نویسنده کتاب «خانه دوست» مطرح کرد:
اصرار برخی نویسندگان دفاع مقدس را بر تصویرسازی بعضی از صحنهها قبول ندارم
عبدالحسینی میگوید: اصرار برخی نویسندگان دفاع مقدس را بر تصویرسازی بعضی از صحنهها قبول ندارم. چون معتقدم روح آنچه ما به عنوان دفاع مقدس میشناسیم درک نشده و همه به حاشیه میزنند.
مسئوليت واحد تحقيقات مؤسسه امور سينمايی بنياد جانبازان و دبيری جلسات نقد و تدريس داستاننويسی از فعاليتهای وی هستند. عبدالحسينی همچنين با دفتر ادبيات داستانی بنياد جانبازان، مجله ادبيات داستانی حوزه هنری و دفتر ادبيات داستانی بسيج دانشجويی همكاری داشته است. با او به بررسی نقش بانوان در ادبیات دفاع مقدس و تأثیر آن پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
لطفا توضیحاتی در رابطه با مهمترین و آخرین اثری که در حوزه با دفاع مقدس دارید، بفرمایید.
یک خاطره داستان به نام «خانه دوست» درباره دفاع مقدس از من منتشر شده که حق اقتباس این اثر توسط سیما فیلم خریداری و فیلمی سه اپیزودی با عنوان «آبیها و خاکستر» بر مبنای آن ساخته شد. کتاب دیگری دارم به نام «مردی که سایه نداشت» که خاص نوجوانان است و درباره شهید محمد جهانآرا و سقوط خرمشهر است. بعد از این دو اثر داستانهای بلند و کوتاهی با موضوع دفاع مقدس نوشتهام که در مجموعههایی به چاپ رسیده است.
آخرین اثرم کتابی است به نام «خداحافظ آقای رئیس» که درباره یکی از آزادههای دفاع مقدس به نام آقای قزوینی است که از همان ابتدای جنگ تا دو سال بعد از پایان جنگ در اسارت به سر برد. چیزی حدود یک دهه. وقتی به اسارت رفت، جوانی کمتجربه و پرشور بود و وقتی آزاد شد، مردی آگاه و با استقامت بود. این اثر حدود 300 صفحه است و توسط انتشارات پیام آزادگان به چاپ رسیده است.
چطور شد که این سوژه را برای نوشتن انتخاب کردید؟
تا آن زمان درباره رزمندهها و یا خانوادههایشان داستانهایی نوشته بودم ولی درباره آزادهها و دنیای اسرایی که سالها در بند بودند چیزی ننوشته بودم و مشتاق بودم درباره آنها بنویسم. نوشتن این اثر چیزی حدود سه سال طول کشید.
معمولاً مسئولان و مراکزی که باید مجوزانتشار کتاب دفاع مقدسی را بدهند، محدودیتهایی دارند که شاید باب طبع نویسندگان نباشد. شما با این محدودیتها موافق هستید یا معتقد هستید که میتوان خیلی یا برخی از آنها را برداشت؟ خودتان هم دچار خودسانسوری شدهاید؟
واقعیت این است که من معیار محدودیتها را در این دست آثار نمیفهمم و از طرفی اصرار برخی نویسندگان را نیز بر تصویرسازی از بعضی صحنهها قبول ندارم. چون معتقدم روح آنچه ما به عنوان دفاع مقدس میشناسیم درک نشده و همه به حاشیه میزنند. من شخصاً در نوشتن داستان دفاع مقدس نیازی ندیدم قلمم را سانسور کنم.
موافق نوشتن داستان تلخ یا مستندهای این چنینی از دفاع مقدس هستید یا معتقدید که نباید کام خواننده را تلخ کرد؟
دفاع مقدس هم جریانی از جریانهای زندگیست. رمانها و داستانها هم تصویری از زندگی هستند. اگر این مطلب را بپذیریم باید بدانیم که جریان زندگی نه تلخ تلخ است و نه شیرین شیرین، بلکه تلفیقی از پستی بلندیها، رنجها، خوشیها، ناکامیها، تلاشها، خستهشدنها، ناامید شدنها، عشق ورزیدنها و فداکاریهاست. مسلماً دفاع مقدس اگر تنها بخواهد بُعدی از زندگی را بیان کند نمیتواند داستانی باورپذیر و دلنشین ارائه بدهد.
کتاب چه قدر می تواند رسانه خوبی برای انتقال ارزشها و هنجارهای دفاع مقدس باشد؟
کتاب در هر زمان و در هر کشور بدون در نظر گرفتن پیشرفتهای تکنولوژی، بهترین و مهمترین وسیله انتقال فرهنگ و پربار کردن ساختار اخلاقی و هنری جامعه و تلطیف روح انسانیت است. این نظر من بوده و هست و فکر نمیکنم هرگز تغییر عقیده بدهم. فضای مجازی و غوغای عصر دیجیتال هرگز نمیتواند جای مطالعه و کتابخوانی را بگیرد. متأسفانه در سالهای اخیر کودکان و جوانان جامعه ما به طرز افراطی به سمت فضای مجازی روی آوردهاند و بشدت مشغول حیف و میل کردن عمر و فرصتسوزی زمان خویش هستند که نتیجهاش بیحوصله شدن، ناآگاهی نسبت به بسیاری از مسائل و موضوعات ابتدایی و گاه حیاتی زندگیشان است. آسیبی که فضای مجازی به رشد فرهنگی ما زده است بدلیل افراط افراد در استفاده از آن متأسفانه غیر قابل انکار است.
درباره نقش زنان در دفاع مقدس زیاد سخن گفته شده است که عمده آن مربوط به پشت جبهه در قالب پشتیبانی از جنگ، بخشی نیز در قالب نیروهای امدادی و گروههای پزشکی در مراکز درمانی و بخشی کوچکتری هم در قالب نیروی رزمنده بهویژه در اوایل جنگ است. شما بهعنوان نویسنده نقش زنان در دفاع مقدس را چگونه توصیف میکنید؟
در کتاب «خانه دوست» به این موضوع اشارهای کردهام. این داستان درباره سفر سه دختر جوان به مناطق جنگی است. بعد از مدتی که از ورود آنها میگذرد و عبور از آن گیجی اولیه، آنها هریک به بخشی که میتوانند خدمترسانی کنند جذب میشوند. یکی به صلیب سرخ میرود دو نفر دیگر بعد از مدتی که در بیمارستان خدمت میکنند. یکی میماند و دیگری به خدمت بچههای محروم منطقه در مدرسه به عنوان معلم میپردازد. اینها چهرههایی از خدمترسانیهای زنان در پشت جبهه میتواند باشد. در کنار آن به داستانها و مستندهایی درباره خدمات مهم دیگری که بانوان در شهرها و پشت جبهه ارائه میدادند میتوان اشاره کرد. بطور کلی جنگ یک ظاهر دارد و یک باطن و درون، ظاهر آن با رزم مردها نشان داده میشود و درون آن با فداکاری و خدمات زنان، هیچ یک بدون دیگری توان ادامه راه را ندارد و این حقیقتی انکار ناشدنی است.
ارزیابی شما از حمایتهایی که از کارهای دفاع مقدسی میشود چگونه است؟
پشتیبانی از آثار نگاشته شده با مضمون دفاع مقدس بنظرم کم نبوده و اگر ما در این زمینه کم و کاستی داریم به نظر من به درکمان از دفاع مقدس برمیگردد. جنگ ما مانند همه جنگها دارای دو بعد حادثه و درونمایه بود. در بعد حادثه، کشته شدنها یا شهادتها، خون و خونریزیها، عملیات و گلوله بارانها، زخمی شدن، اسارت، گرسنگی و تشنگی کشیدن و حمله و تحرک و... قابل دیدن است که ما از این صحنهها در کتابها و مستندها و فیلمهای سینمایی کم نداریم. اما در بعد بنمایه دفاع مقدس و اینکه چرا جنگ ما به دفاعی مقدس بدل شد چه؟ چقدر روی آن کار شده است؟ در این نبرد اساس باورهای ما، موجب حضور ورویارویی بود. خداباوریمان، اسلامخواهیمان، اعتقادمان به ارزشهای انسانی الهی و اینکه هدفمان کشتن نیست بلکه دفاع از خداباوری اساس نبردمان است.
قطعاً درباره دفاع مقدس صرفاً نباید به ثبت خاطرات و ساخت مستند اکتفا کرد. رمان وفیلم در این باره میتوانند نقش بیشتری داشته باشند. چرا ما یک رمان مانند جنگ و صلح تولستوی نداریم؟
درباره دفاع مقدس ما آثار ارزشمند، کم نداریم، چه در بخش زندگینامه چه در بخش رمان و داستان. منتهی به نظر من اگر این آثار نتوانستند در سطح جهان شاخص شوند شاید یکی بدلیل این است که تعاملات فرهنگی ما با کشورهای دیگر محدود و گاهی هیچ است. البته در سالهای اخیر حرکتهایی در این زمینه شده است که کفایت شناساندن آثار فرهنگیمان به دنیا را نمیکند. داستان و رمان با حمایت قوی باید به زبانهای دیگر ترجمه شوند و با ناشران بزرگ و شناخته شده ارتباط گرفته شود و اثر بعد از چاپ مورد نقد و نظر کارشناسان دیگر کشورها قرار گرفته شود. این پروسه حمایت جدی دولت و تخصیص بودجه مناسب را میطلبد. در حالیکه ما در چاپ و نشر آثار در داخل کشور هم هنوز دچار بحران هستیم. گاهی ناشر زیربار چاپ اثر نمیرود. گاهی کاغذ نیست. گاهی برای معرفی اثر دچار مشکل هستیم.
به رمان جنگ و صلح اشاره کردید. اگر این رمان را خوانده باشید متوجه میشوید شخصیتها در جنگ معنا نمیشوند. آدمهای این اثر مانند همه آدمهای طبقه خودشان زندگی و مشکلات و قصههای خودشان را دارند. همین موجب میشود هر شخصیت چهرهای خاص و باورپذیر داشته باشد. بعد وقتی وارد صحنه جنگ میشود برای خواننده شناخته شده است و با درک او از جنگ به درک و دریافتهای جدیدی میرسد. این فرق میکند با شخصیتی که نویسنده در صحنه جنگ پیدا میکند و میخواهد با سختی و پیش کشیدن صحنههای نچسب بین او و خواننده ارتباط دلی ایجاد کند.
به نظر میرسد هم مسئولان و هم نویسندگان ما دنبال محصول زود بازده هستند. لذا کتاب عمیق در حوزه دفاع مقدس کمتر نوشته میشود. شما با این نظر موافق هستید؟
پاسخ این سؤال بر میگردد به همان درد مشترک همیشگی و تکراری که با وجود گفتنهای بسیار هیچگاه حل نشد. آن هم تأمین مالی نویسندگان است. به نظر من نویسندههای این کشور از مظلومترین قشر هنرمندان هستند. چرا که با بدترین شرایط کار میکنند. حق اعتراض ندارند. صاحب اختیار اثرشان ناشر است چون به آنها حقالزحمه میدهد با نویسنده مانند کارفرما رفتار میشود. تحت فشار قرار میگیرد. در قراردادها حتی شاهد بندی هستیم که اگر مثلاً اثر در فلان تاریخ تحویل داده نشود فلان مقدار جریمه میشود و ... حقالزحمه نویسندگان بسیار کمتر از چیزی است که حقشان است. به جرأت میتوانم بگویم هیچ نویسندهای با نوشتن نمیتواند امرار معاش کند. حتماً باید ابتدا یک شغل ثابت داشته باشد بعد در کنار آن به نویسندگی هم بپردازد. البته در این بین منظورم آن دسته از همکارانی که در شوراهای مختلف عضوند و در جلسات متعدد شرکت میکنند و مشاوره و حقالجلسه و ... میگیرند نیست.
من قبلا دورههای متعدد داستاننویسی هم درس دادهام. درابتدای جلسه به هنرجوها تأکید میکردم که اگر به دنبال کسب درآمد به این هنر روی آوردهاید هر چه زودتر هزینه ثبت نام را پس بگیرید و به دنبال کار نان و آبدار بروید چون در این کشور با نویسندگی از نظر مالی به جایی نمیرسید. ثروت افسانهای جی . کی . رولینگ هم شما را نفریبد که اینجا از این خبرها نیست. شما خودتان قضاوت کنید که نویسندهای که قرار است درباره موضوعی بنویسد که باید روزها و ساعتهای بیشماری وقت بگذارد و تحقیق کند، مصاحبه کند، به سفرهایی برود، ساعتها فکر کند و با فراغ بال بنویسد، چطور میتواند زندگیش را بیدغدغه اداره کند. آیا در این سالها که با تمام توان به دنبال مطالعه و تحقیق و نگارش است نباید زندگیش را اداره کند. هزینه زندگیش را چطور تأمین کند. نویسنده هم انسانی است مثل دیگران و نیازهای اولیهای دارد که ناگزیر به تهیه کردنشان است. اما متأسفانه هیچ نویسندهای آنقدر فراغ بال و ذهن آزاد ندارد که بنشیند و به کار اصلیاش بپردازد. مگر بطور استثنا دو سه نفر نویسندهای که صاحب ثروتی از منابعی به غیر از نویسندگی هستند و میتوانند راحتتر به کارشان بپردازند. این نکته بسیار آسیبزننده است. در کنار این مشکل اساسی همیشگی مشکل دیگری نیز هست و آن رغبت خوانندهها و استطاعت خریدشان است. نویسنده ناگزیر است تا موضوعی داغ است و به اصطلاح تا تنور گرم است و خواهان و خوانندهای هست مطلب را بنویسد و منتشر کند و این باعث تولید آثار تاریخ مصرفدار و دم دستی میشود و هرگز اثر عمیق و جانمایهدار به عرصه تولید نرسد.
کتاب «خانه دوست» تألیف سهیلا عبدالحسینی در شمارگان 4000 نسخه در 150 صفحه توسط نشر سماء قلم با حمايت بنياد حفظ آثار و نشر دفاع مقدس منتشر شد.
نظر شما