محیط طباطبایی در رونمایی از کتاب «تاریخ شفاهی کاخ گلستان» بیان کرد:
فرهنگ ایرانی مانع از رکگویی در خاطرهنویسی است/ کتابی که چندین سال عشق، زندگی، هدف و تجربه در آن نهفته است
احمد محیط طباطبایی گفت: ثبت یادداشتهای روزانه چندان در ایران رعایت نمیشود. شاید این نقیصه به فرهنگ ایرانی برمیگردد. باید سوال کرد، چرا خاطرهنویسی در ایران مانند نوشتن خاطرات یک فرد انگلیسی نیست؟ چون یک فرد انگلیسی در خاطراتش تقریباً همه چیز را مینویسد و معایب کارش را هم بیان میکند اما در ایران ساختارهای تربیتی به شکلی است که چندان انتقاد کردن از خود مرسوم نیست.
احمد محیط طباطبایی گفت: مجموعه کاخ گلستان در میان میراث فرهنگی ما از ارزش و اهمیت بسیاری برخوردار است و حتی برخی از موزها مثل موزه فرش، موزه پارس شیراز و سازمان اسناد و کتابخانه ملی وامدار این کاخ هستند. زیرا برخی از فرشهای کاخ به موزه فرش برده شدند و بعضی از اسناد و مدارک این کاخ به کتابخانه ملی نیز انتقال پیدا کردند. به نظرم نیاز است اتفاقات کاخ از دوره پهلوی تا به امروز به وسیله تاریخ شفاهی ثبت و ضبط شود. چون این ثبت و ضبط برای این آیندگان لازم است تا بدانند میراث فرهنگی ما چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟ کتاب «تاریخ شفاهی کاخ گلستان» مانند سندی است که به سایر اسناد کاخ اضافه شده تا آیندگان از آن بهره ببرند. هر چند تاریخ شفاهی آغاز دارد، اما پایان ندارد. زیرا هر مجموعه مرتب در حال تلاش و تکاپو است و باید این تلاش هر چند سال یکبار مستند بشود.
او ادامه داد: همانطور که اشاره شد ثبت یادداشتهای روزانه چندان در ایران رعایت نمیشود و ما شاهد آن نیستیم. شاید این نقیصه به فرهنگ ایرانی برمیگردد. باید سوال کرد، چرا خاطرهنویسی در ایران مانند نوشتن خاطرات یک فرد انگلیسی نیست؟ چون یک فرد انگلیسی در خاطراتش تقریباً همه چیز را مینویسد و معایب کارش را هم بیان میکند اما در ایران ساختارهای تربیتی به شکلی است که چندان انتقاد کردن از خود مرسوم نیست. به عبارتی بنیادهای فرهنگی اجتماعی به گونهای شکل گرفته که در در خاطرهنویسی هم نمایان است. هر چند به نظرم در ایران تاریخ شفاهی بهتر از خاطرهنویسی است. چون در تاریخ شفاهی فردی مقابل راوی قرار میگیرد و کارنامهاش را مورد سوال قرار میدهد به نوعی که راوی را برای بیان آنچه که اتفاق افتاده هدایت میکند.
اجباری کردن یادداشتنویسی روزانه
آفرین امامی گفت: در برخی از رویدادها مثلا ثبت یک اثر یا راهاندازی یک موزه جزئیاتی وجود دارد که کاش آن جزئیات ثبت شود، من در زمان حضورم در میراث فرهنگی با اتفاقات و رویدادهایی سر و کار داشتم که امروز بخشی از حزئیات آن را به خاطر ندارم. با خودم میگویم کاش برخی از کارهایی که در گذشته انجام دادم با جزئیات ثبت میکردم. به عبارتی ملزم شدن به نوشتن یادداشتهای روزانه برای فعالان میراث نیاز است. امروز که به گذشته فکر میکنم اتفاقات زیادی در حوزه میراث فرهنگی رخ داده که امروز جزئیات آن در دست نیست. شاید بعضی از موارد آن چندان مهم نباشد اما همین این اتفاقات به ظاهر بیاهمیت شاید برای برخی افراد در آینده خیلی مهم باشد، به ویژه برای کسانی که در حوزه میراث فرهنگی دست به پژوهش میزنند.
او عنوان کرد: خوشحالم که در ماجرای مفقود شدن یکی از آلبومهای کاخ گلستان با گزارشاتی که نوشتم لحظه به لحظه این اتفاق را ثبت کردم. شاید در آینده کسی بخواهد از جزئیات این ماجرا مطلع بشود یا بخواهد بداند بداند چگونه این اتفاق افتاد و برای پیدا کردن آن چه اقداماتی انجام شد؟
مدیر مجموعه میراث جهانی کاخ گلستان عنوان کرد: چهقدر خوب است که تنها به نگهداری خاطرات در ذهن اکتفا نکنیم بلکه آنها را به روی کاغذ بیاوریم تا به عنوان بخشی از تاریخ میراث فرهنگی ثبت و ضبط شوند زیرا وقتی خاطرات فقط در ذهن انسان بماند بعد از مدتی ممکن است جزئیاتی از آن دستخوش تغییر بشود یا بخشی از آن محو شود. به نظرم اگر خاطرات به صورت روزنوشت ثبت نشوند و در آینده بخواهیم به صورت یک دفعه به ثبت و ضبط آن بپردازیم برخی از اتفاقات دچار مرور زمان بشود و بعضی از جزئیات را به یاد نیاوریم. بنابراین حیف است آنها که دستاندرکار میراث فرهنگی هستند اطلاعات خود را به صورت روز نوشت درنیاورد و در تاریخ میراث ثبت نکنند. اینجاست که اهمیت تاریخ شفاهی چه در حوزه فرهنگ چه سیاست و تاریخ مشخص میشود؛ زیرا تاریخ شفاهی منجر ثبت و ضبط رویدادها شده تا بعدا در روایت تاریخ از آن بهره گرفته شود.
او افزود: کاش میشد وقتی برگه تسویه حساب را به دست ما میدهند در کنار همه امضاهایی که میگیرند ما را وادار کنند که یادداشتهای روزانه خود را در زمان اشتغال در هر جایی از میراث فرهنگی که حضور داشتیم نیز تحویل بدهیم. به نظرم چنین یادداشتهایی میتواند دربرگیرنده جزئیات مهمی باشد. چون آن چیزی که امروز برای ما فقط خاطره است دربرگیرنده جزئیات مهمی میتواند برای آینده باشد و حتی به شکل کتاب دربیاید و برای کارکنان بعدی گرهگشا باشد.
مدیر مجموعه میراث جهانی کاخ گلستان گفت: امروز که در مراسم رونمایی از کتاب «تاریخ شفاهی گلستان» هستیم فکر میکنم چهقدر خوب است که فرصتی رخ داد و دوستان در دفتر پژوهش توانستند خاطرات برخی از مدیران گذشته این مجموعه را گردآوری کنند و در تاریخ به ثبت برساند.
تاریخنویسی ما قلمرو مردم عادی نیست
محمد حسن سمسار هم یکی دیگر از سخنرانان این برنامه گفت: به نظرم اگر امکان داشته باشد خوب است که خاطراتمان را بنویسیم. به عبارتی آنها که میتوانند خاطراتشان را بنویسند، تلاش کنند که این مهم انجام شود. هرچند من بعید میدانم که خاطرات بعدها در نوشتن تاریخ استفاده شود. چون تاریخنویسی در ایران همواره تابع مقررات خاصی بوده است و همواره مردم را کمتر به حساب می آوردند.
او افزود: برای همین ما از زندگی مردم ایران در طول تاریخ اطلاعات زیادی در دست نداریم. منظور از مردم در تاریخ ایران؛ مردم معمولی و حوادث عادی است که چندان ردی در تاریخ ندارند. وگرنه حوادث بزرگ و مردم دارای جا و شکوه در تاریخ باقی ماندند. اما این تجربه به فرمایش سعدی بزرگ: «مرد خردمند هنر پیشه را/ عمر دو بایست در این روزگار/ تا به یکی تجربه آموختن/ با دگری تجربه بردن بکار» برای ما ایرانیان الگو شده است که فکر میکنیم در دوره دوم زندگی باید بنویسیم یا کاری را انجام بدهیم. اگرچه به نظرم بهتر است ثبت خاطرات از همان جوانی شروع شود نه اینکه به پیرانه سری کشیده شود.
این پژوهشگر عنوان کرد: در مورد کاخ گلستان من یکی از افرادی هستم که سالهاست با کاخ سر و کار داشتم، هرچند اتفاقاتی را که به ذهن میآمد و از من سوال کردن در همین مجموعه تاریخ شفاهی بیان کردم که به همت دوستان ثبت شده است. رابطه من با کاخ گلستان از سال ۱۳۳۷ آغاز شد؛ همان زمان که از دانشگاه تهران مدرک باستانشناسی گرفتم. به برکت حضور دو تن از استادانم هم بود که از آن موقع به کاخ رفت و آمد کردم. به دلیل سالهای زیادی که در مجموعه حضور داشتم از کاخ تصاویر زیادی در ذهنم به جای مانده است؛ به همین سالن توجه کنید. البته این سالن آن زمانی که به یاد میآورم به این تمیزی و قشنگی نبود، اگر سقف اینجا را بردارند شما دیوارهای آجری با سقفهای گهوارهای را مشاهده میکنید.
تاریخ شفاهی کاخ زنده و پویاست
امیر اسماعیلی، ویراستار کتاب گفت: وقتی ویراستاری «تاریخ شفاهی کاخ گلستان» را به عهده گرفتم، تصور نمیکردم یکی از سختترین کارهای ویرایشی باشد و در عین حال طولانیترین کاری که در این رابطه انجام دادم. در ویرایش مجموعه تلاشم بر این بود که لحن افراد حاضر در مصاحبه در هنگام پیادهسازی سخنانشان حفظ شود. برای همین شاید بارها فیلمهای گفتوگوها را تماشا کردم. وقتی به تماشای فیلمهای مصاحبهها نشستم قصدم پیاده کردن صحبتهای آنها با حفظ لحنشان بود، هرچند حفظ این ویژگی کار را قدری پیچیدهتر میکرد.
او ادامه داد: با این وجود سعی کردم لحن و الحان افراد مصاحبه شونده را طی پیادهسازی در نظر بگیرم تا افرادی که بعدها متن کتاب را میخوانند لحن افراد را حس کنند. برای مثال اگر الان متنی از دکتر کزازی داشته باشیم به دلیل زبان و طرز گفتار خاصی که در بیان واژهها به کار میبرند حتی اگر خودشان نباشند و فرد دیگری متن سخنانشان را قرائت کند مثل این میماند که دکتر کزازی در پس ذهن شما حضور دارد و شما با لحن و زبان دکتر کزازی آن متن را میخوانید. خوشبختانه در پیادهسازی متن مصاحبههای تاریخ شفاهی گلستان نیز این ویژگی رعایت شده است.
این ویراستار بیان کرد: وقتی فیلمهای مصاحبهها را تماشا کردم باعث شده علاوه بر حفظ لحن، تکیه کلام افراد مصاحبهشونده را نیز به خاطر بسپارم و در پیادهسازی متن در نظر بگیرم تا وقتی کسی میخواهد کتاب را بخواند با خواندن متن بتواند خودش را در فضای زنده و پویای کاخ احساس کند. نکته دیگری که باید در این رابطه بگویم شکل رفت و برگشت سوال و جواب نیز در متن کتاب رعایت شده است یعنی تلاش بر آن بود که کتاب دیالوگمحور باشد؛ مانند سکانسی از یک فیلم دیالوگهای دو نفره هم با همان ویژگی لحاظ شده است که به نظرم این شیوه مطالعه کتاب را راحت میکند. برای همین باید بگویم «تاریخ شفاهی کاخ گلستان» تنها یک کتاب 700 صفحهای نیست که چند مصاحبه در آن جای گرفته، بلکه اثری است که در آن چندین سال عشق، زندگی، هدف و تجربه نهفته است و باید باز هم یادآوری کنم یک موجود کاملا پویا و زنده است که دائما در خودش نوزایی دارد که این مقوله تاریخ شفاهی کاخ گلستان را متفاوت میکند درست مانند تنفس در فضای کاخ.
اسماعیلی گفت: نکته جذابتر دیگری که در مسیر کتاب مطرح بود؛ حافظههای شفاف و دقیق مصاحبهشوندهها بود و این ویژگی قابل تصور نبود مگر اینکه تمام کسانی که در این مجموعه حضور داشتند با نهایت عشق در این میراث فرهنگی انجام وظیفه کردند که حافظههایشان اینقدر شفاف و دقیق همه اتفاقها و رویدادهای گذشته را ثبت کرده بود تا در زمان روایت بیان کنند.
نیاز جدی میراث فرهنگی به تاریخ شفاهی
محمدرضا بهزادی در باره نحوه آماده شدن کتاب برای چاپ گفت: وقتی از انجام پروژه توسط همایون خداداد اطلاع پیدا کردم، بسیار خوشحال شدم و سعی کردم آنها را تشویق کنم که حتماً این کار را به سرانجام برسانند. چون به نظرم کار بسیار با ارزشی بود و جای خالی آن احساس میشد. با ذوقی که درباره این پروژه داشتم تصور میکنم از روزی که کتاب به دستم رسید تا زمانی که آماده چاپ شد شاید ۲۰ بار کتاب را خواندم تا به نتیجه نهایی برسد. چون خیلی به نظرم لازم بود که ما چنین کتابی داشته باشیم؛ اگرچه امیدوارم که این پروژه همچنان ادامه داشته باشد.
او ادامه داد: وقتی کتاب را برای چاپ آماده میکردیم، همواره به این فکر بودم که چگونه میتوانیم آن را به شکل مناسبی ارائه کنیم و فقط قصدمان چاپ کتاب نباشد. برای همین در چاپ آن نکات بسیاری را رعایت کردیم تا برای ارائه به مخاطب جذاب و به یادماندنی باشد. هنگامی که متن کتاب را میخواندم تلاش کردم یک سری عکسهای متناسب با موضوع مصاحبهها پیدا کنم که در انتهای آن آورده شود. هر چند افرادی که با آنها مصاحبه شده عکسهای خوبی در اختیار ما قرار دادند که در کتاب گنجانده شده است.
این پژوهشگر اظهار کرد: وقتی آن را در سی و سومین نمایشگاه کتاب تهران ارائه کردیم تمام نسخههایی که با خودمان به غرفه برده بودیم، تمام شد. برای همین به نظرم کتاب توانسته توجه مخاطب را به خود جلب کند، چون تا کنون کاری در این زمینه صورت نگرفته و نیاز است که باز هم ادامه پیدا کند.
در پایان به دست اندرکاران کتاب (انتشارات پرنده) از سوی آفرین امامی، مدیر مجموعه جهانی میراث فرهنگی کاخ گلستان لوح یادبودی اهدا شد.
نظر شما