مبلغ ۱۰۳ دلار پرداخت شد تا به‌مدت یک ماه استفاده از فیس‌بوک را متوقف کنند. نتایج نشان داد پس از این دوره، تمرکز، احساس شادکامی و رضایت از زندگی افراد افزایش یافت؛ تا حدی که این بهبود در کیفیت زندگی معادل افزایش سالانه‌ی ۳۰ هزار دلار درآمد برآورد شد.»

او با اشاره به نقش مثبت اما پرخطر فضای مجازی گفت: «اگر بدانیم چرا و چطور از این فضا استفاده می‌کنیم، می‌تواند بستری برای یادگیری، دیدن جهان و آشنایی با اندیشه‌های تازه باشد؛ اما اگر هدف مشخصی نداشته باشیم، به تدریج زمان، خواب و روابط اجتماعی‌مان را از دست می‌دهیم. این فضا مانند استخری است که باید در آن شنا کنیم، نه اینکه در آن غرق شویم.»

در بخش دیگری از گفت‌وگو، دکتر مکری به معرفی کتاب «انعطاف‌پذیری هیجانی» نوشته‌ی سوزان دیوید با ترجمه‌ی سوما فتحی از نشر میلکان پرداخت و توضیح داد: «این کتاب به اهمیت رهایی از اشتغال‌های ذهنی و پذیرش تغییرات اشاره دارد. انعطاف‌پذیری هیجانی یعنی توانایی عبور از رنج‌ها و ناکامی‌ها بدون آنکه در آن‌ها بمانیم یا آن‌ها را بیش از حد پردازش کنیم. همان‌طور که نویسنده می‌گوید، باید اجازه دهیم افکار و احساسات ناخوشایند مانند پرنده‌ای در آسمان یا جوی آبی جاری، از ذهن عبور کنند.»

وی ادامه داد: «وقتی فرد می‌تواند افکارش را بدون تحلیل مداوم رها کند، انرژی روانی و جسمی‌اش افزایش می‌یابد. بررسی‌ها نشان می‌دهد افرادی که ذهنشان آرام‌تر است، در محیط کار یا تحصیل عملکرد بهتری دارند و حتی تمایل بیشتری برای فعالیت بدنی و ورزش نشان می‌دهند. در مقابل، کسانی که درگیر نشخوار ذهنی هستند، با وجود خستگی جسمی اندک، احساس ناتوانی در حرکت و تصمیم‌گیری دارند.»

در پایان گفت‌وگو، مجری برنامه با اشاره به کتاب تازه‌ای با عنوان «امید» نوشته‌ی پاپ فرانسیس، ترجمه‌ی محمود قلی‌پور و منتشرشده از سوی نشر هرمس، بخشی از سخنان پاپ را درباره‌ی نگاه نادرست به نسل جوان خواند. در این بخش، پاپ تأکید می‌کند که از هزاران سال پیش تا امروز، همواره بزرگسالان از نسل بعدی گله کرده‌اند و آن‌ها را ناتوان دانسته‌اند، در حالی که همین نسل‌های جوان هر بار جهان را پیش‌تر برده و موجب تحول و پیشرفت شده‌اند.

دکتر مکری نیز در تأیید این دیدگاه گفت: «آینده بدون تردید متعلق به کودکان و نوجوانان است. آن‌ها با توانایی، خلاقیت و انرژی خود مسیرهای تازه‌ای خواهند گشود و ما باید به جای سرزنش، بستر رشدشان را فراهم کنیم.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها