میترا فرزاد گفت: آثار ایرانی در فرانسه بازخورد خوبی دارد و تبلیغات زیادی هم نیاز ندارد. ادبیات زیبایی است و میارزد که ما آن را معرفی کنیم.
میترا فرزاد در گفتوگو با ایبنا درباره نحوه انتخاب آثارش برای ترجمه گفت: یک بار به ایران آمدم و بر اساس اتفاق با هوشنگ مرادیکرمانی و افشین یداللهی آشنا شدم. اولین کتابی هم که ترجمه کردم از افشین یداللهی بود. از خشونت و قطعیت او در نوشتن خوشم میآمد. بعد کتاب آقای مرادی کرمانی را شروع کردم کتاب ایشان جنبهای از ایران را بمن نشان میداد که نمیشناختم و فکر میکنم خیلیها که در ایران زندگی میکنند هم این جنبهها را نمیشناسند. خیلی برایم جالب بود، فرهنگ این قسمت از مردم کویر و نوع و غذاخوردنشان.
وی افزود: ترجمه کتاب آقای محمدعلی موحد هم جزو افتخاراتم هست. خیلی از مسائل تاریخ ایران را روشن میکند. کتاب آقای تقیزاده هم در ژانری است که خیلی در ایران روی آن کار نشده و فکر کردم برای مخاطب خارجی جالب باشد. کتاب اخیر یعنی کتاب شبنم سمیعیان هم کتابی است که ترجمه آن مال الان نیست به سه چهارسال پیش برمیگردد اما الان منتشر شده است. به نظرم کتابشان لطفی دارد. انگار در گرمای تابستان عرقریزان باشید و یکباره یک نسیم خنکی به شما بوزد. چنین لطفی برایم داشت. خیلی زنانه و شخصی است و اینطور شد که من آن را ترجمه کردم.
وی در خصوص چالشهای ترجمه کتابهای ایرانی نیز بیان کرد: شانسی که داشتم این بوده که همیشه با نویسندگان و شعرایی که آثارشان را ترجمه میکنم ارتباط نزدیکی داشتهام و بمن لطف داشتهاند. هیچوقت تنهایی به جنگ نرفتهام و هروقت مشکلی داشتم یا جایی را متوجه نشدم آنها برایم توضیح دادهاند. مثلا آقای مرادی تاکید داشت و میگفت من میخواهم این چیزی که به فارسی گفتهام به فرانسه معنی دهد. و این خیلی کار را برایم آسان کرد. حتا نام کتاب که «شما که غریبه نیستید» را به فرانسه به «غریبه وجود ندارد» ترجمه کردهام. چون به آن زبان معنایی ندارد.
فرزاد درباره تفاوت ترجمه شعر و رمان نیز گفت: ترجمه رمان آسانتر است. چون شما از یک نقطه شروع میکنید و در یک جایی هم تمام می کنید. در شعر شما باید اول با تصور شاعر آشنا باشید. چون مثلا در یک شعر چهار خطی شما میتوانید یک دنیا را بگنجانید. شعر را نمیتوان مثل رمان ترجمه کرد. گاهی من اجازه میگیرم که مثلا میشود در ترجمه شعروارتر ترجمه کنم یا عباراتی که همان معنی را میدهد اما عین عبارت نیست.
این مترجم با ذکر خاطرهای از رضا قاسمی گفت: کتاب آقای قاسمی یعنی «وردی که برهها میخوانند» را که ترجمه کرده بودم ایشان میگفت برایم بخوان. بعد که میخواندم میگفت مثلا در این عبارت آوای «ت» زیاد است. این را کمتر کن تا نوای آن دلپذیر باشد. گاهی در ترجمه این اتفاق میفتد. شما ببینید ترجمههای شاملو از لورکا از اشعار خود لورکا زیباتر است. چون او شاعر بوده است. من هم سعی میکنم در ترجمههایم مخاطب فرانسوی را در نظر داشته باشم که او آن مفهوم را درک کند نه اینکه وارد یک داستانی شود که متوجه نشود. به همین دلیل ترجمه آثار غولهای ادبیات ما کار سختی است. مثلا زبان استعارهای که ما داریم فرانسویها ندارند. ممکن است متوجه کنایات و اشارات نشوند. به همین دلیل در ترجمه باید آنها را روشن کرد.
وی در پایان درباره بازخورد کتابهای ایرانی درمیان فرانسویان نیز گفت: در فرانسه قشری هست که روشنفکر است و به ادبیات ایران توجه دارد. مثلا چند سال پیش در خانه ایران جشنی برگزار شده بود، من خیلی تعجب کرده بودم که اینهمه آدم آمده بود. ولی واقعا یک قشر کوچک هستند. به همکاران خودم که کتابها را میدهم بسیار با حیرت و تعجب آنها را میخوانند و خیلی برایشان جالب است. البته متاسفانه وضعیت نشر و کتاب در همه جا با بحران مواجه شده است. اکثرا اینترنتی است و به مرحله چاپ نمیرسد اما این را میدانم آثار ایران در فرانسه بازخورد خوبی دارد و تبلیغات زیادی هم نیاز ندارد. ادبیات زیبایی است و میارزد که ما آن را معرفی کنیم.
نظر شما