نویسنده کاشمری کتاب سال ایثار و شهادت در گفتوگو با ایبنا:
آرزویم این است که کتابهایم را رهبر انقلاب بخوانند
نویسنده کتاب «در حسرت یک آغوش» (اثر برگزیده در جایزه کتاب سال ایثار و شهادت) میگوید: از همان ابتدا که شروع به نوشتن میکنم، آرزویم این است که آقا کتابم را بخوانند و بر آن تقریظ بنویسند و من از طریق کتابم بتوانم به دیدار ایشان بروم.
این جملات بخشی از کتاب «در حسرت یک آغوش» اثر برگزیده جایزه کتاب سال ایثار و شهادت در بخش مستندنگاری است. نویسنده این اثر، سعیده زراعتکار، بانویی است که از بین تیر و ترکش و از لابهلای تمام خشونتهای ناشی از جنگ و تبعات پس از آن، عشق را بیرون کشیده و از زبان زنی مقاوم و صبور، روایتگر سالهای پس از جنگ شده است. خانم دکتر زراعتکار، اهل کاشمر است؛ شهری کوچک و مذهبی که بیش از هزار شهید تقدیم انقلاب و اسلام کرده است، حقوق خوانده و حالا هم در دانشگاه تدریس میکند. همین حقوقخوانی و حقوقدانی او را به دفاع مقدس گره زده است. هرچند که به خاطر جانبازی پدرش و شهادت عمویش با این اتمسفر غریبه نبوده اما، قبول وکالت پروندههای ایثارگری و مسئولیت دفتر حمایت قضایی ایثارگران، این ارتباط را عمیقتر کرده است.
برایم از داستانِ نوشتن کتاب «در حسرت یک آغوش» میگوید؛ کتابی که در حال حاضر انتظار چاپ سوم را میکشد و بهعنوان کتاب سال ایثار و شهادت هم برگزیده شده است، «از مشهد تا کاخ صدام را که نوشتم پس از آن دنبال یک سوژه برای نوشتن بودم، تنها جانباز قطع نخاعی گردن کاشمر که اتفاقا در گذشته پسرش دانشجوی من بود، سوژه کتاب جدیدم شد اما، تا آمدم مقدمات ملاقات و مصاحبهها را بچینم، سید محمد موسوی به شهادت رسید».
ولی عزم خانم زراعتکار جزم بود، چهلم شهید نرسیده با پسرش تماس میگیرد و قصدش را بیان میکند، پس از آن هم کتاب را شروع میکند، «در طول مدتی که کتاب را مینوشتم ضبط صحبتهایم با همسر شهید، خیلی به کارم نمیآمد چون پس از چند دقیقه، تُن صدای ایشان به صورت محسوسی کاهش پیدا میکرد و من دست به دامن نوشتن میشدم، گاهی میشد که 10 تا 15 صفحه یادداشت از یک جلسه دوساعته برمیداشتم و پس از آن جلسه، تازه کار من شروع میشد و باید برای نوشتن کتاب، آنها را در کنار هم مثل تکههای یک پازل به درستی چینش میکردم»
از او دربارهی عامل موفقیت کتابش که میپرسم، اخلاص شهید و خانواده اش را عامل این مهم میدانست؛ خلوصی برخواسته از ایمان که 34 سال در خانه ماندن و خوابیدن بدون هیچ تحرکی را میسر کرده بود.
او در کتابش روایتگر احوال خانوادهای است که زندگی متفاوتی را تجربه کرده اند، پسری که مقارن با مجروحیت پدرش به دنیا میآید و در حسرت آغوش او باقی میماند، مادری که به خاطر جراحات همسرش تا یازده ماهگیِ فرزند تازه متولد شدهاش، بیمارستان، خانهی اولش میشود و دختری که در نبود پدر و مادرش و حضور آنها در بیمارستان به روستا فرستاده میشود تا پیش پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند و پس از آن یک سالِ سخت برای هر چهارعضو خانواده، 33 سال با عوارش ناشی از جنگ دست و پنجه نرم میکنند تا آنکه پدر به فیض شهادت نائل میشود.
این کتاب به زعم نویسنده، مستحق توجه بیشتری است اما، مواجه شدن با گرانی کاغذ، شهرستانی بودن سوژه و ناشناس بودن نویسنده چالشهای پیشروی «در حسرت یک آغوش» بوده و هست که البته با تلاش نشر ستارهها تا حدودی مرتفع شده است.
با وجود همهی این مشکلات و موانع، خانم زراعتکار مصمم به ادامهی راهی است که با هدف زنده نگه داشتن نام ویاد شهدا و عمل به سخنان رهبری آغاز کرده است. او میخواهد روایتگر نسلی باشد که جنگ را ندیده و نمیشناسد تا برای آنها تصویری درست از حماسهی سالهای نه چندان دور این کشور ترسیم کند و به خاطر همین اهداف، قلمش را زمین نمیگذارد.
نویسنده کتاب «در حسرت یک آغوش»، در ادامه میگوید که چهار کتاب بعدیاش در راهاند و در حال حاضر، نوشتن کتاب دیگری را به اتمام رسانده، که البته کار آسانی هم نبوده چون حضور فرزند کوچکش با همه شیرینیها، او را برای نوشتن، از قبل محدودتر کرده و سعی میکند تا میتواند کارهایش را در دفتر کارحقوقیاش بنویسد.
از حال و احوال سایر آثارش که جویا میشوم، یکی از کتابهایش، توجه مرا به خود جلب میکند؛ کتابی در مورد بانویی حدوداً صد ساله و مادر سه شهید که «بانوی قرن» نام دارد و خانم زراعتکار برای نوشتن و آماده کردن این کتاب مجبور به تحمل سختی رفت و آمد بین کاشمر و مشهد شده است.
از او درباره این چالشها دقیقتر سوال میکنم، میخواهم بدانم در کنار همهی اهداف مقدسی که دارد نقطهی مطلوب و آرمان شخصیاش چه بوده که اینگونه بدون وقفه تلاش میکند، جوابی که به من میدهد برخواسته از یک حسرت است؛ درست مثل عنوان کتابش او در حسرت دیدار است، او در این باره میگوید: در حسرت یک دیدار هستم، دلم میخواهد کتابهایم به دست مقام معظم رهبری برسد، وقتی که شروع به نوشتن میکنم آرزویم این است که آقا کتابم را بخوانند و بر آن تقریظ بزنند و من از طریق کتابم بتوانم به دیدار ایشان بروم.
خواستهی خانم زراعتکار برای دیدار با رهبری، قوت قلمش شده و برای رسیدن به آن تمام تلاشش را میکند، به این امید که به آرزویش برسد.
نظرات