این کتاب به قلم مارگارت روزز برای کودکان گروه سنی «ج» با لحنی شاعرانه، به بیان ماجرایی میپردازد که به پناهجویان سوری مرتبط میشود به صدها هزار زن و مرد و کودکی که برای فرار از جنگ، زادگاه خود را ترک کرده و با آرزوی رسیدن به سرزمینی که در آن خبری از بمب و مرگ بیگناهان نباشد، به راه افتادند و چه بسا که در این مسیر جان خود را از دست دادند.
راوی داستان، دختربچهای روستایی است که زندگی خانواده کوچک خود را شرح میدهد:
هر روز صبح
آن روزها که ما هنوز در خانه خودمان بودیم
خروس برایم میخواند:
«راما بیدار شو!»
و من از رختخواب گرمم،
صدای مادرم را میشنیدم که صبحانه آماده میکرد؛
نان و ماست و گوجه فرنگیهای آبدار قرمز،
که از باغ خودمان چیده بودیم.
او از بازی در مزرعه آفتابگردان و قصههایی که زیر درخت پرتقال گفته میشد، تعریف میکند تا اینکه جنگ میآید و زندگی را تغییر میدهد. غذا کم میشود و مردم شروع میکنند به ترک سرزمینشان و رودخانهای میان زمینهای خاکی روان میشود که امید قطرات آن را حرکت میدهد. کتاب، توصیف شاعرانهای از رنجهای پناهجویان را بازگو میکند و جملاتی از یاد نرفتی از زبان قهرمان خود درباره آخرین شب اقامتش در خانه و یا خداحافظی او از باغ گلهایش را به مخاطب تقدیم میکند.
تصویرسازی کتاب که از سوی هنرمند سوری، نزار علی بدر و با استفاده از سنگهای کنار ساحل اگریت انجام گرفته که به شکلی غیرمنتظره، احساسات قهرمانان «جاده سنگی صلح» و شرایط پیچیده آنها را به وضوح نشان میدهد.
مارگریت روزز، نویسنده هلندی کتابهای کودک، پس از دیدن آثار سنگی او در اینترنت، ترغیب شده تا داستان «جاده سنگی صلح» را بنویسد تا شاید کمکی به مهاجرین سوری و معرفی این داستان واقعی به مخاطبان بیشتری در سراسر دنیا باشد.
حق انتشار (کپیرایت) انحصاری فارسی این کتاب را انتشارات کتاب نیستان خریداری کرده است.
نظر شما