حسن انصاری در نشست «ايرانشناسى و اسلامشناسى در غرب: پيشينه و آينده»:
توجه به مطالعات اسلامی از ملزومات نوشتن درباره تاریخ ایران است
اگر بخواهیم تاریخ فرهنگی ایران را بنویسیم باید زبان عربی بدانیم، نمیشود تاریخ تفکر و فرهنگ ایران را نوشت اما توجه به تاریخ مطالعات اسلامی نداشت. مطالعات اسلامی، ایرانشناسی نامیده شود و دانستن آن لازم و ضروری است.
انصاری با بیان اینکه سابقه مطالعات اسلامشناسی در غرب به شکل مدرن به سنت شرقشناسی برمیگردد که در قرن 18 و 19 تحول بسیاری پیدا کرد گفت: در قرن بیستم شاهد مکتبهای متفاوت با آنچه در قرن 19 بوده قرار داشته و با تحولاتی که درباره کتاب مقدس در قرن 18 و 19 میشناسیم تحت تاثیر آن مطالعات و تاریخ و میراث اسلامی در آلمان، فرانسه و بریتانیا و حضور دانشمندان برجستهای در حوزه شرقشناسی آغاز شد.
وی افزود: شرقشناسی نخست به مطالعات تاریخی وابسته بود و بعد مطالعات جامعهشناسی جوامع سامان یافت و شناخت میراث علمی مسلمانان و به دنبال آن در قرن 19 بسیار وسعت پیدا کرد و گسترش یافت. یکی از مطالعات بررسی تحولات تاریخی و زبانی مربوط به میراث اسلامی بود که با اعمال نظر به قرآن در زمینه و زمان ظهور قرآن از سیره پیامبر بود که درباره تاریخ و ملل و مذاهب اسلامی ظهور پیدا کرد.
انصاری ادامه داد: در دوره شرقشناسی مناسبات بسیاری میان غرب و جهان اسلام به ویژه عثمانی در نحوه مطالعات میان آلمانیها و فرانسویها و انگلیسیها تاثیرگذار بود. همچنین در دپارتمانهای مذهب و در دانشگاههای غربی شرقشناسی وجود داشته و نسبتهای جدید ریشههای آن به شرقشناسی قدیمی برمیگردد اما تمایز اساسی دارد و بحث درباره تفاوتهای زمینه و زمان متفاوت میخواهد.
وی افزود: درباره مطالعات ایرانشناسی و اسلامشناسی یکی از تفاوتها و تمایزها مرزبندی بین این دوره است و تا اندازهای در مطالعات آن بهویژه در ایرانشناسی در سالهای اخیر در سنت قدیم شرقشناسی قرن 19 و نیمه آن حوزه مطالعاتی ایران بود و معمولا اسلامشناسان بزرگی هم بودند که با منابع اسلامی و متون عربی به مطالعات ایرانشناسی هم می پرداختند. نولدکه، خاورشناس آلمانی که تاریخ قرآن مینویسد اما همین پژوهشگر درباره ساسانیان و ملل ایرانیان چندین کار مهم و کلاسیک دارد و به نحوی ارتباطی بین ایرانشناسی و اسلامشناسی بوده است.
این پژوهشگر ادامه داد: شناخت عمیق زبانهای باستانی و زنده ملل شرق و زبانهای قدیم شرقی که نولدکه با آن آشنا بود و برای هر ایرانشناسی لازم است که با زبانهای سریانی و فارسی باستان آشنا باشد. مستشرقان برجسته آن دوره شناخت گستردهای به زبان داشتهاند که اگر ایرانشناسی بخشی از اسلامشناسی باشد امروزه این مساله متفاوت است.
انصاری با اشاره به توجه دوگانه به مطالعات ایرانشناسی و اسلامشناسی گفت: توجه دوگانه به مطالعات ایرانشناسی و اسلامشناسی مفید است. اگر ایران را تمدن اسلامی نبینیم برای مطالعات ایرانشناسی مفید نخواهد بود. تمدن اسلامی با فتوحاتی که بعد از زمان رحلت رسول صورت گرفت آن چیزی است که به تمدن ایرانی و ساسانی معروف بود و به تدریج در حدود 200 تا 300 سال این تحول بهطول انجامید و اول به شکل تغییر دین و مسامحت جدیتر مطالب جدید در شکلگیری تمدن اسلامی به وجود آورد.
وی افزود: اگر بخواهیم شناخت درست و درکی عمیق از تاریخ ایران داشته باشیم باید به نحوی مرتبط با مسامحتی باشد که دانشمندان مسلمان از ایران تاریخی در طول تاریخ داشتند و بیشتر آنها به دلایل مختلف به زبان عربی نوشته شده و این زبان مهمترین جلوه ظهور و بروز تاریخ تمدن اسلامی ایجاد شده و سخن اصلی آن سرزمینهای تاریخ بوده که بخشی از تاریخ، فرهنگ، جغرافیای فرهنگی ایران بوده است. جغرافیای فرهنگی بسیار مهم است و برای مطالعات ایرانشناسی تاثیر بسیاری دارد.
انصاری گفت: جغرافیای فرهنگی درباره تاریخ تفکر، علم، کلام، فلسفه و تفکر اسلامی نقش بسیاری دارند و این رویکرد بسیار مهم است و اگر بخواهیم آن را محدود کنیم از بخش عظیمی از آنچه تاریخ فرهنگی ایرانیان است غافل میشویم. به همین دلیل است که زبان عربی به زبان علمی تبدیل شد و برای دانشمندان مسلمان و در حیطه جغرافیای تاریخی مسلمان کتابهای حدیثی و اسلامی نویسندگان آنها از حیطه خراسان وبرخی دیگر از ایران تاریخی بودند و بسیاری از فقیهان بزرگ نیز ایرانی بودند و در واقع متکلمان و فیلسوفان در جغرافیای سیاسی ایران نقش بسیاری داشتهاند.
وی افزود: آنچه سرزمین تاریخ ایران نامیده میشود و هویت تاریخی ایران را دربرمیگیرد در بسیاری از مطالعات ایرانشناسی به زبان عربی نوشته میشده و در مدارس تدریس میشده زیرا برای آنها زبان عربی مهم بوده و خاندانهایشان از اعرابی بودند که مهاجرت کرده بودند و به سمت خراسان رفته بودند. هنگامی که فردوسی شاهنامهاش را میسرود در نیشابور و خرسان بزرگ در سمرقند و بخارا و هرات دانشمندان و نویسندگان مسلمان گر چه به زبان عربی مینوشتند اما زبان ملی آنها زبان فارسی بود.
انصاری ادامه داد: اسنادی داریم که نشان میدهد زبان محلی مردم در آن دوره فارسی بوده است و به فارسی میاندیشیدند اما به زبان عربی مینوشتند. در آن دوره مردمانی بودند که با زبان فارسی صحبت میکردند اما به عربی مینوشتند. ابن سینا نیز همین مشکل را داشت به دلیل اینکه مخاطب زبان فارسی را میپسندیده به زبان فارسی نوشته و زبان فارسی برای بسیاری از اندیشهها تواناتر بوده است. سنت نوشتن در علم کلام این بود که به زبان عربی نوشته میشد و زبان عربی زبان بینالمللی جهان اسلام در آن دوره بوده است.
وی گفت: اگر بخواهیم تاریخ فرهنگی ایران را بنویسیم باید زبان عربی بدانیم و نمیشود تاریخ تفکر و فرهنگ ایران را نوشت اما توجه به این بخش توجه به تاریخ مطالعات اسلامی خارج از اینکه ایرانشناسی نامیده شود لازم و ضروری است. آشنایی با زبان عربی و شرق تاریخ تفکر ایران بسیار مهم و ضروری است و در حوزه شرقشناسی در قرن 19 و 20 افرادی که به تاریخ فرهنگی ایران پرداختند بیشتر اسلامشناسان برجستهای بودند و طبیعی است که وقتی میخواهند تاریخ ساسانیان را بنویسند یکی از منابع مهم آنها تاریخ طبری است که به زبان عربی نوشته شده است.
انصاری ادامه داد: طبری به عنوان یک فقیه تاریخ مینویسد و به ساسانیان هم میپردازد و کسانی که به تاریخ قرآن توجه میکنند مثل نولدکه تاریخ ایران را هم مینویسند. نوشتن تاریخ درباره ایران با توجه به پیشینه فرهنگی و جهانبینی فرهنگی ایران به مثابه یک هویت فرهنگی تاریخی است که از پس قرنها که نوعی وحدت را در عین کثرت تاریخ در اتصال و استمرار میبینیم و میتوانیم به تاریخ ملی ایرانیان یاد کنیم.
وی افزود: اگر تاریخ ایران را به عنوان جغرافیای فرهنگی بدانیم که گستردهتر از مرزهای سیاسی است و در تحولات نقش بسیاری داشته باید با داشتن این نوع نگاه به فرهنگ و ملیت، تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران را بنویسیم. اگر چه به شکل پراکندهای نوشتههایی در این باره داریم اما با این نوع نگاه به تاریخ کمتر پرداخته شده است.
این پژوهشگر گفت: در دهههای اخیر ایرانشناسی در غرب و در دپارتمانهایی که مربوط به خاور نزدیک است به عنوان حوزه کم و بیش مختلف از اسلامشناسی اشاره شده و در عمده توجه به ایرانشناسی قبل از اسلام که به تاریخ ساسانیان اختصاص دارد نیز این مساله دیده میشود و در تاریخ هخامنشیان نیز میتوانیم این مساله را ببینیم.
وی افزود: تاریخ مدرن ایران به بخشی از مطالعات اسلامشناسی مربوط میشود، وقتی بخشی از تاریخ دیده نشود ایرانشناسسی تاریخ خود را نخواهد داشت که موجب میشود ساحت فرهنگی و علمی ایرانیان بهویژه در دوران اسلامی مورد توجه و دقت و مطالعه قرار نگیرد. توجه به آن چیزی که در داخل ایران تولید میکنیم و به زبان فارسی نوشته میشود مهم است. ما نیازمند به یک تاریخ ملی فرهنگ و تاریخ و سنن ایرانیان هستیم و باید از نقطه نظر ملی تاریخ ایران و تفکر ایرانی را نوشت که این مساله نیاز به تاریخ فرهنگی دارد.
انصاری ادامه داد: شناخت ما از تاریخ ایران و تاریخ تفکر اسلامی در ایران در حقیقت بحثی است که نمیتوان تصور کرد تا بتوانیم ساحت جدی در مطالعات اسلامشناسی در بعد جهانی داشته باشیم. کسانی که در غرب تاریخ فرهنگ اسلامی کار میکنند اگر بتوانند زبان فارسی استفاده کنند میتوان شاهد آثار درخوری در زمینه ایرانشناسی و اسلامشناسی باشیم بدون داشتن ترجمههای خوب ما نمیتوانیم در اسلامشناسی و ایرانشناسی سخن برای گفتن داشته باشیم.
وی افزود: به دلیل گسستی که بین ایرانشناسی و اسلامشناسی وجود دارد گاهی آن فرصت و شانس وجود ندارد که آثار این حوزه دیده و خوانده شود و بتوانیم با زبانهای غربی ارتباط پیدا کنیم پس باید در نحوه انتشار آنها تجدیدنظر کنیم. زندهیاد ایرج افشار هدف اصلی تاسیس نشریه فرهنگ ایران زمین را در این میدانست که ما میخواهیم در حقیقت گزیدهای از بهترینهای تاریخ و فرهنگ ایران زمین را در این مجموعه گردآوری کنیم. وقتی دهها مجله داریم که در زمینه مطالعات مختلف فلسفی و کلامی منتشر میشوند سخت میشود انتظار داشت که بهترین مقالات آنها دیده شود. ما ایده ایرج افشار را در مجله فرهنگ ایران زمین بهترین دستاوردهای منتشر شده میدانیم. این ایده شروع شد اما در غرب دیده نشد.
انصاری در پایان سخنانش گفت: کلام دیگر که در مطالعات ایرانشناسی دیده میشود مسایل ایران و اسلام و ترجمههای آن است و اگر این مطالعات را به خوبی ارائه دهیم قطعا تاثیرگذار خواهد بود و میتوانیم مطالعات را در گستره وسیع در غرب مشارکت دهیم.
نظر شما