این مترجم درباره انتخاب این اثر برای ترجمه گفت: کتاب «چراغسبزها» تازه منتشر شده بود که ناشر پیشنهاد ترجمهاش را به من داد، حدود 20 صفحه از کتاب را که خواندم به این نتیجه رسیدم که کتاب را ترجمه کنم؛ چراکه به نظرم ارزشش را داشت.
پرهیزکاری درباره ویژگیهای این اثر که باعث جذب مخاطب میشود، اظهار کرد: از یک طرف طرفدارهای متیومککانهی به عنوان یک هنرپیشه معروف حالا با اثری از بازیگر مورد علاقهشان مواجهاند که کتابی است نوشته خودِ او و از این رو، از لحظه لحظهی (یا لااقل لحظات قابل تامل) زندگیاش با خبر میشوند که فکر میکنم همین به اندازهی کافی برای یک هوادار جذاب باشد و از طرفی حتی اگر مککانهی را یکی از هنرپیشههای هالیوودی هم در نظر نگیریم، فکر میکنم باز هم کتاب به دلیل شیوهی بیان نویسنده، سادگی و تلاش نکردن برای نصیحت و پنددهی و صرفا روایت کردنِ درستِ لحظهها و تجربهها و بذر امیدی که در دل مخاطب میکارد، الهام بخش است و توانایی جذب مخاطب را دارد.
این مترجم در ادامه درباره مدت زمانی که برای ترجمه کتاب وقت گذاشته است افزود: درست خاطرم نیست که چقدر برای ترجمه کتاب زمان گذاشتم؛ اما زیاد طول نکشید، فشرده روی کتاب کار کردم، البته نوع بیان مککانهی و جذابیتی که متن برای خودم ایجاد کرده بود هم در سرعت بخشیدن به ترجمهاش بیتاثیر نبود.
وی افزود: درباره سختیکار هم باید بگویم چیزی که باید خیلی به آن دقت میکردم گم نکردن لحن مخصوص مککانهی بود. این نکتهای است که در کتابهای اتوبیوگرافی باید به آن توجه کرد و خب لحن و بیان مککانهی لحن ویژهای است که باید دقت میکردم آن را در سرتاسر کتاب حفظ کنم.
پرهیزکاری در ادامه درباره تاثیرگذاری کتاب گفت: کتاب به طور کلی حول محور این موضوع میچرخد که اگر در مسیری متوقف شدیم یا راه را اشتباه رفتیم، بهتر است دنبال مسیر دیگری باشیم، نه اینکه کلا بیخیال هدفی شویم که ما را به راه انداخته است.
وی ادامه داد: به نظرم استعارهای که متیو مک کانهی درباره تسلیم نشدن (تا حد توان و امکانش) به کار میبرد، خیلی زیباست. او در جایی از کتاب میگوید: «این کتاب درباره این است که چطور در جهانِ نهها، بلههای بیشتری دریافت کنیم و چطور بفهمیم چه زمانی «نه» گفتن درواقع همان «بله» است. این کتاب درباره رسیدن به چراغسبزها و درک این موضوع است که چراغهای زرد هم درنهایت سبز میشوند.»
این مترجم درباره جرقهای که باعث شد مککانهی رشته حقوق را رها کند و به دنبال سینما برود گفت: چیزی که باعث شد مککانهی به دنبال سینما برود کشف رویاهایش و دنبال کردن آنها بود. از یک جایی به بعد مککانهی با خودش به پذیرشی میرسد که ثمرهاش مسیر تازهای است که در آن میافتد. این یکی از مسائلی است که در بخشی از کتاب با ظرافت به آن پرداخته است.
پرهیزکاری درباره تاثیر پدرومادر بر روی بچهها گفت: فکر میکنم نقشی که هر پدرومادری در زندگی فرزندشان دارند انکارنشدنی است و این موضوع در مورد مککانهی هم صدق میکند. از طرفی خودش در کتاب نگاه ویژهای به این تاثیرپذیری دارد؛ چراکه از دل سختیها و رویکرد غیرمعمول خانودهاش برآمده است.
این مترجم در پایان گفت: مککانهی حرف اصلیاش را میزند، اما اینکه چقدر بتوانیم مثل او دنبالکننده خوبی برای رویاهامان باشیم به عوامل زیادی بستگی دارد که طبعا بسیاری از آنها در کنترل ما نیست؛ اما موضوع، نفس این اندیشه است؛ اینکه باور داشته باشیم میتوان به هر نحوی از سختیها گذر کرد (در هر صورت رنج را نمیشود انکار کرد). مککانهی از ما دعوت میکند که به خودمان فرصت بیشتری بدهیم و این را فراموش نکنیم که چراغهای قرمز و زرد هم در نهایت روزی سبز میشوند.
نظر شما