نیمی از داستانهای این مجموعه یأس روشنفکر، پس از کودتای 28 مرداد را بازتاب میدهد. روشنفکری که سر در پیله خود فرو برده و خاطرات شکست را مرور میکند. اغلب داستانهای دو دهه پس از کودتا مضمون شکست و تمایل به تسلیم را منعکس میکنند.
«عقیق» خوشساختترین داستان مجموعه، از زبان معلم -زاویه دید اول شخص- روایت میشود. ناتوانی آقای ابراهیمی برای فهم مشکل دزدیهای کلاسش بازگو میشود. دزدیها یکی پس از دیگری اتفاق میافتند و سیر داستان خواننده را با خود همراه میکند. معلم همچون مبارزی که تسلیم خواست قدرت حاکم شده باشد، عاقبت به راه پیشنهادی مدیر و همکاران یعنی گشتن کل کلاس -تحقیر- به خاطر دزدی یک نفر، تن میدهد. فرهاد شاگرد اشرافزاده دزد از آب درمیآید. به این ترتیب ایستار مولف نسبت به اشراف -دزدان حقیقی جامعه- را منتقل میکند.
«برخورد» از میانه ماجرا روایت میشود. جوان انقلابی در زندان خاطرات را یکی پس از دیگری در ذهن مرور میکند. ابتدا علاقهاش به معلم تاریخش، جلب توجه میکند، معلمی که برای او الگو بود. جمله معروف معلمش «قضاوتکنندهای عادلتر از تاریخ وجود ندارد» سراسر متن تکرار میشود. از خلال افکار درهمش به ماجرای دیدار اتفاقی راوی با معلم در خیابان پی میبریم. جوان سرمست از احتمال دیدار مجدد، آدرسش را به معلم میدهد. با ورود معلم به خانه جوان همراه با مأموران حکومتی تمام شوق دیدار محو میشود؛ جای آن را صدای سیلیهای معلم پر میکند که انگار سیلی سرد تاریخ بر گوش مبارز بود. «رابطه» از انزوای آقامیرانجاه میگوید، روشنفکری که از بدنه جامعه فاصله گرفته، در خلوت خود بوف کور میخواند، تنهایی را میستاید و به مردمش ناسزا میگوید. سرانجام میرانجاه فراموش میشود؛ چرا که دردی از جامعه دوا نمیکند. «تسلیمشدگان» با فضای روایتی متفاوت، به شکل نمایشنامهای روایت میشود. اما همان درونمایه تسلیمِ خواست جامعه تکرار میشود. بازیگران در آخرین شب نمایش نمیخواهند تن به خواستههای پست تماشاگران دهند؛ سرانجام با دخالت مدیر صحنه چارهای ندارند جز تکرار جنایت.
«حکایت عبرتانگیز آن سه ماهی» فابلی درباره بیهودگی مبارزه است. معلمی حکایت سه ماهی را نقل میکند که عمرشان به خوشی درون آبگیر سپری میشد تا اینکه لاکپشت خبری برایشان آورد؛ صیادی آبگیر به آبگیر پیش میآید و ماهیها را صید میکند. ماهی اول میگریزد. دانشآموزی چنین نتیجه میگیرد: «هرکس به موقع فرار کند، دست کم جان و مال خود را نجات میدهد». ماهی دوم با رسیدن صیاد خود را به مردن میزند و بدین ترتیب از مهلکه فرار میکند. نتیجه این بخش میشود: «هرکس نشان دهد وجودش مثل نعش بیخاصیت است، هیچ کس کاری به کار او ندارد» و اما ماهی سوم که به سوی صیاد رفته تلاش میکند با شجاعت و از راه گفتگو صیاد را منصرف کند؛ اما صیاد که زبان ماهی را نمیدانست، ماهی مبارز را صید میکند. آخرین شاگرد نتیجه را چنین اعلام میکند: «آدم با منطق و شجاعت به سعادت نمیرسد». یاغی داستان «آنها برای چه بازمیگردند؟» پس از سالها مبارزه، میخواهد تسلیم شود. در جواب غلامش که چرا برمیگردند؟ اعلام میکند مبارزه بیهوده است. حتی نمیداند چرا پیش از این میجنگیدند! در آخرین متن این مجموعه «آن سوی تسلیم» سربازانی برای تسلیم شدن، تاس میاندازند.
داستانهای «شهر صبور»، «افسانه باران» و «شادیهای از دست رفته» مشغلههای بیهوده انسان شهرنشین را به انتقاد میگیرد. در نقل «افسانه باران» بارانِ ستاره میبارد؛ بارانی که طبق افسانهها با دیدنش مشکلات حل و بیماریها شفا داده میشود؛ اما مردم گرفتار، گرفتارِ گرفتاریهایِ احمقانه به آن بیتوجهند. «حساب پسانداز» -قطعا داستان نیست و حتی خط سیر منطقی ندارد- فهرستی از آرزوهای بیهوده را ردیف کرده که به دغدغه اصلی مردم شهر بدل شدهاند. اما جوان جویای کار «شادیهای از دست رفته» پرنده سعادت را میبیند، حتی پرنده را همراه خود به خانه میآورد، خواستههایش یکییکی برآورده میشود؛ اما فقط به خواستههای کوچک خود میاندیشد نه دیگران. در «شهر صبور» کنشهای افراد حاضر در سالن انتظار حمام نمرهای کنار هم چیده میشوند. اغلب گفتگوها در ذهن شخصیتها میگذرد و بطالت و هرزگی جامعه دهه چهل را منعکس میکنند. نکته دیگر عدم نامگذاری شخصیتها و استفاده از شماره به جای نام است که فضایی گیجکننده خلق میکند.
نادر ابراهیمی در فابل «کنگره جانوران» کوشیده با انسانیکردن روابط میان حیوانات، واقعیت اجتماعی را نشان دهد. حیوانات گرد هم آمدهاند تا انحطاط اخلاقی جنگل را به شور بگذارند. سگ، باقی حیوانات را به لزوم حفظ آرامش و فرقنگذاشتن بین خودی و غریبه دعوت میکند. گرگ میخواهد حیوانات یکدیگر را ندرند. کبک به لزوم مواجه با واقعیت تاکید میکند و باقی حیوانات به همین ترتیب مشکلات جامعه را بیان میکنند. در نهایت خر چاره کار را در بازگشت به عقل و دانش اعلام میکند که موافقت گاو را برمیانگیزد.
نظر شما