بدیهی است که دانشگاه هم به عنوان يکی از مهمترين و اصليترين ارکان نظام فکری، معرفتی و توليد دانش با آنچه که پیش از سال 1357 بود تغییرات زیادی پیدا کرده است.
سید جواد میری، جامعهشناس، پژوهشگر و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از استادانی است که اعتقاد دارد هنوز از تکنولوژی فاصله داریم و آن اندازه که اینترنت دیدگاه افراد را تغییر داده، انقلاب موفق نبوده است. با طرح این پرسش که علوم انسانی در چهل سال اخیر چه تحولاتی پیدا کرده است به سراغ او رفتیم.
بعد از انقلاب اسلامی چه اتفاقی در پیکره علم کشور افتاد؟ آیا علم کشور هم توانست همسو با انقلاب دچار تحول و دگرگونی شود؟
اگر ما بخواهیم به صورت تاریخی (تاریخ معاصر و تاریخ مدرن ایران) را از سال 1812 میلادی بررسی کنیم با یک اتفاق مواجه میشویم و آن اعزام دانشجویان در دوره قاجار به کشورهای فرنگی است و این تا تاسیس دارالفنون که در زمان 1230 شمسی (1851 میلادی) در زمان امیرکبیر در دوران ناصری و تاسیس دانشکده علوم سیاسی توسط پیرنیا در سال 1287 شمسی است ادامه یافت که بعدها این دانشکده ذیل دانشکده حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه تهران ادغام میشود. در سال 1313 هم دانشگاه تهران تاسیس میشود. یعنی پروسه صدسالهای طول میکشد که ما مفهومی به معنای دانشگاه را به شکل مدرن و آکادمیک تاسیس کنیم. بعد از 1313 تا سال 1357 تاسیس دانشگاههای مادری مثل دانشگاه تبریز، دانشگاه شیراز، دانشگاه اصفهان را شاهد هستیم و دانشسراهای مختلفی که بین این سالها احداث شده است. از سال 1358 به بعد به مدت یک سال و نیم دانشگاهها تعطیل (انقلاب فرهنگی) و بعد از گشایش دانشگاهها تا به امروز، یک پروسه 40 ساله را میتوان در آموزش عالی دید.
تفاوتی که دوران قاجار، دوران پهلوی و دوران جمهوری اسلامی با هم دارند تفاوت کمّی آنهاست. نهاد دانشگاه پس از انقلاب از نظر کمی افزایش پیدا میکند. اگر نگاه کنیم به تاریخ استادان ایرانی، بسیاری پیش از انقلاب در داخل ایران دکتری نگرفتند، چون اساسا موضوعی به عنوان آموزش عالی در سطح دکتری یا حتی فوق لیسانس در دانشگاههای ایران نبود و همه به خارج از کشور میرفتند که بتوانند مدرک بگیرند و دوران دکتری را بگذرانند.
پس از انقلاب آرامآرام تحصیلات تکمیلی در ایران شکل گرفت و شاید هماکنون کمتر رشتهای باشد که دکترایش در ایران نباشد. ممکن است گفته شود آنچه در ایران است با آنچه در انگلیس و فرانسه است متفاوت است ولی نکته جالب این است که در طول این سه دوره تاریخی قاجار، پهلوی و دوران جمهوری اسلامی نوع نگاه به علم جدید است که در این سه دوره شبیه هم است. اولین چیزی که در دوره قاجار تاسیس شده دارالفنون است که فن و تکنولوژی را یاد دهد. در دوره پهلوی اهتمام زیادی به علم به مثابه تکنولوژی مورد اهمیت است. در دوران جمهوری اسلامی با توصیه کمّی که نهادهای دانشگاهی پیدا کردند آنچه اهمیت دارد علم به مثابه فن است؛ یعنی اینگونه تصور میشده در مواجهه با جهان مدرن از منظر تمدنی کم نداریم، مشکل ما این است که فن ما پایین است و باید تکنولوژی را اخذ کنیم و ارزشهای ایرانی ـ اسلامی خودمان را داشته باشیم که در این صورت است که میتوانیم در جهان سیطره پیدا کنیم و با کشورهای دیگر مقابله کنیم؛ اما تقریبا 200 سال است که ما دانش را اخذ میکنیم ولی عقبافتادگیامان جبران نمیشود.
البته چینیها، ژاپنیها، ترکان عثمانی و روسیه هم معتقد بودند که مشکلشان فن و تکنولوژی است به همین دلیل اصلاحات را روی ارتش انجام میدهند. در حالیکه اینگونه نیست. در حقیقت علم، بینش است؛ یک شیوه دیدن جهان است. ولی بعد از دو سده بر ما مسجل شده، فیلسوفان و جامعهشناسان هم این را میگویند که «علم» شیوه زیست در جهان و تکنولوژی به مثابه میوه زیست جدید و ساحتی از زیست محسوب میشود. انسانی که از این دو قرن و یا سه قرن و بعد از انقلاب علمی متولد شده جهان را آنگونه که یونیان یا ایرانیان باستان، اعراب و کلدانیان در گذشته میدیدند نمیبیند. برای انسان امروز جهان بطلمیوسی نیست و جهان پسانیوتونی و پساهایزنبرگی است. دیگر زمین مرکز عالم نیست و این شیوه زیست جدیدی به انسان میدهد. آن چیزی که در ایران پس از انقلاب و در بستر جامعه پساانقلابی ایران ـ که عقبه تاریخی دارد ـ رخ داد تغییر ساختار سیاسی بود. فکر کردند نهاد سلطنت را تغییر دهند همه مشکلات حل میشود، در حالیکه مسئله بینش علمی عقبه تاریخی داشت و این عقبه تاریخی نوع مواجههاش با جهان مدرن به گونهای بود که نمیتوانست تکنولوژی را درک کند. برای مثال تلفن همراه که شیوه زیست ایرانیان را تغییر داد.
به عقیده شما آن اندازه که جامعه ایران تحت تاثیر اینترنت قرار گرفت و ساختارهای جامعه بر این اساس تغییر کرد انقلاب سیاسی موثر نبود؟
به عنوان مثال از دو انقلاب بزرگ یاد کنیم؛ یکی انقلاب مشروطه و دیگری انقلاب سال 1357 که بعدها انقلاب اسلامی شد. این دو انقلاب تغییرات زیادی در جامعه به همراه داشت، ولی آنچه جامعه را متحول کرد انقلاب نبود آمدن اینترنت به ایران بود که زیستبوم انسان ایرانی را متحول کرد و ایرانی سال 1398 با ایرانی 1300 فاصلهای بیش از صد سال دارد.
بحث ما در ایران این است که هنوز جهانبینی علمی را درک نکردهایم. جهانبینی علمی نوع نگرش به طبیعت و هستی متفاوت است. این را زمانی میتوانیم بفهمیم که دانشآموزان ایرانی را با دانشآموزان سوئدی و انگلیسی مقایسه کنیم آن موقع میفهمیم وقتی جهانبینی علمی یک بینش است و چه جایگاهی در سیاستهای کشوری دارد. برای ما هنوز در ذهن و زبان ما جهان جهان بطلمیوسی است. ایرانیها هنوز فیزیک هاینزنبرگ نمیدانند اما در روان انسان ایرانی جهان قمر و بالاقمر است. برای مثال چرا از شعر مولوی لذت میبرد؟ چون مولوی از دنیای قمر و بالاقمر صحبت میکند و این متعلق به جهان بطلمیوسی است. فقه امروز متعلق به دوران بطلمیوسی است و فقه و فلسفه ما هنوز نتوانسته تحولات جدید را درک کند و بر آن اساس انسان ایرانی را مفهوم پردازی کند.
انقلاب ایران یک انقلاب ایدئولوژیک بود. این موضوع روی علم ما چه تاثیری گذاشت و به چه میزان آن را ایدئولوژی زده کرد؟
ایدئولوژی فقط در انقلاب ایران نبود، اگر انقلاب چین، فرانسه، انگلیس، روسیه و ... را نگاه کنیم در یک دورهای ایدئولوژی روی ساختارهای ذهنی، ساختارهای اجتماعی، رابطه و دیالکتیک حاکم تاثیر زیادی گذاشته است. آن چیزی که امروز ما بعد از چهار دهه شاهد آن هستیم این است که در نگاه مسئولان نظام آنچه که بیش از ایدئولوژی اهمیت دارد این است که چگونه به تکنولوژی بالاتری دست پیدا کنیم تا بتوانیم ایدئولوژی را حفظ کنیم. چهاردهه قبل مسئله این بود که هرچیزی میخواهد در خدمت ما قرار گیرد باید ببینیم در چارچوب ایدئولوژی قرار میگیرد یا نه؟ اما امروز یک نگاه پراگماتیستی بر نوع نگاه انقلابیون و مسئولان حاکم شده که آن تاثیر عمده و عمیقی که ایدئولوژی چهار دهه قبل داشت در حال حاضر آن نگاه وجود ندارد. مفهوم مصلحت اعم از مصلحت نظام و ... بسیاری از پارامترها را تحت تاثیر قرار داده است.
در دهههای گذشته افرادی در دانشگاهها پرورش مییافتند که قهرمان علمی ما میشدند. چرا پس از انقلاب، قهرمان علمی نداشتیم؟
در یک دورهای ما در علمهای مختلف پدر داشتیم که این به تاریخنگاری علم برمیگردد. در یک دورهای تاریخنگاری به گونهای بود که هر رشتهای پدری داشت و تاریخنگاری، تاریخنگاری مذکر بود و نقدهای فمنیستها در علوم انسانی نگرشی ایجاد کرد که نوع نوشتن تاریخ از دیدگاه مذکرانه خیلیها را به حاشیه میبرد. در فلسفه علم نقدی وارد است که تغییر و تحولات علمی را روی قهرمانان گذاشتند که این نوعی تاریخنویسی کاریکاتوری است. قهرمانها در بستر اجتماع شکل میگیرند و با انقلاب ما که در اوائل قرن بیستم اتفاق افتاد تحولاتی که در ذهن و زبان علوم اجتماعی شکل گرفت این نوع تاریخنگاریها را منسوخ کرد. واقعیت این است که علم پدر و مادر ندارد؛ علم شبکه است. اگر بخواهیم رشد علمی را اندازهگیری کنیم روی پدر و مادرهایش نیست، روی شبکههای علمی است و آنچه بعد از انقلاب اتفاق افتاد این بود که جهان در حوزههای علمی این تحولات نهادینه شده بود و آثارش در ایران خودش را نشان داد.
گاهی در انجمن مفاخر، افرادی که جزو مفاخر محسوب میشوند که اصلا مشخص نیست چگونه مفاخر شدهاند. آیا شریعتی که این انجمنها از آن تقدیر نکرد از مفاخر ایران به حساب نمیآید؟ بیشتر انتخاب این مفاخر یک دلیل منطق بروکراتیک (دیوانسالاری) دارد یا منطق برونعلمی. برای مثال نیوتن، ابوعلیسینا و رازی از مفاخر هستند. این نوع تاریخنگاری که روی قهرمانها و یا پدر و مادر باشد دیگر منسوخ شده است و برای همین بعد از انقلاب ما کمتر این نوع گفتمانها را داریم. اگر از آن منظر نگاه کنیم در حوزه نانوتکنولوژی، نظامی و موشکی و فناوریهای گوناگون افراد بیشماری هستند که حتی نامشان را نمیدانیم به دلیل اینکه هماکنون شبکههای علمی در ایران و جهان است که مهم است. در این شبکههای علمی با تضارب آرا با آخرین ایدهها آشنا میشوید.
به نظر میآید که نهاد علم در ایران بعد از انقلاب اسلامی دچار فرمالیسم شدیدی شد، به عبارتی به ورطه کتابسازی، مقالهسازی و ترجمهسازی افتاد. به عقیده شما چرا این معضلات بعد از انقلاب ایران افزایش یافت؟
در ایران در یک دهه اخیر با مشکلی روبرو شدهایم و آن جعل و تقلب در جامعه علمی ایران است. در دانشگاههای ما هماکنون نوشتن پایاننامهها و مقالات بسیار زیاد شده است. جلوی دانشگاهها به راحتی پایاننامه میفروشند. پرفسور شاپور رواسانی از دوستان من در دانشگاه الدنبورگ آلمان است زمانی که در جلوی دانشگاه تهران این موضوع را دید گفت: اگر این اتفاق در مقابل دانشگاه الدنبورگ افتاده بود وزارت علوم آنجا نه تنها این افراد را محاکمه، بلکه رئیس دانشگاه را برکنار میکرد به این دلیل که شما به چه اجازهای گفتهاید که اینها جلوی در دانشگاه مقاله بفروشند؟ این نشان میدهد در داخل نظام آکادمیک ما حفرههایی است که از این وضعیت تغذیه میکنند. نکته مهمی است که شبکههای قدرت در حوزه نظام آکادمیک چگونه علم را مبتذل کردهاند. جای این پرسش است که چگونه میشود این اتفاق بیفتد و هیچکس هیچ کاری نکند؟ یا واقعا نظام دچار یک بیتفاوتی شده که علم و ناعلم برایش فرقی نمیکند؟ یا خودش به این دامن میزند که اساسا نقد علمی را بیاعتبار کند آنگاه برای خودش اعتباری بخرد. هماکنون قدرت منطق نیست که بحث را جلو نمیبرد منطق قدرت است که بحث را پیش میبرد.
اتفاقا یک بازار اقتصادی بزرگ شکل گرفته و آنچه که به آن میگویند تجاریسازی علم به عنوان یک بحث در سطح جهانی است که همه جا اتفاق میافتد ولی آنچه در ایران اتفاق افتاده است تفاوت زیادی با آن تجاریسازی دارد که نیازمند مطالعه بومی است. به دلیلی ما ضیغ اقتصادی داریم، افراد نیازمند درآمدسازی هستند و چون نوآوری ملی و جهانی شکل نمیگیرد، تمام هم و غم خود را در جایی گذاشتهایم که هنوز چینیها در آن ورود نکردهاند و میتوان آن را تبدیل به کالا کرد که این همان مقاله و علم است. اینجا بازاری درست شده که مراکزی آشکار تاسیس شده و حتی 100 کارمند دارد. به نظر من ساخت علم و نهاد دانشگاه به عنوان بازوهای قوی بینش علم دچار تغییراتی شده است.
آیا این موضوع به انقلابی در کشور ما رخ داد هم مربوط میشود؟
جالب است که در پیش از انقلاب کمتر اتفاق میافتاد و ما به بازار جهانی وصل بودیم. هماکنون تحریمهای زیادی به ما اعمال شده و باعث شده مافیای درونی با مافیای بینالمللی دست به دست هم بدهند، اتفاقا همدیگر را ترغیب میکنند و اگر تحریمها بیشتر شود به نفع مافیای درونی و بیرونی است. این تحریمها نباشد و با جهان بخواهیم مراوده کنیم خیلی از مسائلمان باید تغییر کند و تغییر برای کسانی که در این اقتصاد قارچگونه رشد میکنند بسیار سخت است و هم غیر ممکن و به ضررشان است. ضروری است که این نیروها کنار بروند و نیروهای جدیدی بیایند که با استاندارد جهانی کار میکنند.
نظر شما