کتاب «خاطرات ناتمام» دستنوشتههای مردی است که دست خالی و صرفا با تکیه بر قدرت و حمایت مردم بنگال کشور بنگلادش را به وجود آورد.
شیخ مجیبالرحمن هنگام زندانی شدنش در فاصله سالهای 1967 تا 1969 به رشته تحریر درآورد. 20 سال بعد از مرگ مجیبالرحمان یادداشتهای شخصی او درباره زندگی این رجال سیاسی پیدا شد و این دست نوشتهها پس از ترور وی توسط دخترش شیخ حسینه گردآوری و منتشر شد. در این نوشتهها بسیاری رویدادهای دوران کودکی و جوانی شیخ بهچاپ رسیده است. مجیبالرحمن درباره خانواده و از جنبشهایی که از زمان دانشجویی به آنها پیوسته بود سخن گفته است. این یادداشتها نزد دخترش شیخ حسینه واجد، رییس دولت کنونی بنگلادش نگهداری میشد تا اینکه برای نخستین بار به سال 2004 در قالب کتاب در دسترس بنگلادشیها قرار گرفت.
در این کتاب روایتهای مبارزات شیخ مجیبالرحمن از دوران دانشجوییاش (سال 1940) تا مبارزات برای دموکراسی (1955) نیز ارائه شده است. شیخ مجیبالرحمن خواستار یک جمهوری سوسیالیستی بود. پس از تشکیل کشور پاکستان و تحمیل زبان اردو بر جمعیت بنگالی زبان، در پاکستان شرقی توسط دولت به سال 1952، در پاکستان شرقی نهضت زبان مادری شکل گرفت. در این نهضت شیخ مجیب الرحمن بعنوان رهبر خط مقدم ظاهر شد و برای حقوق دموکراسی مبارزه کرد و تلاشهایش سرانجام به تشکیل کشور بنگلادش منتهی شد. با این اوصاف سال 1975، یعنی چهار سال پس از تأسیس کشور مستقل بنگلادش در این کشور یک کودتای نظامی رخ داد که بر اثر آن شیخ مجیبالرحمن و خانوادهاش و کارکنان دفترش همگی کشته شدند، این میان تنها دو دختر او که در اروپا حضور داشتند از مرگ نجات پیدا کردند که شیخ حسینه واجد یکی از آنهاست.
داستان پیوستن شیخ به حزب عوامی لیگ و گرفتن رهبری آن و هدایت ملت به طرف استقلال و آزادی از جمله خاطراتی است که در کتاب خاطرات ناتمام مسطور است. در صفحات آخر کتاب، نمونههایی از یادداشتهای با دست خط خود شیخ مجیب الرحمن به چاپ رسیده است. هرچند شیخ مجیبالرحمان به همراه تعداد زیادی از اعضای خانوادهاش در حمله تعدادی از اعضای کودتاچی ارتش در خانه خود در 15 اوت سال 1975 ترور شد بنگلادش مسیر خود را پیدا کرد و امروز توانسته یکی از کشورهای رو به توسعه در آسیا باشد. بنگلادش طی سالهای گذشته در بخشهای کشاورزی و صنعت مسیر رو به رشدی را طی کرده است.
وی در این کتاب مقدمهای نوشته که بنا به گفته خودش این مقدمه را در زندان نوشته است و بعد از اینکه از زندان آزاد شد مدتی طول کشیده تا کتاب را منتشر کند. وی مینویسد: «وقتی کار خاطرات و روزنوشتها به پایان رسید من چهار دفترچه یادداشت را یافتم که زندگینامه در آنها نوشته شده بود. در تاریخ 21 اوت سال 2004 در راهپیمایی سیاسی که توسط حزب عوامی لیگ بنگلادش ترتیب داده شده بود نارنجکی منفجر شد. هدف از انفجار این نارنجک کشتن من بود. در این حمله بیست و چهار نفر از جمله خانم آیوی رحمان، رئیس شاخه زنان حزب عوامی لیگ کشته شدند. نجات یافتن من از این حمله یک معجزه بود اما غم و اندوه و افسردگی بعا از این حادثه سراسر وجودم را فراگرفت و درست در همین زمان بود که دفترچه یادداشتهای باارزش پدرم که در آنها زندگینامه خود را نوشته بود، یافتم...»
مجیبالرحمان در خاطراتش میگوید: «پدرم همیشه روزنامه میخواند. او اشتراک روزنامههای آناندا یازار، باسوماتی، آزاد و ماهنامههای محمدی و سوگات را خریده بود. من از همان کودکی این روزنامهها را میخواندم. از آنجایی که به دلیل عمل جراحی چشم، چهار سال مدرسه نرفتم، در کلاس از همه همکلاسیهایم بزرگتر بودم. در مدرسه پس خیلی لجوجی بودم. باند خودم را در مدرسه داشتم و هر کسی که خلاف نظر من رفتار میکرد و یا مرا اذیت میکرد، بدون ترحم تنبیه میکردم. خیلی اهل دعوا بودم. اگر کسی به هر کدام از اعضای باند من توهین میکرد، سزایش را کف دستش میگذاشتم. پدرم دیگر از رفتار خشونتآمیز من جانش به لبش آمده بود.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «مسلما هیچ زبانی به اندازه بنگالی برای واژه «حسادت» معادل ندارد حسادت به زبان بنگالی دقیقا به معنای «مردن و سختی کشیدن از حال و روز خوب دیگران است. زمانی که ازدواج کردم 13 سال داشتم رونو همسرم در آن زمان تنها سه سال داشت ما بنگالیها دو وجه داریم از یک سو اعتقاد داریم که مسلمانیم و از سوی دیگر بنگالی هستیم کشورهای معدودی در سراسر جهان هستند که خاک حاصلخیزی به مانند خاک بنگال دارند اما ما همچنان فقیریم. نمیتوان به اقلیت اجازه داد جلوی رسد و پیشرفت اکثریت را بگیرد و چه کسی خوشبختتر از کسی است که از نعمت رضایت والدین برخوردار باشد.»
شیخ مجیبالرحمان هفدهم ماه مارس سال 1920 در روستای تونگیپارا واقع در شهرستان گوپالگانج که حالا به بخش تبدیل شده در بخش فریدپور به دنیا آمد او از میان چهار دختر و دو پسر سومین فرزند بود. در هفت سالگی مجیب تحصیل در مدرسه ابتدایی گیمادانگا را آغاز کرد در 9 سالگی او را در مدرسه دولتی گوپالگانج در کلاس سوم پذیرفتند در ادامه نیز به یک مدرسه محلی رفت که توسط مبلغان مسیحی اداره میشد. فعالیت سیاسی مجیب از سال 1939 بعد از دیدارش با حسین شهید سهروردی (حسین شهید سهروردی زاده 8 سپتامبر 1829- درگذشته 5 دسامبر 1963 سیاستمدار اهل پاکستان و از سپتامبر 1956 تا اکتبر 1975 نخستوزیر این کشور) آغاز شد.
کتاب «خاطرات ناتمام» خاطرات شیخ مجیبالرحمان، رهبر استقلال بنگلادش با ترجمه آرمین منتظری در 490 صفحه، شمارگان 1100 نسخه و قیمت 99 هزار تومان از سوی انتشارات کتابسرا منتشر شده است.
نظر شما