سیداحمد حسینی از آن رهگذرانی است که بیتوجه از کنار آدمها نمیگذرد، با وجود داشتن دغدغههای انسان نوعی امروز و با وجود داشتن مسئولیتهای سنگین یک مرد بهعنوان همسر و پدر، غرق در چرخه زندگی نشده و سرچشمه الهام و انرژیاش در چیزی نهفته که برای خیلیها باورپذیر نیست.
این جوان 31 ساله مشهدی و دارای مدرک کارشناسی حسابرسی، از حدود یک سال پیش که بهعنوان نیروی بخش خدمات در کتابخانه مرکزی امام خمینی مشغول به کار میشود، فعالیتی فرهنگی و ترویجی را شروع میکند که خودش آن را «کولبری فرهنگی» مینامد.
او هر روز بعد از اتمام ساعت کاریاش در کتابخانه مرکزی مشهد، بیش از 50 جلد کتاب را داخل کولههایش میریزد و در چند مجتمع تجاری، نزدیک محل زندگیاش پیش مغازهدارها میبرد و آنها را ترغیب میکند به قرض گرفتن رایگان کتابها. هرچند فرآیند کسب اطمینان مغازهدارها طول میکشد و سیداحمد حسینی دردسرهایش را به جان میخرد اما همین که کارش جان میگیرد، پس از چند ماه 50 مغازهدار میشوند مشتری پر و پا قرص او.
از او که در مورد اهدافش از این کار میپرسم، مهمترین دلیل را اینگونه توضیح میدهد: من اینجا نیروی خدماتی کتابخانه هستم و وقتی که کتاب به مردم میدهم، کتابدارم؛ این شاید مهمترین دلیلی باشد که دست به انجام این کار زدهام. من از کتابدار بودن خودم رضایت خاطر بیشتری دارم، واقعا به من خوش میگذرد و اصلا خسته نمیشوم. بعضی به من میگویند این کولهها سنگیناند چهطور آنها را در برف و باران و سرما و گرما حمل میکنی، اما علاقه من به این کار و انرژی مثبتی که از آن میگیرم، آنقدر زیاد است که این مسائل و مشکلات در آن گم میشوند.
آقای حسینی همچنین میگوید: خیلی از افرادی که برای امانت دادن کتاب سراغ آنها میروم، فکر میکنند من انگیزه مالی از این کار دارم؛ میپرسند از چه نهاد و ارگانی حمایت میشوی و کتاب خواندن ما چه سودی به تو میرساند. درحالیکه من نه از جایی حمایت میشوم و نه هیچ انگیزه مالی دارم، کما اینکه در جاهایی ضرر هم میکنم. احساس من اینگونه است که هرچه وابستگی به ادارات و نهادها کمتر باشد، مردم بیشتر اعتماد میکنند.
این کولبر فرهنگی به گفته خودش چندین سال است که در میان خانواده و اقوام، در مهمانیها و دورهمیهای فامیلی، کتاب امانت میدهد، قبل از اینکه در کتابخانه مرکزی مشهد مشغول به فعالیت شود، اصلا فکر نمیکرد کسی در چنین وضعیت اقتصادی کتاب بخواند، اما کار در کتابخانه مرکزی به او چیز دیگری نشان میدهد؛ «کتابخانه مرکزی نزدیک به ۲۰ هزار عضو دارد، ساعت ۸ صبح که کار کتابخانه شروع میشود، هشت و نیم ظرفیت اینجا تکمیل است و حتی قبل از شروع کار کتابخانه، پشت درهای آن صف میبندند. مشاهده این حجم از علاقهمندی مردم به کتاب و کتابخوانی در کتابخانه مرکزی امام خمینی (ره) برای من بسیار جالب بود و این جرقه را در ذهنم زد که میشود کاری در حوزه کتابخوانی انجام داد».
هرچند که امروزه ما شاهد مشکلات اقتصادی و به تبع آن برخی ناهنجاریهای رفتاری هستیم، اما به عقیده سیداحمد حسینی، بسیاری از مشکلات موجود در روابط میان افراد اعم از والدین و فرزندان و زن و شوهر، ناشی از مطالعه کم است.
خلاصه با همه این نقلها آقای حسینی تصمیم میگیرد با کولهباری از کتاب، برود سراغ شاغلین صنفی که بیشتر با مردم سر و کار دارند تا کاری که انجام میدهد، بیشتر اثرگذار باشد؛ او در این مورد میگوید «در ابتدا میخواستم جامعه هدف خود را رانندگان تاکسی یا رانندگان اتوبوس ناوگان شهری که بیشتر با مردم در ارتباط هستند، بگذارم؛ اما بعد متوجه شدم که در همه نهادهای دولتی و بهنوعی خصولتی، بودجهای برای کارهای فرهنگی در نظر گرفته میشود اما برای هیچکس مهم نبود برای قشر کاسب، کار فرهنگی انجام دهد درحالی که این قشر با مردم سروکار دارند و خصوصا در مشهد بهدلیل زائرپذیر بودن و توریستی بودن بهنوعی کاسبان، نمایندگان شهروندان مشهدی، نماد مشهد و بعضا نماد ایران هستند.»
از طرف دیگر، تجربه کار مغازهداریِ این کولبر فرهنگی هم در گرفتن این تصمیم بیتاثیر نبود؛ او که خودش کاسب بوده و علیرغم علاقه به مطالعه، امکان آن برایش فراهم نبوده و میشناخته افرادی را که این مشکل را داشتهاند، دست به این کار میزند.
حسینی با کتابهای خودش و همان دوستان و اقوامی که قبلا با آنها تبادل کتاب داشته و درواقع کار امانت کتاب را از میان آنها شروع کرده بود، کار خود را آغاز و با کتابهای اهدایی اعضای کتابخانه سیارش، کار را ادامه میدهد.
دو مجتمع تجاری اکسیر و ابریشم در قاسمآباد مشهد را که به محل کار و زندگیاش هم نزدیک است، انتخاب و به سراغ کاسبان آنجا میرود، بساط کتابهایش را روی پیشخوان مغازهها پهن میکند تا فروشنده مغازه، کتاب دلخواهش را از میان قفسههای کتابخانه سیار کتابدار مهربانشان انتخاب کند.
از او درباره نوع ارتباطگیری با مغازهداران میپرسم. میگوید: «در ابتدا خودم هم فکر نمیکردم از این کار استقبال کنند، چراکه در نگاه اول که وارد مغازهای میشدم و میخواستم با آنها صحبت کنم، از نوع برخوردشان متوجه میشدم که به من مشکوک هستند؛ فکر میکنند میخواهم کلاهبرداری کنم! ابتدا که وارد مغازه میشدم، سوال میکردم که شما اهل مطالعه هستید؟ و در 98 درصد موارد میگفتند: «خیر»! بعد به آنها میگفتم من برای شما کتاب میآورم، خودم آن را پس میگیرم و هیچ هزینهای هم دریافت نمیکنم، بازهم کتاب نمیخوانید؟ اینجا بود که کنجکاو میشدند و از هدفم برای این کار میپرسیدند و وقتی میگفتم صرفاً دوست دارم شما کتاب بخوانید، از نوع کتابهایم میپرسیدند، من هم کتابها را به آنها نشان میدادم و از بین آنها انتخاب میکردند. البته اوایل احساس میکردم که برخی از رودربایستی کتاب برمیدارند چراکه هیچ بهانهای برای کتاب نخواندن نداشتند؛ ولی همان افرادی هم که اوایل با رودربایستی کتاب برمیداشتند، الان پای ثابت این کتابخوانی شدهاند و هفتهای دو بار کتاب میگیرند».
کتابدار کتابخانه کاسبها، برخوردهای متفاتی را در مواجهه با مغازهداران تجربه کرده است؛ برخی میگفتند «برو فکر نون کن!» یا اینکه «همه مشکلات حل شده و فقط کتاب نخواندن ما مانده؟!». از طرفی گاهی هم با کتابخوانهای حرفهای روبهرو میشدم که کتاب دلخواهشان میان کتابهای من نبود، به همین دلیل آن را به کتابدارمان سفارش میدادم و او که عضو کتابخانه مرکزی است، برایشان از کتابخانه به امانت میگرفته است.
در کتابخانه سیار آقای حسینی با 50 عضو و 100 عنوان کتاب با موضوعات مذهبی، تاریخی، انگیزشی، ادبیات داستانی و آموزشی، حتی «نشست کتابخوان» هم برگزار شده است؛ او در این باره میگوید: «حدود یک ماه پیش با هیئت مدیره پاساژ ابریشم صحبت کردم و آنها موافقت کردند تا در نمازخانه پاساژ، نشست کتابخوان برگزار کنیم، با استقبال خوبی هم مواجه شدم، واقعا برایم جالب بود که یک کاسب از وقت و درآمدش بزند و ساعاتی را برای حضور در این نشست اختصاص دهد».
مشاوره انتخاب کتاب در این کتابخانه هم به سبک خاص خودش انجام میشود، «از آنجایی که من خودم همه کتابها را نخواندم که بتوانم خلاصهای از همه آنها داشته باشم و هنگام ارائه کتاب، مشاوره برای انتخاب کتاب بدهم، برگهای در انتهای هر کتاب چسباندم و از همه کسانی که آن کتاب را برای مطالعه انتخاب کردند، درخواست کردم نظر خود را پیرامون آن کتاب یادداشت کنند؛ به این شیوه هر کسی در مورد کتاب خاصی از من راهنمایی بخواهد او را به آن برگه ارجاع میدهم».
فعالیتهای ترویجی سیداحمد حسینی تنها محدود به مغازهداران پاساژ اکسیر و ابریشم نمیشود، او همه جا کولههایش را با خود همراه دارد تا هروقت موقعیت مناسب بود، کتابها را عرضه کند؛ «به عنوان مثال اگر برای ماشینم به تعمیرگاه بروم و ببینم مسئول آنجا مایل است و وقت دارد، کتابها را معرفی میکنم».
یکی از کارهایی هم که آقای حسینی جدیدا برای گسترده شدن جامعه هدف خود شروع کرده است، امانت کتاب به کارگران سرِ گذر است؛ حسینی در این باره میگوید: «همیشه وقتی از کنار آنها میگذشتم و میدیدم نصف روز یا گاهی تمام روز بیکار نشستهاند، برایم ناراحتکننده و نگرانکننده بود اما کاری هم از دست من برای بهبود شرایط آنها برنمیآمد. حداقل کاری که میتوانستم برای آنها انجام دهم، تشویق آنها به بحث مطالعه بود تا حال خوش خواندن را تجربه کنند، به هرحال هرکدام از اینها خانوادهای دارند که مطالعه برای بهبود روابط آنها با اعضای خانواده، قطعا بیتاثیر نیست».
او در ادامه میگوید: «دو هفته اخیر بود که به گذر میدان دانشجو رفتم و با کارگران آنجا صحبت کردم، در ابتدا کمی جبهه میگرفتند و میگفتند ما کارت ملی نمیدهیم! اما کمی که با آنها صحبت کردم و متوجه شدند من نیز از جنس خودشان هستم و این کار یک اقدام خودجوش مردمی است و قرار است خود ما مردم و خود ما کارگران، برای هم کاری انجام دهیم، برخی قبول کردند که در این کتابخانه سیار عضو شوند».
سیداحمد حسینی به گفته خودش فعلا قصد گسترش کار را ندارد چراکه نه کتاب به مقدار کافی دارد و نه فرصت رسیدگی به بیشتر از این تعداد مخاطب را؛ هرچند که بعد از معرفی او در صفحه اینستاگرامِ یکی از اعضای شورای شهر مشهد، خیّرینی پیدا شدند و وعدههایی برای تهیه کتاب دادند؛ اما از حرف تا عمل فاصلهای است بسیار.
او همچنین میگوید: با رسانهای شدن این کار وظیفه من هم بیشتر شد و اگر کسانی که وعدههایی از قبیل در اختیار گذاشتن مکان و کتاب را به من دادند، بخواهند وعدههایشان را عملی کنند، باید من برنامهریزی دقیقی داشته باشم تا هزینه آنها به هدر نرود.
سیداحمد حسینی، تنها کولبر فرهنگی شهر مشهد، سخنان خود را اینگونه پایان میدهد: امیدوارم تا سال آینده، همین موقع، حداقل بتوانم به نصف مردم مشهد کتاب امانت بدهم.
نظر شما