کتاب «تحولات بیننسلی در زندگی دانشگاهی ایران؛ مطالعهای در سهنسل استادی» از سوی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی منتشر شد.
در مقدمه این کتاب آمده است: «دنیای ما گویا مثل قطاری است که از ریل خود خارج شده، هر اتفاقی گزاف و حتی فاجعهآمیز در آن روی میدهد. در چنین دنیایی باید بایستیم و به مدد عقل سلیم جمعی، مراقب افت و خیزها و حرکات بی قاعده، خودتخریب و فرساینده جهان خویش باشیم و مواظب جهشهای ویروسوار ویرانگر در اندامهای معرفتی و هیجانی و حرکتی خودمان باشیم. آنچه همواره دنیای ما نیاز دارد به جای فعل و انفعالات مضطربانه، پویایی و تغییر است و تنوع منطقی و عقلانی است، تحول منظم و معقول و خود آگاه است و توسعه پایدار است.
سرشت زندگی با تحول آشناست اما همواره سطحی از تداوم و ثبات نیز لازم دارد. پیشرفت و توسعه حاصل پویایی و تغییرات است؛ ولی تغییرات منظمی که قواعد و هنجارهای خاص خود را داشته باشد. حتی تحولات پارادایمی و انقلابهای علمی و دگرگونیهای ناپیوسته بزرگ و دورانی هم حاوی منطقی است. تحول نیز نیازمند سنتی و اصول و قواعدی است وگرنه حتی چیزی باقی نمیماند تا از تغییر آن سخن بگوییم.»
در جایی دیگر آمده است: «سخنرانی مشهور وبر / دانشگاه مونیخ، دربرگیرنده نکته مهمی است. او در آنجا تاکید کرد که حیات دانشگاهی با وجود پویایی های عمیق دائمش، منطق و قواعد هنجارين خود را دارد و تغییرات در آن نمی تواند مشمول صدفه و گزاف بشود وگرنه اگر روزی از خواب بیدار شویم و ببینیم کسی تصادفا و بدون قواعد و هنجارهای لازم وفقط حسب دست به دست شدن مکانهای سیاسی کشور، به عنوان رئیس دانشگاه منصوب شده است و یا به همین صورت و بیقاعده کسانی به عنوان دانشجویان تحصیلات تکمیلی وارد دانشگاه میشوند یا بی ضابطه به عضویت هیئت علمی در میآیند یا بی قاعده ارتقا مییابند یا به نام علم بومی و غیر آن، اصول معرفت شناختی و روش شناختی معرفت علمی زیر پا گذاشته می شود و یا خصیصه جهانی و بینالمللی علم و دانشگاه در کشور رهین سیاست و ایدئولوژی میشود؛ در این صورت باید فاتحه علم و دانشگاه را بخوانیم. دانشگاه برای خود عالمی است و تحولات آن تابع منطقی است. این بحث در کتاب «گاه و بیگاهی دانشگاه در ایران» به تفصیل آمده است (فراستخواه، ۱۳۹۶ و نیز برای تفصیل بیشتر بنگرید به فراستخواه، ۱۳۸۷).»
در قسمتی با عنوان چیستی مسأله دانشگاه بیان شده است: «دانشگاه به مثابه فضای اجتماعی است که روابط نسلی به صورت درون نسلها و میان نسلها در آن جریان می یابد و مدیریت برنامهریزی یاددهی- یادگیری و تحقیق و خدمات تخصصی در آن را تحت تأثیر شدید خود قرار میدهد. بیش از آنکه گفته شود ما در فضا زندگی میکنیم، فضامندیم و به میانجیگری فضا میاندیشیم. فضامندی جزو خصائص هستی و احساس و ادراک ماست. شاكله آگاهی و فرهنگ ما بواسطة فضا و در فضا شکل میگیرد. فضای دانشگاه امری ادراکی است امری ارتباطی تکنولوژیک و اجتماعی است. شناختی است و هنجاری است و عاطفی است. برآمده از نحوۀ زیست، مناسبات، اعمال، خاطرات و تجربیات دانشجو، دانشگاه، مدیر، سیاستگذار، خدمت گیرندگان، برنامهریزان و ذینفعان درونی و بیرونی دانشگاه است. ما خود از تجربهها میروید و مجددا این امکان را فراهم میآورد که ما به تجربههای خویش معنا بدهیم.»
در ادامه این اثر وضعیت نسلهای دانشگاهی در ایران بررسی شده است: «در این مطالعه دانشگاه به مثابه فضای اجتماعی دیده میشود که در آن مناسبات و بر همکنشیهای درون و میان نسلی از جمله تدریس و یادگیری جریان مییابد. همه چیز مانند مدیریت برنامهریزی آموزش، تدریس، تحصیل، تحقیق، خدمات تخصصی و مشارکت یا بیگانگی؛ خوب یا بد در این اثنا اتفاق میافتد. دانشگاه سرشتی فضاگون دارد. جایگاهها و رابطهها معنای خاصی برای افراد و گروهها دارند مانند: کارخانه برای کارگر، مزرعه برای کشاورز، خیابان برای شهروند و فضای خانه برای خانواده دانشگاه نیز یک فضای ارتباطی در نوع خود است. بی جهت نیست که به آن یونیورسیتی (به معنای عالم) گفتهاند؛ به معنای سپهری که مجموعهای از نمادها، نشانهها، پردیس و نوع خاصی از هنجارها، ارتباطات، فرهنگ و زندگی دانشگاهی به آن کلیت میبخشد. - همانطور که بوردیو (۱۹۹۸) بحث کرده است؛ فضا حاوی میدانها، قواعد، روالها و منشهایی است، تجربههایی در آن روی میدهد و منابع و مبادلات معنادار در آن تولید و توزیع میشود و بر سرش هم همکاری و هم رقابت میشود. فضا مخزنی از معاني «ذخیره شده» است که حاوی موقعیتهایی برای خلق امکانها، تنشها، خلاقیتها، فرصتهای رقابتی و حوزههای مختلف معناسازی است.»
نویسندگان تشریح میکنند: «این مطالعه نشان میدهد که اقتصاد نقش بیشتری در دنیای ذهنی استادان مشارکت کننده دارد. کدهای استخراج شده این مطلب را به خوبی بیان میکنند. البته این نکته در بین نسلهای سه گانه متفاوت بوده، اما کمابیش در بین آنها مشترک است. حتی در بیشتر موارد به نوعی فرافکنی کرده و مسئله معیشت را به استادان جوان نسبت میدهند، اما بیشتر استادان نسل اول انجام کار علمی را با انگیزه و علاقه انجام داده و مادیات نقش تعیین کنندهای در کار علمی آنان ندارد.»
درباره نسلهای دیگر بهویژه نسل سوم بیان شده است: «نسل سوم به طور کلی دیدگاه انتقادی نسبت به سیستم اداری و اجرایی دانشگاهاند و معتقدند بعضی از افراد فقط بخاطر به دست آوردن پست اجرایی وارد دانشگاه شدهاند.»
در ادامه در قسمتی با عنوان توصیف نسلها آمده است: «استادان نسل اول با دانشگاههای آموزشی و نخبهگرایانه خو گرفتهاند. لذا آموزش نزد آنها بیش از پژوهش اهمیت داشته و رابطه آنها با دانشجویانشان یک رابطه استاد شاگردی و رابطه گرم و عاطفی است. در عین حالی که احترام و حریم استاد و شاگرد بین آنها حفظ شده است. بیشتر این استادان خود را الگوی دانشجویان تلقی میکنند بنابراین با رفتار اخلاقی از جمله نظم و انضباط صداقت و درستکاری صبر و حوصله و سایر اخلاقیات حوزه علمی سعی در جامعهپذیری علمی دانشجویان دارند. به همین منظور بیشتر کلاسداری فعال و با تعاملات حضوری در محیط دانشگاه پاسخگوی دانشجویان هستند. اقامت تمام وقت و گاهی بیش از آن در پردیس به نوعی عادت علمی تبدیل شده و سبک زندگی علمی الان را نه تنها در دانشگاه بلکه در خانه تشکیل داده است و زندگی شخصیشان تحت تأثیر زندگی علمی قرار گرفته است.»
نظر شما