سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -مجید کافی، دانشآموخته حوزۀ علمیه قم و عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه؛ از آنجا که واقعیتهای طبیعی، انسانی و اجتماعی، پیچیده و شبکهای هستند، امروزه شایسته و بایسته است مطالعات میانرشتهای و چندرشتهای با رویکردهای مختلف دربارۀ این پدیدهها انجام شود؛ اما گاهی به جای اینکه رویکردها و رشتههای برای دستیابی به شناختی بهتر از واقعیتهای طبیعی، انسانی و اجتماعی شاهد برخوردی تهاجمی بین آنها هستیم؛ به گونهای هر یک میکوشد خود را تنها صاحب حقیقت بداند و یا خود را به کرسی حقیقت بنشانند. در این میان واقعیتهای اجتماعی از پیچیدگی و چندلایگی بیشتری برخوردارند و همین امر، توجه به علوم اجتماعی و تعامل سایر حوزههای معرفتی با علوم اجتماعی و نیز مطالعات چندرشتهای و میانرشتهای را ضروری میسازد.
مطالعات میانرشتهای و چندرشتهای میتوانند به نتایجی قابل توجه بیانجامند که دست کم آن، ارائۀ تبیینی دقیقتر برای چرایی روایدادهای انسانی و اجتماعی است. البته مطالعات میانرشتهای و چندرشتهای باید در چارچوب رویکردهای معرفتشناسانه و روششناسانه مورد تأیید عالمان و متخصصان همان رشتهها انجام شود. اما اگر یک طرف این تعامل، خود را به واقع نزدیکتر و بر حق بپندارد و رشتههای دیگر را ناکارآمد و منسوخ و دارای تاریخ مصرف بداند، هیچ تعامل سازندهای بین رشتهای شکل نخواهد گرفت.
افزون بر این، تلقی حقانیت مطلق بعضی علوم و ناصواب بودن برخی دیگر یا متعلق به زمانهای گذشته دانستن آنها، به فرایند علمورزی و تولید دانش در طول تاریخ علم آسیب میزند؛ امری که شایسته یک جامعۀ اسلامی نیست. به نظر میرسد منتقدان حضور پارهای از علوم در صحنۀ علمی کشور و دانشگاهها، بر این باورند که چنین تعاملات و مطالعات میانرشتهای یا چندرشتهای نمیتوانند برای رشد و پیشرفت علمی کشور کارآمد باشند.
یکی دیگر از عوامل بیتوجهیهای اخیر به بعضی از علوم انسانی و اجتماعی به ویژه جامعهشناسی، سیطرۀ بینش فردگرایانه در نظام معرفتی چند دهۀ اخیر ایران است، اگر چه چنین سیطرهای مختص به کشور ایران نبوده و نیست. رویکردی که باور دارد جامعه صرفاً جمع جبری کنشگران و افراد است، بهترین راه حل مسائل اجتماعی را در راهحلهای روانشناختی و حل مشکلات فردی، یعنی مشکلات روحی و روانی اشخاص، جستجو میکند. این تلقی از زمانی که کتاب جامعه و تاریخ، آیتالله مصباحیزدی منتشر شد و توسط همفکران و شاگردان ایشان بسط داده شد، و نیز در دو دهۀ اخیر توسط برخی روشنفکران دینی همچون استاد مصطفی ملکیان ترویج یافت، بر معرفتشناسی و روششناسی علوم اجتماعی ما سیطره پیدا کرده است.
در طول تاریخ فلسفه، شاهد نزاع بین طرفداران اصالت فردیها با اصالت جمعیها بودهایم، اما امروزه این نزاع به شکل سیطرۀ روانشناسیگرایی بر رویکردهای اجتماعی و جامعهشناختی خود را نشان میدهد. نشانههای سیطرۀ روانشناسیگرایی در ایران معاصر فراوانند، از جمله میتوان به پارهای از آنها اشاره کرد: دیدن امور اجتماعی و حوزۀ عمومی در امتداد مسائل فردی و روانی، تأکید بر مشاوره در حل مسائل اجتماعی و خانوادگی، ورود نظریهها و رویکردهای روانشناختی برای حل مسائل و آسیبهای اجتماعی، گسترش چشمگیر مراکز مشاورهای، ورود حوزۀ علمیه به عرصۀ روانشناسی و صدور مجوز برای تأسیس مراکز مشاوره، تیراژ بالای کتابهای روانشناسی به ویژه کتابهای بازاری و عامهپسند آن، و حضور گستردۀ روانشناسان و مشاوران در برنامههای مختلف صدا و سیما. این موارد همگی نشاندهندۀ سیطرۀ فردگرایی روانشناختی بر علوم اجتماعی در ایران معاصر است، اما این ایده که روانشناسی و مشاوره فردی و خانوادگی بهترین ایده برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی ایران است، ایدۀ درستی نست. هر جامعهای برای رفع نیازهای متنوع انسانی و اجتماعی خود به علوم مختلف نیاز دارد و همۀ این علوم باید در مسیر رشد فردی و توسعۀ اجتماعی جامعه گام بردارند.
اخیراً این رویکرد فردگرا در عرصۀ علمی، در قالب سیاستگذاریها در پی تغییر ساختاری رشتهها و علوم انسانی و اجتماعی برآمده و در عرصۀ فرهنگی نیز میکوشد فردگرایی را به عنوان راه حل مسائل اجتماعی و رفع نیازهای جامعه ترویج کند.
گاهی نیز نافعیت و کارآمدی علم و فنآوری به «موفقیت» تقلیل مییابد. علم و فنآوری موفق تنها آنهایی هستند که معیارهای عقلانیت ابزاری و سودآوری را برآورده سازند. برای دستیابی به چنین موفقیتی، انسانها باید از درون تغییر کنند و این تغییر، بنا بر این دیدگاه، در گروه علوم و تکنولوژیهای فردگرایانه است. انسان موفق مدام باید در پی تغییر نیروی درونی خود باشد، چرا که انسان تنها از طریق تغییر دورنی میتواند به موفقیت از نوع ابزاری و سودمحوری دست یابد. در این تلقی، به نیروها، ساختارها، عوامل و اسباب اجتماعی و حتی سیاسی و نیز روشهای غیرفردی و اجتماعی برای کسب موفقیت و کارآمدی توجه نمیشود.

شاید بتوان گفت این اظهارنظرهای اخیر در مورد بعضی از علوم انسانی و اجتماعی، ریشه در یک باور دیگری نیز دارد، این باور که معرفتها و علوم دینی (حوزوی) میتوانند یا باید بر سایر شاخههای علمی اعم از طبیعی، انسانی و اجتماعی حاکم باشند. البته اینکه علوم حوزوی مانند دیگر شاخههای علمی، نیاز جامعه دینی و اسلامی ما هستند، جای هیچ شک و تردیدی نیست، اما این علوم باید با بهرهگیری از سایر علوم که دستآورد تلاشهای علمی بشر است، تکمیل شوند تا پیشرفت و تعالی فرد و جامعه اسلامی محقق گردد.
اگرچه این عوامل تا حدی سبب بیمهری و گاهی انزوای بعضی از علوم انسانی و علوم اجتماعی شدهاند، اما باید اذعان کرد معیار توسعه و گسترش علوم، بر اساس نافعیت و کارآمدی آنهاست. از این رو، هر جامعهای به همۀ علوم نافع و کارآمد، اعم از حوزوی و دانشگاهی به ویژه بینرشتهای و چندرشتهای، برای تربیت افراد، برقراری ارتباط با خدا و دیگران، و همچنین برای رشد و توسعه و رفع نیازهای انسان نیازمند است. در این راستا، هر علمی باید ظرفیت، روایی و اعتبار سایر علوم را به رسمیت بشناسد، به قلمرو و مرزهای مطالعاتی آنها احترام بگذارد و از ادعای تفوق و برتری بر دیگر علوم به هر دلیل و پیشانگارهای، پرهیز کند.
در نزاع بین اصالت فرد و اصالت جمع نیز باید توجه داشت که انسان موجودی چند بعدی است و نباید یک بعد او فدای بعد دیگر شود یا او را به تنها یکی از ابعاد تقلیل داد. همان گونه که برای سعادت انسان باید به ویژگیهای فردی او توجه کرد، باید به انسان اجتماعی و ویژگیهای آن نیز برای توسعۀ انسانی، اجتماعی، اقتصادی و… عنایت داشت. به هیچوجه نمیتوان انسان کامل یا شهروند مطلوب را با نادیده گرفتن بعد اجتماعی انسان و نقش ساختارهای اجتماعی در شکلگیری ابعاد شخصیتی او اعم از بینشها، گرایشها، اراده، گفتار و رفتار) محقق تربیت کرد.
نظر شما