چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۲
برای نوشتن، اول باید از موضوع بیزار باشم!

هالی روبن‌هولد، نویسنده کتاب‌های تحسین‌شده «پنج نفر» و «داستان یک قتل»، از فرآیند خلاقانه و نامتعارف خود می‌گوید. او فاش می‌کند که نقطه شروع بسیاری از نوشته‌هایش، یافتن موضوعی است که ابتدا حس «بیزاری» در او ایجاد می‌کند تا سپس با کاوش در آن، شیفته‌اش شود.

سرویس بین‌الملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: این نویسنده تحسین‌شده پیش‌تر با نگاهی نو به پرونده جک قاتل، روایتی دگرگون‌کننده ارائه داد. او اکنون با همین رویکرد سراغ پرونده دکتر کریپن رفته و پرسش‌هایی جدی درباره شیوه روایت داستان مردان قاتل مطرح می‌کند.

پرونده دکتر کریپن، که زمانی «جنایت قرن» لقب گرفت، پس از بیش از صد سال هنوز در یادها مانده است. دکتر کریپن، الهام‌بخش کتاب‌ها، فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی بسیاری بوده است. اما همان‌طور که هالی روبن‌هولد در کتاب جدیدش، «داستان یک قتل»، اشاره می‌کند، این ماجرا «عمدتاً درباره زنان است، اما تقریباً همیشه به قلم مردان روایت شده است». در نتیجه، قربانی کریپن، زنی به نام بل المور که به حاشیه رانده شده بود در کتاب روبن‌هولد، جان دوباره‌ای می‌گیرد.

روبن‌هولد می‌گوید نوشتن «داستان یک قتل» تجربه پرفشار بود؛ هم به خاطر چالش تبدیل حجم انبوهی از تحقیقات به روایتی خواندنی و روان، و هم به دلیل توقعاتی که موفقیت چشمگیر کتاب «پنج‌نفر» (۲۰۱۹) ایجاد کرده بود. او در آن کتاب، سرگذشت پنج قربانی جک قاتل را بازگفت. «پنج‌نفر» جایزه معتبر بیلی گیفورد برای آثار غیرداستانی را برد و با تغییر بنیادین زاویه دید از قاتل به قربانیان، توجه بسیاری برانگیخت و بحث‌های داغی به راه انداخت. کتاب همچنین موجی از حملات تند را از سوی کسانی که خود را «جک‌شناس» می‌خوانند، به دنبال داشت. روبن‌هولد درباره این واکنش‌ها می‌گوید: «خوشبختانه این موج تا حدی فروکش کرده است. اما آن‌ها حدود پنج-شش سال است که دست از سر من برنداشته‌اند.»

«داستان یک قتل» کتابی به همان اندازه جذاب و روشنگر است. در روایت دقیق روبن‌هولد، ماجرا دهه‌ها قبل و در آغاز قرن بیستم، از نیویورک آغاز می‌شود؛ جایی که شارلوت بل، همسر اول کریپن، به عنوان مهاجری ایرلندی وارد می‌شود. این زن جوان با هاولی هاروی کریپن پزشک، که آن زمان تازه کارش را شروع کرده بود، آشنا می‌شود، دل می‌بازد و ازدواج می‌کند. زوج جوان به سالت‌لیک‌سیتی نقل مکان می‌کنند و در آنجاست که شارلوت، زنی که «سالم و ۳۳ ساله» توصیف شده، ناگهان از دنیا می‌رود. پس از مرگ او، کریپن به نیویورک بازمی‌گردد، با بل (المور) آشنا شده و ازدواج می‌کند. این دو پس از مدتی جابه‌جایی در آمریکا، سرانجام در سال ۱۸۹۷ به لندن می‌روند و در خانه به پلاک ۳۹ در خیابان هیلدراپ کرسنت، محله هالووی، ساکن می‌شوند؛ خانه‌ای که ۱۳ سال بعد، بقایای جسد بل در زیرزمین آن کشف می‌شود.

روبن‌هولد در سطرهای آغازین کتاب می‌نویسد: «هیچ قاتلی نباید راوی داستان قربانی‌اش باشد، با این حال هاولی هاروی کریپن همواره این نقش را بازی کرده است.» کریپن پس از یک تعقیب‌وگریز پلیسی نفس‌گیر در دو سوی اقیانوس اطلس، به بریتانیا بازگردانده شد، در سال ۱۹۱۰ محاکمه و سرانجام به جرم قتل همسر دومش به دار آویخته شد. با این حال، روایتی که او از بل المور ساخته بود، همچنان پابرجاست: زنی سلطه‌جو و بدخلق که شوهرش را به آغوش منشی جوانش، اتل لونو، رانده بود.

روبن‌هولد می‌گوید «تکان‌دهنده» است که چه تصویر منفی و مخدوشی از بل ارائه شده است. «ماجرا از الکساندر بل یانگ شروع شد که گزارشی درباره دادگاه کریپن در سال ۱۹۱۰ نوشت و از همان ابتدا نتیجه گرفت که رابطه کریپن و اتل، عاشقانه‌ای زیبا بوده و بل هیولایی بوده که حقش سلاخی شدن بود. وقتی نقطه شروع این باشد، چه انتظاری می‌توان داشت؟» او ادامه می‌دهد که این نگاه غالب شد و این تصور را تقویت کرد که «اگر کسی لایق مرگ بود، آن بل المور بود.» فیلمی محصول ۱۹۶۳ با بازی دونالد پلزنس در نقش کریپن نیز، بل را شخصیتی اهریمنی تصویر کرد. حتی در دوره‌ای نزدیک‌تر، سال ۲۰۰۷، «مستندی ساخته شد که سازندگانش تمام تلاششان را کردند تا ثابت کنند جسدِ پیدا شده در زیرزمین متعلق به بل نیست. این ادعا کاملاً بی‌اساس است؛ اما نشان می‌دهد که چطور افسانه بل مخوف چنان باوری را در ذهن‌ها ایجاد کرده بود که جای قاتل و قربانی عملاً عوض شده بود.»

الی روبن‌هولد پس از «پنج نفر»: بازگرداندن صدای زنان فراموش‌شده

پس از انتشار کتاب «پنج‌نفر»، کتابی که در آن روبن‌هولد تصویر رایج از قربانیان جک قاتل به‌عنوان «روسپی» را به چالش کشید، این رویکرد بازنگرانه به تاریخ به نوعی امضای کار او بدل شده است. همان‌طور که «پنج‌نفر» به توصیف محله‌های فقیرنشین و لایه‌های فرودست جامعه لندن در عصر ویکتوریا می‌پرداخت، کتاب جدیدش، «داستان یک قتل»، نیز روایتی جذاب از تاریخ اجتماعی ارائه می‌دهد؛ این بار با تمرکز بر بخش‌های پایین‌تر طبقه متوسط در دوران ادواردی.

روبن‌هولد معتقد است که چیزی که در هر دو جنایت پشت کتاب‌هایش مشترک است، «نفرت از زنان» است. اما چیزی که آثار روبن‌هولد را این‌قدر تأثیرگذار می‌کند، موفقیت او در زنده کردن زنان واقعی است. بل المور در کتاب «داستان یک قتل» جان می‌گیرد، زنی که پس از این‌که شوهرش آرزوی عمیق او برای داشتن فرزند را از او گرفت، زندگی پرجنب‌وجوشی برای خود بازسازی کرد. بازگرداندن بل به این موقعیت پررنگ انسانی، به کتاب تأثیر احساسی عمیقی می‌بخشد، همان‌طور که بازبینی شخصیت خود کریپن نیز چنین می‌کند. روبن‌هولد می‌گوید: «خیلی خوشحالم که توانستم روی عنصر ترسناک شخصیت کریپن تمرکز کنم. چون برای مدت‌ها او به عنوان “قاتل ملایم” و “مرد خوبی” شناخته می‌شد. اما نه! او چنین نبود. او یک کلاهبردار حرفه‌ای بود و تمام دوستانش هم جنایتکار بودند. همه آن‌ها.»

بازسازی تصویر با چیدن جزئیات پژوهشی کنار هم

بازسازی تصویری کامل و روایی از این شخصیت‌ها با کنار هم گذاشتن جزئیات پراکنده تحقیقاتی، کاری دشوار بود. روبن‌هولد با بررسی نامه‌های خانوادگی به کشف تکان‌دهنده‌ای رسید: کریپن مرتباً برای همسر اولش، شارلوت، سقط جنین انجام می‌داد. کریپن از بچه متنفر بود و پس از تولد پسرشان، هر بار که شارلوت دوباره باردار می‌شد، او را به انجام جراحی برای سقط وامی‌داشت. این الگو در مورد بل المور، همسر دومش، نیز تکرار شد. کریپن ابتدا برای او سقط جنین انجام داد و سپس، به بهانه افتادگی رحم، عملی را که به «برداشتن تخمدان» معروف بود، روی او اجرا کرد. به این ترتیب، همسر دومش را عقیم ساخت و باعث یائسگی زودهنگام او شد. بل از این جراحی‌ها جان سالم به در برد، اما شارلوت نه. به گفته برادر شارلوت، ویلیام، او کمی پیش از مرگش در سالت‌لیک‌سیتی برایش نوشته بود: «شوهرم می‌خواهد دوباره مرا جراحی کند و حس می‌کنم این بار آخر خواهد بود. می‌خواهم فامیل بدانند اگر مردم، تقصیر اوست.» چند هفته بعد، این زن ۳۳ ساله سالم، ظاهراً بر اثر سکته مغزی درگذشت. کریپن او را در گورستان فقرا دفن کرد و به نیویورک بازگشت.

پیشینه زندگی خود روبن‌هولد نیز بین ایالات متحده و بریتانیا تقسیم شده است. او پس از پایان دانشگاه، مدتی به‌عنوان دستیار کیوریتور در گالری ملی پرتره لندن کار کرد. در سال ۲۰۰۵، نخستین کتابش با عنوان «خانم‌های کاونت گاردن» منتشر شد که روایتی تاریخی از «فهرست هریس»، فهرست بدنام زنان تن‌فروش قرن هجدهم، بود. پیش از «پنج‌نفر» (۲۰۱۹)، او آثار غیرداستانی و رمان‌های تاریخی دیگری نیز منتشر کرده بود. رویکردی که در «پنج‌نفر» به اوج رسید، ریشه در این نگاه بنیادین او به تاریخ دارد: «به نظرم ما اغلب از زاویه نادرستی به تاریخ نگاه می‌کنیم. آموزش تاریخ معمولاً از بالا به پایین است؛ یعنی درباره قوانین و قانون‌گذاران حرف می‌زنیم. اما نه! بیایید بپرسیم چرا اصلاً این قوانین لازم شدند؟ به نظر من، داستان واقعی اینجاست؛ داستان در تجربه زیسته مردم عادی نهفته است.»

بازسازی زندگی بل المور با جزئیات زنده

در همین راستا، روبن‌هولد هنگام تحقیق برای «داستان یک قتل» به کشفی دست یافت که به او کمک کرد سال‌های اولیه زندگی بل المور را به شکلی زنده و ملموس بازسازی کند. بخشی از تحقیقات او را به محله «بد-استای» (Bed-Stuy) در بروکلین کشاند، جایی که خانواده لهستانی-آلمانی‌تبار بل در آنجا ساکن شده بودند. او تعریف می‌کند: «یک راهنمای تور فوق‌العاده استخدام کردم که مرا به یک تور اختصاصی با محوریت تاریخ اسلاوی‌تباران بروکلین برد – تجربه‌ای کاملاً منحصر به فرد! راهنما که زنی شگفت‌انگیز و هشتادساله بود، از خاطرات ورود پدربزرگ و مادربزرگش به آمریکا در حدود سال ۱۸۹۹، هم‌زمان با دوره سکونت خانواده بل در آن منطقه، برایم تعریف کرد. ما از کلیسایی که بل به آن می‌رفت و مکان‌های دیگری که احتمالاً پاتوق خانواده بود، دیدن کردیم.»

این رویکرد تحقیقیِ همه‌جانبه باعث می‌شود کتاب‌های روبن‌هولد خواندنی و پرکشش باشند. او توضیح می‌دهد که وقتی منابع دست اول درباره شخص خاصی وجود ندارد، «به سراغ تاریخ عمومی‌تر می‌رود.» او می‌گوید: «همیشه می‌توان نمونه‌هایی از افراد دیگر در شرایط کاملاً مشابه پیدا کرد. بنابراین، در مورد شارلوت بل، هرچند دقیقاً نمی‌دانستم تجربیات شخصی او به‌عنوان پرستار چه بوده، اما اطلاعات بسیار زیادی درباره زنانی با پیشینه مشابه او در همان دوره زمانی در نیویورک وجود داشت.»

از همان ابتدای کارش، رسالت روبن‌هولد به چالش کشیدن الگوهای سنتی‌ای بوده که به باور او، ژانر جنایت واقعی و گزارش‌های جنایی را از مسیر حقیقت منحرف می‌کنند. این رویکرد در همان کتاب اولش، «خانم‌های کاونت گاردن» که الهام‌بخش سریال تلویزیونی «هرلوتز» شد، مشهود است. او می‌گوید: «شاید عجیب به نظر برسد، اما معمولاً وقتی می‌خواهم کتابی بنویسم، باید موضوعی پیدا کنم که از آن بیزارم. بعد سعی می‌کنم دلیل این بیزاری را بفهمم و در این فرآیند، کم‌کم شیفته آن موضوع می‌شوم. من واقعاً از ژانر جنایت واقعی بیزارم.»

کتاب‌های سنتی این ژانر، هویت قاتل را بر هویت قربانیانش اولویت می‌دهند و به ایجاد نوعی کیش شخصیت پیرامون قاتلان بدنام دامن می‌زنند. جکِ قاتل، که هویتش هرگز به‌طور قطعی مشخص نشد، نمونه بارز این پدیده است. روبن‌هولد دریافت که با انتخاب زاویه دیدی متفاوت برای بازگویی داستان، کل روایت دگرگون می‌شود. او می‌گوید: «من مستقیماً به ژانر جنایت واقعی علاقه‌ای ندارم، بلکه به سویه‌های تاریک طبیعت انسان، آن‌گونه که در رویدادهای تاریخی نمایان می‌شود، کشش دارم. و شیفته این هستم که تا چه حد می‌توانیم با جزئیات، به درک تاریخی عمیق‌تری برسیم؛ من به سراغ ردپاها و اسنادی می‌روم که جنایت‌ها از خود به جا می‌گذارند.»

روبن‌هولد وقتی کتاب را می‌نوشت، مادرش از دنیا رفت. او می‌گوید: «این اتفاق واقعاً مرا وادار کرد تا به‌عنوان یک مورخ درباره مستندسازی زندگی‌ها فکر کنم. چون همیشه یک تاریخ شروع و یک تاریخ پایان وجود دارد. زندگی یک آغاز مشخص و یک پایان مشخص دارد.» روبن‌هولد نتیجه می‌گیرد: «این زمان شماست و همین.»

منبع: گاردین، ۲۹ مارچ ۲۰۲۵

.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها