نظریه ایرانشهر یک نظریه آرکائیک است که از جانب این فیلسوف به نظریهای آکادمیک تبدیل میشود به طوری که ایران زمین میتواند یک آرکائیک محض باشد که سرزمین همه ایرانیهاست.
پاپی افزود: هرچهره ماندگاری جاودانگی قلم خود را از همین دوپارهگی از شخصیت اقتباس میکند که طباطبایی کاملاً چنین ویژگیهایی را در ازمنههای دنیای تفکر تجربه نمودهاند. به طورحتم طباطبایی را میتوان یک شخصیت علمی - عملی نامید به طوری که درقلم وی یک شیوه پراگماتیسم(عمل گرایی) وجود دارد که این پراگماتیسم بودن درمقابلِ دگماتیسم موجود درجامعه میایستد.
این نویسنده درباره زندگی زنده یاد طباطبایی گفت: زندگی شخصی و زندگی قلم طباطبایی یک فرآیند واحد را طی میکنند و کاملاً با هم متوازن هستند. اگرچه خیلی از شخصیّتهای علمی و فلاسفه چند شخصیتی هستند و میتوان دربافتِ شخصیّت و ساختِ اندیشه آنها نوعی پلی فونیک(چندصدایی) را ملاحظه کرد اما طباطبایی با این که در فکر و اندیشه چند صدایی است ولی این چند صدایی ریشه دریک عالم واحد و فرآرونده دارد و پی آمد این تفکر روندگی درمسیر بالندگی است.
پاپی با اشاره به نظریه ایرانشهری گفت: طباطبایی تئوری ایرانشهری را از خواجه نظام الملک اقتباس و وام میگیرد به طوری که او قائل به یک روح فرهنگی فراگیر برای مجموعه ایران است. اندیشه ایرانشهری بر دو محور ِشاه آرمانی و به هم برآمدگی یا وحدت دین و دولت استوار است. برابر اصول اندیشه ایرانشهری شخص شاه خدای روی زمین است اما در اندیشه سیاسی پادشاه به لحاظ این که دارای فرّه ایزدی است خود عین شریعت است. وی براین عین شریعت و نه مجری آن بودن شاه آرمانی تأکید مؤکد دارد که دراین راستا و درمحور اصلی اندیشه سیاسی ایرانشهری وحدت پادشاهی و دیانت دو عنصر مهمند که شکل و شمایل میگیرند.
نظریه ایرانشهر یک نظریه آرکائیک است که از جانب این فیلسوف به نظریهای آکادمیک تبدیل میشود به طوری که ایران زمین میتواند یک آرکائیک محض باشد که سرزمین همه ایرانیهاست و همه مردم عامه و خاص در ازمنههای تاریخ درآن زیست کردهاند اما این ایران زمین نیاز به یک تکثر فکر داشت تا که بتواند خودش را در صبغهای آکادمیک نشان دهد که دکتر طباطبایی این کار را به انجام و سرانجام رساند.
به گفته او، تردیدی نیست که طباطبایی یکی از مُتفکرین صاحب نام معاصر در ایران درحوزه اندیشه سیاسی است و این مهم برکسی مستور نیست و اندیشه سیاسی نه تنها بر اندیشههای خُرد و کلان دنیای سیاست محاط دارد بلکه هر نشانه طبیعی واجتماعی و حتا فرهنگ عامه و کارناوال مردم را هم به خوبی آنالیز میکند.
پاپی افزود: مهم ترین مسئله پرداختن به سه بُعد مهمِ دوران اندیشه ورزی این فیلسوف و پژوهشگر فلسفه و تاریخ است که به سه بخش طباطبایی جوان، میانسال و پیر تقسیم میشود زیرا که دراین سه دوره از عمر این مُتفکر ما با فرگشت فکری-علمی قابل ملاحظه ای مواجهه داریم که به نوبه خود قابلِ تأمل و پراهمیت و هویت نشان میدهد.
پاپی درباره سیر تکاملی اندیشه طباطبایی و اهمیت آثار آن توضیح داد: این فیلسوف تا واپسین روزهای حیاتش درگسترش، تداوم و بقای فکر، فرهنگ، دانش و بینش درحالِ اندیشه ورزی و اندیشه پروری بود و آثاراین متفکر را میتوان به دو دوره تقسیم نمود. دوره نخست حاوی آثاری است که در دهه 60 و 70تهیه و نگاشته که در این دوره سه کتاب تاریخ اندیشه سیاسی درایران، زوال اندیشه سیاسی در ایران و خواجه نظام الملک را مینویسد و تِم یا درون مایه و حتی درون پایه این آثاراغلب از رویکردی متن گرا برخوردار شده به طوری که ما دراین آثار با نوعی خودبسندگی متون و کشف منطق درونی میان متنهای مختلف نیز تصادم داریم و دریک کلام مفهوم کلی و کلیدی این آثاردر این دوره زوال است که ویژگی اندیشه است. دوره دوم نیز متشکل از سه رساله به شرح دیباچهای برنظریه انحطاط، مکتب تبریز و حکومت قانون درایران در دهه 80 میشود که دراین دوره پژوهشگر از رویکردی زمینه گرا برخوردار است به طوری که فهم متون دربستر تاریخی بر مبنای زمینههای ایدئولوژیک و تاریخی درونی هردوره است و مفهوم کلی و کلیدی این دوره نیز انحطاط است که ویژگی تمدن است.
این نویسنده عنوان کرد: سیدجواد طباطبایی دانش آموخته اروپا بود و از سویی دیگر هم استاد دانشگاه بود و هم یک پژوهشگر ایرانی در زمینه فلسفه، تاریخ و سیاست محسوب میشد که این چندگانگی فکر و اندیشه خود عاملی است که جایگاه وی را تثبیت میکند. من اعتقاد دارم که طباطبایی فلسفه، تاریخ و سیاست را به مانند یک مثلث متساوی الاضلاع ترسیم میکند که اضلاع آن با هم برابر و مساویاند و با کمک هم میتوانند درپالندگی و بالندگی، زبان، فرهنگ و تاریخ یک سرزمین کمکی بایسته و شایسته را به منصه ظهور برسانند.
عابدین پاپی (آرام) گفت: طباطبایی دارای دو ویژگی مهم است: یکی پایگاه اجتماعی اوست که این پایگاه ریشه درنوع تفکر و ژانر فلسفی –علمی او دارد و دو دیگر، جایگاه اخلاقی و فلسفی آن است که فکر میکنم فلسفه اخلاق و اخلاق فلسفی قلم طباطبایی برای همیشه پُرجایگاه است و نکته مهمتر توجه به دوگُفتمان ملی گرایی و اومانیسم است که درقلم و کتابهای ایشان به عینه دیده میشوند و علاقه و عُلقه طباطبایی به جهان شمولی و حلقه لوئی آلتوسر فیلسوف مارکسیست و فرانسوا شاتله فیلسوف هگلی مارکسی و خودِ اندیشههای هگل و مارکس از مهم ترین عواملی است که برجایگاه علمی و پایگاه عملی این فیلسوف درهمه ازمنهها مهر تأیید میزند.
نظر شما