یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۶
این شاعر چشم‌بسته روشن‌بین

خراسان‌رضوی - موسی عصمتی شاعر نابینا اما توانای هم‌عصر ما به شهادت غزلیات خوبش و همین طور انتخاب عناوین با مسما برای کتاب‌هایش از جمله «بی چشمداشت»، توانسته نامش را در زمره شاعران موفق خراسان بزرگ و ایران بگنجاند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - افسانه غیاثوند، شاعر و منتقد ادبی: «سمرقند» عنوان تازه‌ترین کتاب موسی عصمتی و چهارمین اثر اوست که سروده‌های شاعر را به بالغ بر یکصد و چهل رباعی می‌رساند و از سوی موسسه فرهنگی شاعران پارسی زبان، منتشر و روانه بازار شعر شده است. این اثر از تداوم نوعی نگاه مادرانه به هستی و نحوه تعامل شاعر با طبیعت حکایت دارد، نگاهی که بر پایه دو صفت متعالی یعنی تعهدمداری و باورمندی به عنوان مولفه‌های رفتاری انسان، استوار است.

شعر موسی عصمتی برای من همیشه نمونه‌ای از یک شعر متعهّد بوده است. وقتی می گویم، متعهّد به معنی آن تعهّد خاصی نمی گویم که امروز رسم شده است و بر رعایت ظواهر شرع و آداب انقلابی‌گری
تکیه دارد؛ چیزی که بسیاری ها فوت و فنّ آن را یاد گرفته اند و در رسانه ها به عنوان «شاعران متعهد» شناخته می‌شوند. منظور من از تعهّد این است که شاعر، شعرش را بر اساس یک هدف باطنی و درونی می سراید، بر اساس فکر و حس عمیقی که او را بی تاب ساخته و به سرایش واداشته است.

آنچه به عینه نقل شد دیدگاه شاعر و نظریه پرداز معاصر، محمدکاظم کاظمی در مقدمه کتاب بی‌چشمداشت اثر موسی عصمتی است که می تواند مویدی باشد بر آنچه در ابتدای این یادداشت گفته شد، یعنی نهادینه شدن نگاهی تعهدمحور در ضمیر شاعر؛ همان مشخصه ای که می تواند به دلیل قوت بخشی به موقعیت انسانیِ او، جایگاهش را از میانمایگی و بی تفاوتی محض به تعهدپذیری ارتقاء دهد و از این رو یک امتیاز باشد تا جایی که به عنوان انسانی طبیعت گرا، نگاه لطیف و مسئولانه اش را برای مثال معطوف به رودی ببیند که خشک شده است. به این سوگنامه که تلفیقی هنرمندانه از تمام ویژگی های مورد توقع ما از شعر است، دقت کنید:

غم حادثه ای در انتظار رود است
دلواپسی ادامه دار رود است
سنگی که پناهگاه ماهی ها بود

امروز ولی سنگ مزار رود است

گاهی خصیصه تعهدمداری در وجود شاعر چنان تبلوری دارد که او را ملزم می کند در قالب یک انسان آرمانگرا، در جستجوی انسانیت و انسانِ از دست رفته روزگارش، حتی با نرم گریزی در حوزه محتوا و دست بردن در آن، به سراغ یک افسانه قدیمی رفته و تمام مالوفات ذهنی مخاطب را در مواجهه با داستانِ قدیمی چوپان دروغگو به هم بریزد تا نسخه جدید و دلخواهی از آن را طراحی کند:
…خوردند تمام گرگ ها را دیشب
چوپان به خدا دروغ در کارش نیست

البته این خصوصیت رفتاری یعنی محتواگرایی در عین امتیاز بودن گاه می تواند مخاطراتی را هم برای او به همراه بیاورد، از جمله اینکه پایبندی و تقید شاعر به فخامت زبان، موسیقی و امکاناتی از این قبیل را تحت الشعاعِ یک رسالت، تا حد چشمگیری کمرنگ یا حتی کم اهمیت جلوه دهد و این قضاوت را دامن بزند که شاعر، عامدانه و به قصد مخالفت با پرچمداران مکتب پارناسیسم یا همان قائلانِ شعار «هنر برای هنر»، پایبندی به نگاه زیبایی شناسانه را در شعر نادیده گرفته است، به عبارتی دیگر می توان گفت وفاداری شاعر به عنصر محتوا، گاهی شتابزدگی او و در نتیجه انتقال پیام، به ساده ترین زبان ممکن را موجب می شود، به گونه ای که شاعر را با یک رویکرد اتوماتیزم گونه در حین نوشتن مواجه می کند، گویی می خواهد خبر عظیمی را به جهت اهمیتش در سریع ترین زمان ممکن و هایکو وار، به جهانیان مخابره کند، از این رو اصالت محتوا و تامین آن در نظرش به نسبت دیگر عناصر و اجزا شعر، کلیت و ارجح است، شاهد مثال اینکه شاعر رنجش خاطری هم از این جهت دارد، آنجا که به قول خودش می گوید:

عمری است دچار ریز بینی شده ایم
درگیر نگاره های چینی شده ایم…

اما هرقدر هم که پسند عصر مدرنیته ای که در آن به سر می بریم و شرایطی که ایجاب می کند، چیزی جز شتابزدگی نباشد؛ موسی عصمتی به عنوان یک شاعر باید مستقل از هنجارهای حاکم عمل کند.
خصوصاً اینکه به شهادت غزلیاتش و بعضی از همین رباعی ها، او شاعری است دیرآشنا با عناصر اصلی شعر از جمله تخیل، از این رو بسآمد آرایه های لفظی و معنایی همچون ایهام، حس آمیزی، اغراق، ایماژ و … در اثرش مشهود است. او حتی گاه قالب کوتاه رباعی را مجالی بلند و مستعد برای درنگ و تامل در همه امور هستی و حتی اجزاء طبیعت برمی شمرد و به وقت ضرورت، تصویرپردازی های موفق و باریک اندیشانه ای را خلق می کند. برای مثال در این رباعی ها:
عمری است به ما همیشه خوبی کرده
هر پنجره را غبار روبی کرده
باران همه جای روستای ما را
چون ظرف عتیقه نقره کوبی کرده

یا این رباعی:

از شاخه سبزِ تاج و تخت افتاده
با شورش بادهای سخت افتاده
امروز ولی مناره مورچه هاست
این گنبد سبزِ از درخت افتاده

سادگی و روانی زبان، یکی دیگر از ویژگی های شعر موسی عصمتی است که شاید بتوان گفت از این منظر، موقعیت او را در کنار رباعی سرایان بنام هم عصرش تثبیت می‌کند. برخورداری او از امکانات لحن و زبان محاوره، همچنین جسارت او در کاربرد عباراتی نامانوس و نامرتبط با جهان شعر، آن هم در قالبی که قرن‌ها محمل مفاهیم بلند فلسفی، عرفانی و حکمی بوده- صرف نظر از توفیق یا عدم توفیق شاعر - یکی از عوامل موثر در این امر به حساب می آید:
ترکیبات، کنایه ها و حتی ضرب المثلهایی از این دست:

یک عالمه رمز و راز دارد، ای عشق
موسیقی دلنواز دارد ای عشق..
ما عاشق شعریم هزاران سال است
این قصه سر دراز دارد، ای عشق…

«…او آمده است تا که عاشق برود
مجنون شما شفا نمی خواهد که»

«هر چند که مشهور خیابان بودم.
قدّاره کش کوچه و میدان بودم…»

«…از بار انار وانتی فهمیدم
امسال دوبازه باغبان دل خون است»

«…وقتی که تو حرف می زنی می گویم
ای کاش که بشنود خدا از دهنت»

«…نه خانه گنبدی، نه آن چشمه‌ی آب
نه! دهکده آن دهکده سابق نیست»

«… باشد ولی اندوه ندیدن ها را
ای عشق کجای دلمان بگذاریم»

«…تشتی که هنوز گوشه‌ی انباری است
ماشین لباسشویی مادر بود»
و...
این سادگی زبان گاهی تا عمق محتوا نفوذ می کند و صمیمیت و باورپذیری شعر او را منجر می شود:
«… از تلخی لحظه ها حکایت دارد
چایی که همیشه از دهان می افتد»

البته گاه نیز این ساده گویی ها به تسامحاتی در حوزه زبان می انجامد و انسجامی را رقم می زند که صرفاً به لفظ و سطح بیرونی کلام قد می دهد.
طبیعت‌گرایی و رقت عاطفی شاعر نیز چنانکه اشاره شد، مشخصه ای است غیر قابل انکار و از تقید شاعر به مولفه های مکتب رمانتیسم از جمله حلول دلالت دارد:
پروانه به جشن باغ دعوت شده بود
شبتابِ پر از چراغ دعوت شده بود
در سمفونی همیشه گنجشکان
هر روزِ خدا کلاغ دعوت شده بود

و نیز در این ابیات:
«…انگار شبیه قیس، مجنون شده است
این جاده که سر به کوه و صحرا زده است»

«در خانه ما درخت و نیلوفر بود
حال همه پرنده ها بهتر بود…»

روی هم رفته موسی عصمتی شاعر نابینا اما توانای هم‌عصر ما به شهادت غزلیات خوبش و همین طور انتخاب عناوین با مسما برای کتاب‌هایش از جمله «بی چشمداشت»، توانسته نامش را در زمره شاعران موفق خراسان بزرگ و ایران بگنجاند، امید که انتشار این کتاب از سوی نشر شاعران پارسی زبان فرصتی قابل برای بیشتر شناخته شدن او در بین دیگر کشورهای فارسی زبان باشد.
در پایان رباعی زیبای دیگری را از شاعر می خوانیم:
«با آمدنش به خانه جان می آورد
یک سنگ صبور، ارمغان می آورد

با کارگری برای خانه هر روز
از آجرِ داغ کوره، نان می آورد»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها